انسان، مسافری از کرات دیگر؟

شادی آذری

بشر همواره در جست‌وجوی اصل خویش بوده تا جایی که این موضوع به یک خصیصه جدا نشدنی از وجودش تبدیل شده است. گاهی یک کشف باستانشناسی یا فسیل‌های زمین‌شناسی گره از پرسش‌های بسیاری می‌گشایند. این بار یک بوم‌شناس آمریکایی به نام دکتر الیس سیلور بر پایه نظراتی که در مورد فیزیولوژی بدن انسان و نحوه زندگی آن پیش کشیده، فرضیه جدیدی را در مورد منشأ بشر مطرح کرده است. او مدعی شده احتمالا انسان به‌عنوان یک گونه زیستی، به همراه سایر موجودات روی کره زمین تکامل نیافته بلکه دهها هزار سال پیش از مبدأ دیگری توسط بیگانگان به این کره خاکی منتقل شده است. بر اساس ایده او زمین به مثابه یک زندان مورد استفاده قرار گرفته است تا انسان که به‌نظر می‌رسد به‌طور طبیعی گونه‌ای خطاکار بوده است، در آن یاد بگیرد چطور درست رفتار کند.

بی‌شک این یک ادعای بزرگ است که با نقدهایی جدی هم مواجه است، اما به گفته دکتر سیلور که یک فعال محیط زیست نیز هست، کتاب او که در سال ۲۰۱۳ منتشر شده با هدف ایجاد منازعه و بحث به رشته تحریر در آمده است. امسال اما پس از گذشت ۳ سال از انتشار این کتاب، به بهانه یافتن کانی‌هایی در یک شهاب سنگ مریخی که برای پیدایش حیات ضروری‌اند، بار دیگر این موضوع مطرح شده که حیات بشر می‌توانسته در سیاره‌ای همچون مریخ شکل گرفته باشد. علاوه‌بر این، دکتر سیلور در کتابش ده دلیل می‌آورد که ثابت کند فرضیه‌اش منطقی و درست است. این کتاب در اینترنت بالغ بر ۵۸ هزار بار به اشتراک گذاشته شده است و تئوری‌های آن در تعداد بی‌شمار در وب‌سایت‌ها و کانال‌های اینترنتی منتشر شده‌اند. سیلور در تایید این فرضیه خود به تعداد انسان‌های بی شماری اشاره می‌کند که حس می‌کنند به این سیاره تعلق ندارند و حس غربت در آنها قوی است.

رد پای این احساس غربت در ادبیات کهن نیز زیاد یافت می‌شود. اشعار فارسی زیادی هم وجود دارند که حکایت از این حس غربت در کره خاکی دارد: «مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک» یا «من ملک بودم و فردوس برین جایم بود.» در مورد جاودانگی نیز بحث‌های جدیدی بر پایه این نظریه مطرح شده که حکایت از نامیرایی موجودات کرات دیگر دارد و با استناد به این تئوری که مدعی است بدن انسان با طبیعت زمین همخوانی ندارد گفته می‌شود انسان که به زمین کوچ داده شده است و به‌واسطه عوامل محیطی رو به زوال و پیری نهاده و سرنوشتش با مرگ عجین شده است. در این تئوری از دردهای شایع کمر به‌واسطه جاذبه زمین به‌عنوان مثال هایی از ناهمخوانی طبیعت زمین با بدن انسان یاد شده است و این در شرایطی است که فرضیات زیادی در مورد جاودانگی موجودات کرات دیگر وجود دارد.

انتقاداتی که به این تئوری واردند

سارا گریفیتس، منتقد کتاب، می‌گوید:« من با خواندن این کتاب متقاعد نشدم که انسان‌ها زمینی نیستند. گذشته از آن، ‌کتاب دکتر سیلور برپایه تئوری خیانت به رشته تحریر درآمده و از ماهیت علمی و ادبیات ضعیفی برخوردار است. من نام دکتر الیس سیلور و پیشینه علمی او را کمی جست‌وجو کردم. در حالی که در این کتاب چندین بار از او به‌عنوان یک متخصص یاد می‌شود، نتوانستم حتی شواهدی دال بر اینکه آیا این یک نام مستعار است یا در حقیقت نام یک فرد است بیابم. هیچ کار علمی که با نام دکتر سیلور به چاپ رسیده باشد یافت نشد. تنها یک کتاب دیگر به نام «زنگ‌های هشدار به‌صدا در می‌آیند» به نام وی ثبت شده است.»

گذشته از برخی نکاتی که در ادیان مختلف آمده است، حتی دروس مربوط به تکامل هم با این تئوری در تضاد است. اگر شما مدرس درس تکامل باشید یا بخواهید موضوع تکامل بشر را به کسی یاد دهید، به آسانی در می‌یابید که این تئوری تضادهای زیادی دارد. به‌طور مثال اگر بنا به ادعای این تئوری، زمین جایی است برای تادیب انسان و حکم زندان را دارد، چگونه ممکن است باز بنا به ادعای همین تئوری موجودات غریبه جنین‌هایی را به زمین ارسال کنند تا نسل بشر ادامه یابد؟ از این دست تضادها کم نیستند. در این تئوری یکی از دلایل ناسازگار بودن انسان با کره خاکی این موضوع عنوان شده است که پوست بدن ما به آفتاب حساس است. این در مورد حیواناتی که از آفتاب به سایه یا گل‌های بستر دریا پناه می‌برند هم صادق است. اینکه بدن انسان مانند بسیاری از جانوران پوشیده از انبوه مو نیست نیز نمی‌تواند دلیل قانع‌کننده‌ای باشد دال بر اینکه انسان به زمین تعلق ندارد. چون بسیاری از جانوران همچون مار و لاک‌پشت و کروکودیل یا گونه‌هایی از سگ‌ها اصلا مویی بر بدن ندارند. شاید همانطور که دکتر سیلور نیز خود تایید کرده است، این تئوری بیش از آنکه قصد داشته باشد به اثبات حقایق بپردازد، تنها جرقه یک پرسش را در ذهن شعله ور می‌کند و قصد دارد بحث‌هایی را در این رابطه به راه بیندازد.