تاریخ به چه کار میآید؟
چراغ راه آینده
از این گفته چنین برمیآید که تاریخ هم در کار بودن (انتخابهای افراد و گروهها) را نشان میدهد و هم ساختار و شرایط جبری را. به همین خاطر نتایج تاریخی از لحاظ علّی نه حتمی هستند و نه کاملا نامعین و اتفاقی. بنابراین مورخ میتواند شرایط تاریخیای را کشف کند که انسانها را به یک راه خاص وادار و مقید میکنند و از این طریق باعث بهوجود آمدن نتیجه تاریخی خاصی میشوند. شاید بتوانیم در آغاز تاریخ را اینچنین تعریف کنیم: زنجیره منظم و زمانمندی از وقایع و جریانها که رفتار انسان را نشان میدهد، مفاهیم علیت، ساختار و رفتار در آن با هم مرتبط هستند و تاثیر اتفاق، امکان و نیروهایی بیرونی در آن دیده میشود. ممکن است بگوییم چیزی تحت عنوان «تاریخ کلی» وجود ندارد. چنین چیزی درست است؛ اما این تعریف تنها تصویرگر مجموعهای قابل فهم از جریانهای تاریخی است که ممکن است بهعنوان یک تاریخ انسانی «فراگیر» نگریسته شود.
تاریخ انسانی فراگیر یعنی مجموعه کاملی از مسائل رشد جمعیت، شهرنشینی، نوآوری فناورانه، تغییر اقتصادی، رشد دانش، فرهنگ و مانند آن. اما این تعریف بسیار گمراهکننده است؛ زیرا تاریخ را دارای نظم و ساختاری میداند که در عالم واقع دارای آنها نیست. باید گفت فقط تاریخهای خاص وجود دارند، یعنی تاریخ شرایط و اوضاع مختلف و مورد نظر ما. عرصه تاریخ مملو از کنشهای انسانی و جریانات اجتماعی جهانی است. بنابراین بیرون کشیدن تاریخ امری خاص - مثلا کشاورزی یا انقلاب فرانسه یا علم مدرن یا اسلام- از میان درهمتنیدگی کامل وقایع و کنشها بغرنج مینماید. منظور از این پیچیدگی مجموعه خاصی از موضوعات تاریخی مرتبط با هم است که در حرکت تاریخ ترسیم میشوند.
این مساله نکته دیگری را مطرح میکند و آن اینکه «تاریخ» تا حدی به «آنچه رخ داده است» وابسته است و تا حدی به «آنچه مورد علاقه ماست». این نکته عینیت قضاوت درباره گذشته را طرد نمیکند. وقایع و کنشها در گذشته رخ دادهاند، فارغ از اینکه ما به آنها توجه کنیم یا نه، اما ساماندهی آنها مثلا در روایتی درباره «بیداری دینی» یا «تشکیل یک دولت مستبد» متضمن یک ساختار تفسیری درباره آنهاست که ذاتا به علایق مشاهدهگر وابسته است. چیزی به عنوان «تاریخ بیطرف» وجود ندارد. بنابراین بر پایه نگاه کاملا روشنی میتوان اذعان کرد که تاریخ از تفسیر تاریخی و علاقه تاریخی شکل گرفته است؛ حتی اگر آن رخدادهای اصلی خودشان دیگر در میان نباشند. با این حساب باید پرسید روایت تاریخی چیست؟ ما میخواهیم گذشته را بشناسیم، روایت کنیم، بفهمیم و شرح دهیم.
این رویکرد بر نسبت معرفتی ما با گذشته تاکید میکند. ما در بازنمایی واقعیاتی مانند خرابهها، کتیبهها، مدارک و تاریخهای شفاهی، اسناد تخصصی و نوشتههای مورخان را برای اثبات نتایجی درباره شرایط و مردمان گذشته بهکار میگیریم. با این کار ما چند ایده را برجسته میکنیم: ایده دانستن اطلاعاتی درباره شرایط انسانی گذشته؛ ایده فراهم کردن روایتی که با کمک آن سلسلهای از کنشها و وقایع تاریخی منتهی به ما فهمیده شده و برای ما «با معنا میشود» و دیگر ایده ایجاد یک نگاه علّی به تحقق بعضی امور تاریخی خاص. توجه کنید که این ایدهها مسائل فلسفی مهمی را دربرمیگیرد که در فلسفه تاریخ طرح خواهند شد؛ مسائلی مانند تفسیر کنشهای انسانی با معنی، تبیین علّی، جایگاه دانش تجربی درباره گذشته و جایگاه اقرار به «معنی» درباره وقایع تاریخی بزرگ. هرکدام از این صورتبندیها مسائل جدید و مختلفی را برای تبیین فلسفی به وجود میآورد.
اما باید گفت رابطه ما با گذشته صرفا رابطهای معرفتی نیست، بلکه گاه عاطفی و عملی نیز هست. ما گذشته را خلق میکنیم، تفسیر میکنیم، به آن جنبه تخیلی، افسانهای یا قهرمانانه میبخشیم و در عین حال بعضی از داستانهای گذشته - که همان « تاریخهای» ما باشند- را ملاک درستی عملکرد، ملاک صحت رفتار سیاسی خود یا ملاک خصلت ملیگرایی قرار میدهیم، یا رفتار آینده را توجیه میکنیم. این جنبه از روایت تاریخی مسائل فلسفی زیادی نیز برمیانگیزد، مثلا اینکه آیا این داستانها بنیان معرفتی دارند یا نه؟ آیا بعضی از تفسیرهای ارزشی برتر از دیگر تفسیرهاست؟ آیا میتوانیم بین دو روایت تاریخ تمایز واضحی قائل شویم؟
سومین مطلب مهم در تاملات فلسفی درباره تاریخ، ارتباط تاریخ و سرشت انسانی است. انسانها به چه معنا موجودات تاریخی هستند؟ آنها چگونه به ریشههای تاریخی خود متصل میشوند؟ چگونه فرهنگ و ماهیت انسان تاریخ را شکل میدهد و نمایان میکند؟ مکتب اصالت تاریخ معتقد است صناعات انسانی مانند معناها، ارزشها، زبان، قوانین و فرهنگ همه محصولاتی تاریخی و نتیجه شرایط ماقبل خود هستند. تغییرات تاریخی نیز ساخته دست انسانهای شکلگرفته توسط خود تاریخ است. بنابراین انسانها هم تاریخی بهوجود میآیند و هم تاریخی خلق میکنند. در مقابل این نگاه، مکتب کلیگرایی معتقد است انسانها ذاتا یکسان هستند، چه در مصر باستان چه در بروکلین اکنون، بنابراین وظیفه تبیین تاریخی کشف یکسانی انسانهای بیشمار در گذشته و حال است.
باید یادآور شد که مفهوم «معنا» در بحث تاریخ در سه حوزه مطرح میشود. ۱- معنای رفتار فردی درون وقایع تاریخی ۲- معنای دستهای از وقایع تاریخی در میان گستره وسیع تاریخ و ۳- معنایی که نزد بازیگران بعدی تاریخ هنگام بازنمایی و موضوع بندی روایات گذشته شکل میگیرد. تفاوت قائل شدن بین این سه جنبه معنا بسیار مهم است؛ چون روشهای بررسی و درک این معناها کاملا متفاوت است. درهمآمیختن این معانی با تاریخ، تاکید سنت قارهای بر تفاوت علوم انسانی و علوم طبیعی را موجه کرده و استفاده از روشهای تحقیقی برای درک معنای رفتارها و وقایع را مهم جلوه میدهد.
در نهایت توجه به این نکته مهم است که سوالات تاریخی میتوانند در طیف وسیعی از چارچوبها و درجات مطرح شوند. اگر به انقلاب فرانسه توجه کنیم، میتوانیم سوالاتی هرچه فراگیرتر مطرح کنیم: استانداردهای زندگی روستایی در فرانسه ربع سوم قرن هجدهم چگونه بود؟ چرا آریستوکراتها، صنعتگران و دهقانان در بحران سال۱۷۸۹ آنگونه رفتار کردند؟ دلایل اقتصادی و سیاسی انقلاب فرانسه چه بود؟ جایگاه انقلاب فرانسه در سیر تمدن اروپا کجاست؟
همچنین میتوان تحقیقات تاریخی را به عرصه جفرافیا و جمعیتشناسی کشاند و در نتیجه بر تاریخ اقتصادی نواحی مرکزی انگلیس، بریتانیا، اروپای غربی یا اوراسیا متمرکز شد. اینچنین تمرکزی متضمن حوزههای جغرافیایی وسیع و پیچیدگی برآمده از روشهای مختلف تحلیل است. بنابراین انتخاب واحد و قالب تحلیل از لحاظ تاریخنگاری بسیار مهم و درخور توجه فلسفی است.
فلسفه تاریخ قارهای
مساله تاریخ هرازچندگاهی مورد توجه فلسفه جدید اروپا بوده است. سنت طولانی و اغلب آلمانی تفکر به تاریخ همچون یک کل و روند قابل درک وقایع، ساختارها و جریانها نگاه میکند که فلسفه تاریخ برای آن ابزاری تفسیری است. این رویکرد نظری و فراتاریخی مدعی تشخیص خط سیر و دورههای بزرگ و فراگیر تاریخ است و بهرغم پیش و پس بودن نامنظم جنبشهای تاریخی خاص بر این رویکرد مصمم است. فیلسوفان عصر جدید مانند ویکو، هردر و هگل سوالاتی درباره خط سیر کلی و معنای تاریخ مطرح کردهاند.
دیگر شاخه کمی متفاوت تفکر سنت قارهای که با فلسفه تاریخ بسیار مرتبط است، سنت هرمنوتیکی علوم انسانی است. این فیلسوفان با تاکید بر «دور هرمنوتیکی» استدلالی فلسفی برای تاکید بر تفسیر روایی از تاریخ طرح میکنند. با کمک مفهوم «دور هرمنوتیکی» انسانها معنای خلقشده توسط دیگران مانند متون، نشانهها و رفتارها را میفهمند. شلایرماخر، دیلتای و ریکور از جمله این فیلسوفان هستند.