زندگی همین است
محمدهاشم اکبریانی متولد سال ۱۳۴۴ است. روزنامهنگار، شاعر و داستاننویسی که در چند دهه گذشته یکی از چهرههای فعال ادبیات ایران بوده و کتابهای زیادی را منتشر کرده است. اکبریانی علاوه بر حوزه شعر و داستان مجموعه کتابهای تاریخ شفاهی ادبیات ایران را هم با دبیری خود منتشر کرده که یکی از کارهای ماندگا ر او در عرصه ادبیات به حساب میآید. این فعال فرهنگی در سالهای اخیر تمرکزش را روی داستان نویسی گذاشته و چند مجموعه داستان و رمان را در دسترس علاقهمندان قرار داده است. تازهترین رمان این نویسنده با عنوان «زندگی همین است» اخیرا منتشر شده که داستانها و شخصیتهای متعددی دارد و نکته جالب کتاب این است که شخصیت محوری ندارد.
محمدهاشم اکبریانی متولد سال ۱۳۴۴ است. روزنامهنگار، شاعر و داستاننویسی که در چند دهه گذشته یکی از چهرههای فعال ادبیات ایران بوده و کتابهای زیادی را منتشر کرده است. اکبریانی علاوه بر حوزه شعر و داستان مجموعه کتابهای تاریخ شفاهی ادبیات ایران را هم با دبیری خود منتشر کرده که یکی از کارهای ماندگا ر او در عرصه ادبیات به حساب میآید. این فعال فرهنگی در سالهای اخیر تمرکزش را روی داستان نویسی گذاشته و چند مجموعه داستان و رمان را در دسترس علاقهمندان قرار داده است. تازهترین رمان این نویسنده با عنوان «زندگی همین است» اخیرا منتشر شده که داستانها و شخصیتهای متعددی دارد و نکته جالب کتاب این است که شخصیت محوری ندارد. به عبارت دیگر داستان، روایت کلان ندارد و خرده روایتهای فراوانی در آن به چشم میخورد.
شخصیتهای داستان «زندگی همین است» هم علاوهبر انسان شامل اشیا و موجودات متفاوتی هستند که درخت و گربه و سیگار و سرنیزه و مرده و... را در برمیگیرند. در کنار آن، شخصیتهایی چون فردوسی و سیمرغ هم وارد داستان این رمان شده و روایت خود را دارند. داستان «زندگی همین است» بیشتر سورئالیستی است و خط داستانی مشخصی هم نمیتوان در آن دید. راوی نیز گرچه دانای کل است؛ اما گاه اول شخص میشود. «زندگی همین است» یک رمان متفاوت است بین داستانهای محمدهاشم اکبریانی. رمانی که روایت آن از واهمههای یک جسد شروع میشود و بسط مییابد در تاریخی که در متن شاهد بروزش هستیم.اکبریانی در آستانه پنجاهسالگیاش این رمان را در فضایی سوررئالیستی نوشته است و مخاطبانش را دعوت به درک فضایی کرده که در آن اتفاقهای عجیب زیادی در حال جان گرفتن هستند. اساطیر و شخصیتهای تاریخی از زیر خاک درمیآیند و با زندگان همسو میشوند. قهرمان عجیب متن که با عنوان «مُردههه» از او یاد می شود، جریان عادی زندگی را شکافته و سعی میکند چیزهایی را کشف کند.
در قسمتی از متن رمان میخوانیم: سیمرغ اصلا از صحبتای قطره و فردوسی خبر نداشت. گرچه اگه خبرم داشت بازم نمیدونست فردوسی تو اتاق داره به چی فکر میکنه. هرچی بود سیمرغ فکر میکرد همون جور که تو شاهنامه هست خیلی قشنگ و جالب و دوست داشتنیه. راست هم میگفت. داستان سیمرغی که تو شاهنامه بود خیلی خواهان داشت و داره. یکیش همین مجری که وقتی تو تلویزیون برنامه داشت، مدام قصه سیمرغ رو از همون اولش تعریف میکرد و به مردم حال میداد. خصوصا وقتی به قسمت زال و سیمرغ میرسید و اون قسمتایی رو که قطره بارون و فردوسی خوندن برا بینندههاش میخوند هزار بار میگفت «به به. به به. به این میگن داستان. ببین فردوسی چی کار کرده! یه پرنده ی وحشی چنان عشق یه نوزاد تو دلش میشینه که نه تنها اونو پاره پاره نمیکنه، بلکه میگیره بزرگش هم میکنه. چرا؟ چون دنیای شاهنامه با همه جنگ و ستیزهاش، با همین رویدادهای لطیف و پر از عاطفه، نرم میشه و به دل میشینه.»...این کتاب هم با ۱۲۳ صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت ۹۰ هزار ریال منتشر شده است.
شخصیتهای داستان «زندگی همین است» هم علاوهبر انسان شامل اشیا و موجودات متفاوتی هستند که درخت و گربه و سیگار و سرنیزه و مرده و... را در برمیگیرند. در کنار آن، شخصیتهایی چون فردوسی و سیمرغ هم وارد داستان این رمان شده و روایت خود را دارند. داستان «زندگی همین است» بیشتر سورئالیستی است و خط داستانی مشخصی هم نمیتوان در آن دید. راوی نیز گرچه دانای کل است؛ اما گاه اول شخص میشود. «زندگی همین است» یک رمان متفاوت است بین داستانهای محمدهاشم اکبریانی. رمانی که روایت آن از واهمههای یک جسد شروع میشود و بسط مییابد در تاریخی که در متن شاهد بروزش هستیم.اکبریانی در آستانه پنجاهسالگیاش این رمان را در فضایی سوررئالیستی نوشته است و مخاطبانش را دعوت به درک فضایی کرده که در آن اتفاقهای عجیب زیادی در حال جان گرفتن هستند. اساطیر و شخصیتهای تاریخی از زیر خاک درمیآیند و با زندگان همسو میشوند. قهرمان عجیب متن که با عنوان «مُردههه» از او یاد می شود، جریان عادی زندگی را شکافته و سعی میکند چیزهایی را کشف کند.
در قسمتی از متن رمان میخوانیم: سیمرغ اصلا از صحبتای قطره و فردوسی خبر نداشت. گرچه اگه خبرم داشت بازم نمیدونست فردوسی تو اتاق داره به چی فکر میکنه. هرچی بود سیمرغ فکر میکرد همون جور که تو شاهنامه هست خیلی قشنگ و جالب و دوست داشتنیه. راست هم میگفت. داستان سیمرغی که تو شاهنامه بود خیلی خواهان داشت و داره. یکیش همین مجری که وقتی تو تلویزیون برنامه داشت، مدام قصه سیمرغ رو از همون اولش تعریف میکرد و به مردم حال میداد. خصوصا وقتی به قسمت زال و سیمرغ میرسید و اون قسمتایی رو که قطره بارون و فردوسی خوندن برا بینندههاش میخوند هزار بار میگفت «به به. به به. به این میگن داستان. ببین فردوسی چی کار کرده! یه پرنده ی وحشی چنان عشق یه نوزاد تو دلش میشینه که نه تنها اونو پاره پاره نمیکنه، بلکه میگیره بزرگش هم میکنه. چرا؟ چون دنیای شاهنامه با همه جنگ و ستیزهاش، با همین رویدادهای لطیف و پر از عاطفه، نرم میشه و به دل میشینه.»...این کتاب هم با ۱۲۳ صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت ۹۰ هزار ریال منتشر شده است.
ارسال نظر