فراتر از یک جوک
برَند دونالد ترامپ در اقتصاد، سخت‌کوشی بوده و زمانی که فصل سیاست آغاز شد، عصیانگری و عاصی بودن، شیوه او در سیاست شد. او وعده داده است که برای اعتراف گرفتن از مظنونان به عملیات تروریستی زمانی که دستگیر می‌شوند، اجازه شکنجه خواهد داد، به‌رغم اینکه شکنجه کردن در قوانین بین‌المللی ممنوع است. او همچنین قسم خورده است نه‌تنها داعش را در سوریه بمباران خواهد کرد، بلکه خانواده‌های آنها را هم بیرون خواهد کرد- یک جنایت دیگر- و نفت را هم از این منطقه استخراج خواهد کرد و به کمپانی‌های آمریکایی خواهد فروخت. سپس او در اوایل ماه دسامبر حرکت دیگر خود را آغاز کرد.
او در ادامه کارهای نفرت‌پراکنانه خود اعلام کرد که اگر او رئیس‌جمهوری ایالات متحده شود، اجازه ورود مسلمانان را به آمریکا نخواهد داد، خواه این افراد توریست باشند، خواه تاجر. این اظهارنظر آخر وی یک چالش اساسی برای کشوری است که آزادی مذهب را در قانون اساسی خود لحاظ کرده است. او در این خصوص می‌گوید: من امروز چیزی نوشتم که بسیار بسیار برجسته و بسیار بسیار مهم است؛ اما شاید از نظر سیاسی درست نباشد. با این حال باید بگویم اصلا برایم اهمیت ندارد که از نظر سیاسی درست نیست.در زمان محنت و ناامیدی، وقتی که موسسات شکست می‌خورند، ناامنی همه‌گیر می‌شود و نیازها فریاد سر بر می‌آورند حتی کشورهای برجسته و دموکراتیک می‌توانند از درون بشکنند و علیه خود اقدام کنند. برای اصلاح این رویه، بنیان‌گذاران آمریکا یک عایق اساسی برای محافظت از دموکراسی قرار داده‌اند. از نظر قانونی، رعایت حقوق مسلم فردی و یک سیستم انتخاباتی بیزانسی کمتر مردم را دچار خشم و تغییر می‌کند. این در حالی است که این کشور در طول قرن‌ها توسط عوام‌فریبان و متعصبان سختگیری اداره شده است.

زمانی که باراک اوباما قصد کرد تا دفتر بیضی شکل را در کاخ سفید تصاحب کند دست به دامن نقل قولی از «مارتین لوتر کینگ جونیور» شد: «کمان جهان اخلاقی بلند است؛ اما خمیدگی آن به سمت عدالت است». سابقه نشان داده است سخنان احساسی‌گونه از این دست در تاریخ خشم و نفرت هم دیده می‌شود. بازگشت به دهه سی که همراه با اختلالات تکنولوژیک و بحران بزرگ بود، موجب شد تا شخصی مانند «هیویی لانگ» برخیزد و گفته می‌شود وی به جای آنکه در لوییزاینا یک فرماندار باشد یک دیکتاتور تمام عیار بوده است. او بی‌توجه به قوانین بارون‌های غارتگر میلیاردر را محکوم کرد و دستور داد تا ثروت آنها دوباره باز توزیع شود. در دهه ۵۰ نیز در ویسکانسین چنین ماجراهایی پیش آمد و سناتور جوزف مک‌کارتی کسانی را که متفاوت در عرصه سیاست خارجی می‌اندیشدند، مورد حمله و تاخت و تاز قرار می‌داد. در دهه ۶۰ نیز جورج والاس، فرماندار آلاباما که برای انتخابات ریاست‌جمهوری ایالات متحده حضور داشت مردم را از کاهش حق و حقوق خود می‌ترساند و قول داده بود اگر به قدرت برسد، ۱۸ نفر از بزرگان دو حزب را از موقعیت خود برکنار خواهد کرد. همه این افراد، پیش‌تر راهی را رفته‌اند که هم‌اینک دونالد ترامپ در حال طی کردن آن است. هر کدام از آنها بازی ترساندن مردم را به راه انداخته بودند.

هر چیزی در مورد ترامپ یک چالش است، یک آزمون است. این امر حتی برای کسانی که از طرفداران وی محسوب می‌شوند و برای او زنده باد می‌گویند و هورا می‌کشند، صدق می‌کند. نامزد جمهوری‌خواهان در تمام کمپین‌های تبلیغاتی خود تاکید کرده است که از نو به دنبال ساختن آمریکای بزرگ است. این روزها، روزهای پرشکوهی برای مردی است که هرگز از خودستایی خسته نشده است. او در ۵ ماه گذشته، تقریبا بدون وقفه، در صدر نظرسنجی‌ها قرار داشته و توانسته پوشش خوبی در رسانه‌ها داشته باشد.او نگرش‌های سیاسی دیگران را با متلک و استهزا همراه می‌کند، به دیگران حمله می‌کند و به این طریق در اوج قرار می‌گیرد. خود او در جمع حامیانش می‌گوید: ما از هر زمان دیگری داغ‌تر و پرشورتر شده‌ایم. اما در آن سوی پرده، مردم ناگهان به زیر آواز می‌زنند و همگی با هم می‌خوانند: «نانا، نانا، نانا»، قطعه «هی جود» را با هم فریاد می‌کشند. او پس از طی زمانی کوتاه، دوباره به صحنه بازمی‌گردد. ترامپ در کمپین تبلیغاتی خود در مورد استعداد خود صحبت می‌کند، موردی که او را مسوولیت‌پذیر کرده تا به این نقطه پیشروی کند. پدر او نیز یک املاک‌دار بزرگ بوده است. او راز موفقیت خود را در تجارت می‌بیند. او می‌گوید: من مردم را حس می‌کنم. من مردم را می‌فهمم. من پول زیادی از همین مردم به دست آورده‌ام. او سپس مدعی می‌شود دارای حس ششم است و همین حس باعث می‌شود با قدرت روی کارها متمرکز شود.

او اصرار عجیبی دارد تا در مورد مهاجرت غیرقانونی صحبت کند؛ زیرا قصد دارد تا ۲ هزار کیلومتر از مرزهای مشترک کشورش با مکزیک را دیوار بکشد و ۱۱ میلیون نفر از مهاجران غیرقانونی را هم از آمریکا دیپورت کند. او در این مورد می‌گوید: تنها حسم به من چنین می‌گوید. حس می‌کنم که درست فکر می‌کنم. حمله تروریستی نیز همان پاسخ را به همراه دارد. او می‌خواهد پای مهاجران سوری به ایالات متحده را کوتاه کند. او می‌گوید بین تروریسم و مهاجران سوری ارتباط مستقیمی وجود دارد.اگر در این چند وقت نشسته‌اید و منتظر شاهکارهای دیگر از دونالد ترامپ هستید، می‌توانیم به شما موارد متعددی را نشان دهیم. در مجموع دونالد ترامپ را در این چند وقت می‌توان در این چند جمله خلاصه کرد: نمایش‌های سیاسی تئاتری، طنزهای مخرب‌ و پهلوان دروغین. ترامپ زمانی که در کمپین‌های انتخاباتی خود حضور دارد معمولا جمله آغازین وی این است: امشب، یک شب خوب خواهیم داشت. او از یک سیاست باینری یا «دو دویی» پیروی می‌کند و دیگران را با این سیاست تعریف می‌کند: بازنده یا پیروز، بد یا خوب، قوی یا ضعیف، باهوش یا احمق. بر این اساس او همقطاران خود را در این دایره قرار می‌دهد و از آنها با القاب گوناگون یاد می‌کند. به‌عنوان مثال از نظر او جب بوش یک سیاستمدار کم انرژی و بی‌حال است. به بن کارسون می‌گوید آسیب‌شناس (چون پزشک است) و مارکو روبیو نیز از سوی او لقب خروس‌وزن را گرفته است.

زندگی سیاسی ترامپ بسیار دراماتیک است. برای اینکه وی بار همه مسائل را به تنهایی به دوش می‌کشد. او نه از کشوری خارجی کمک می‌گیرد و نه از گروه دیگر کمک مالی دریافت می‌کند. او الان مدعی است که ۳۲ درصد حامی جمهوری‌خواه دارد. او می‌گوید این ۳۲ درصد موجب شده‌اند تا وی در سطح ملی با رشد خوبی مواجه شود و هم‌اینک در سراسر کشور (اعم از جمهوری‌خواه و افراد غیر حزبی) ۴۲ درصد خواهان دارد. این رقم شاید رشد کند یا اینکه ممکن است فرو بریزد؛ اما باید گفت ترامپ توانسته تا اینجای کار در کمپین‌های انتخاباتی موفق ظاهر شود. هر چند که پل رایان، رئیس مجلس نمایندگان آمریکا از او انتقاد می‌کند و او را بی‌ملاحظه می‌خواند. او اما قصد ندارد خطوط قرمز را رعایت کند و بیشتر جمهوری‌خواهان خوب می‌دانند او هرگز اعتنایی به رعایت خطوط قرمز نخواهد داشت.

منبع: تایم