چگونه استراتژیک صحبت کنیم؟
مترجم: رویا مرسلی منبع: HBR تقریبا سه هفته بود که گلو درد داشتم و هیچ بهبودی حاصل نمیشد. وقتی صحبت میکردم درد شدیدتر میشد. به همین خاطر تصمیم گرفتم به مدت چند روز تا حد امکان کوتاهتر صحبت کنم. هر گاه لازم بود حرفی بزنم، یک لحظه صبر میکردم و از خود میپرسیدم آیا گفتن این حرف ارزش اذیت کردن گلویم را دارد. همین موضوع باعث شد تا توجه کنم چگونه و چه موقع از صدایم استفاده کنم. این موضوع باعث رسیدن به یک کشف شگفت انگیز برای من شد: من انرژی زیادی را صرف کارهایی میکنم که خلاف میل واقعیام است و اگر گوش دادن به تجربه دیگران یک شاخص تلقی شود، من از آن عقب هستم.
مترجم: رویا مرسلی منبع: HBR تقریبا سه هفته بود که گلو درد داشتم و هیچ بهبودی حاصل نمیشد. وقتی صحبت میکردم درد شدیدتر میشد. به همین خاطر تصمیم گرفتم به مدت چند روز تا حد امکان کوتاهتر صحبت کنم. هر گاه لازم بود حرفی بزنم، یک لحظه صبر میکردم و از خود میپرسیدم آیا گفتن این حرف ارزش اذیت کردن گلویم را دارد. همین موضوع باعث شد تا توجه کنم چگونه و چه موقع از صدایم استفاده کنم. این موضوع باعث رسیدن به یک کشف شگفت انگیز برای من شد: من انرژی زیادی را صرف کارهایی میکنم که خلاف میل واقعیام است و اگر گوش دادن به تجربه دیگران یک شاخص تلقی شود، من از آن عقب هستم.
به نظر من، افراد با سه هدف عمده صحبت میکنند:
۱- برای کمک به خود
۲- برای کمک به دیگران
۳- برای ایجاد ارتباط با یکدیگر
این موضوع عجیب نیست. هر سه دلیل، مشروع و ارزشمند هستند.
آنچه تعجبآور است این است که چقدر زیاد پیش میآید که ما فکر میکنیم برای این اهداف صحبت میکنیم درحالیکه در واقعیت، خلاف جهت این اهداف لب به سخن میگشاییم. هرچه بیشتر گوش دادم بیشتر فهمیدم که چقدر در خلاف جهت منافع خودمان عمل میکنیم.
من تاکنون چند بار درباره یک نفر اقدام به شایعه پراکنی کردم. به این نتیجه رسیدم دلیل اینکه این کار را میکنم این است که به خودم کمک کنم (اگر فکر کنم از آن فرد بهتر هستم احساس بهتری خواهم داشت) و دلیل دیگر ایجاد ارتباط با افرادی بود که با آنها درباره او حرف میزدم. اما به وضوح این کار باعث میشد افراد درباره کسی که پشت سر او حرف میزدم از من فاصله بگیرند. حتی این کار باعث میشد خود افرادی که درباره آن شخص حرف میزدند هم از من فاصله بگیرند. چه کسی میتواند به فردی اعتماد کند که پشت سر دیگران حرف میزند. تلاش من برای تقویت ارتباط با دیگران، معکوس عمل میکرد و باعث آزار آنها میشد.
در عین حال، من همیشه دوست داشتم اطلاعاتی را که فکر میکردم به دیگران کمک میکند به آنها بدهم. البته این یک دلیل مفید برای صحبت کردن است. اما در بسیاری از مواقع، فقط به این دلیل میخواستم صحبت کنم که نشان دهم جواب را میدانم یا برای جلب توجه این کار را میکردم. گاهی اوقات نیز دلیل این کار افزایش قدرتم در گروه بود. بر من مسلم شد که دلیل صحبت کردن من در این موارد فقط از میل من به خاص بودن برمیخیزد. من میخواستم دیگران من را دوست داشته باشند و نظر خوبی درباره من داشته باشند. اما چه کسی میتواند فردی را که فقط میخواهد خودش را نشان دهد دوست داشته باشد؟
گاهی اوقات میخواستم با پیدا کردن جواب یک سوال یا مشارکت در یک تصمیمگیری به خودم کمک کنم. این کار مفید است. اما گاهی اوقات فقط میخواستم صدای من در میان صداهای دیگر شنیده شود. خود را در شرایطی قرار میدادم که در جلسات، وسط صحبت دیگری حرف بزنم یا به نکتهای اشاره کنم و دیگران را وادار کنم با من موافقت کنند تا به نظرات خود اطمینان بیشتری داشته باشم. آیا این کار واقعا به دیگران کمکی میکند؟
واقعیت این است که بیشتر مواقع دلیل اینکه میخواستم صحبت کنم این بود که بگویم اینجا هستم، در تصمیمگیری نقش دارم و دیگران به من توجه کنند.
وقتی مدتی را در سکوت سپری کردم تا از گلویم محافظت کنم، این فرصت برای من فراهم شد تا به رفتار دیگران هم توجه کنم و بفهمم آنها به چه دلیل و چه موقع صحبت میکنند و فهمیدم تقریبا همه تمایلات مشابهی دارند.
اما زندگی و روابط طولانی مدت هستند. وقتی شایعهپراکنی میکنیم، صدایمان را بالا میبریم، پشت سر دیگران حرف میزنیم، برای جلب توجه دیگران حرف میزنیم یا پشت سر دیگران به آنها میخندیم، در واقع طی زمان خودمان را منزوی میکنیم.
تجربه کمتر حرف زدن برای من نتایج خوبی داشت: بیشتر گوش دادم. باید بگویم با گوش دادن توانستم بیشتر به اهدافم دست یابم تا زمانی که بهجای گوش دادن حرف میزدم.
من با گوش دادن به خودم و به دیگران کمک میکردم و ارتباط ایجاد میکردم و این ارتباط به اندازه حرف زدن موثر بود، درحالیکه عوارض جانبی آن هم بسیار کمتر بود.
البته من مطلقا توصیه نمیکنم که ما صحبت نکنیم، تا زمانی که حرف نزنیم، به هیچیک از سه هدف بالا نخواهیم رسید. ما باید آنچه را میخواهیم بگوییم. باید اطلاعاتمان را با دیگران قسمت کنیم. برای این کار راههایی وجود دارد مثل تایید و تمجید یا بیان آنچه میشنویم به شیوه دیگر؛ به این ترتیب میتوانیم با صحبت کردن روابط موثر ایجاد کنیم.
اما پیشنهاد من این است که در لحظه وقتی میخواهیم چیزی بگوییم با دید بلندمدت به آن فکر کنیم. قبل از صحبت کردن، یک سوال ساده از خود بپرسیم: آیا آنچه میخواهم بگویم ازآن سه هدفی که باید برای آن صحبت کنم عدول میکند؟ اگر پاسخ مثبت است، بهتر است چیزی نگویید.
اکنون گلوی من بهتر شده است و میتوانم هر چقدر میخواهم صحبت کنم. البته این موضوع کمی باعث تشویش من میشود؛ حال که میدانم چقدر راحت میتوانیم به خودمان ضربه بزنیم، آیا هنوز قادر خواهم بود تعادل را در صحبت کردن حفظ کنم؟
در چند روز اخیر، هرگاه میخواهم صحبت کنم، ابتدا در ذهن خود محاسبه میکنم: آنچه میخواهم در طول روز بگویم، آیا ارزش آن را دارد که از صدای خود استفاده کنم؟
جالب اینجا است که بیشتر مواقع بلافاصله جواب را میدانم.
ارسال نظر