پایان حکومت آسان قذافی
معمر قذافی، حاکم لیبی از جهات گوناگون نادر است. همه کارهای او از جمله ادعاها، وضع ظاهری و گفتار و کردارش بینظیر است.
محمود صدری
معمر قذافی، حاکم لیبی از جهات گوناگون نادر است. همه کارهای او از جمله ادعاها، وضع ظاهری و گفتار و کردارش بینظیر است. انسانهای عجیب و غریب در همه جای جهان یافت میشوند، اما در میان آنان فقط قذافی است که با این خصال، بر اریکه قدرت هم تکیه زده، آن هم نه روزگاری کوتاه بلکه بیش از چهلسال! چگونه آدمی با چنین ویژگیهایی این همه سال بر کشور پهناور و ثروتمند لیبی حکم رانده است و حال چه شده که روزگار بر او چنین تنگ آمده است؟
سال ۱۹۶۹ میلادی (۱۳۴۸ خورشیدی) که قذافی با کودتا علیه ادریس شاه به قدرت رسید و نام کودتایش را انقلاب سوسیالیستی گذاشت، لیبی در آغاز راه نوسازی سیاسی- اقتصادی بود. سیسال قبل از کودتای قذافی، جنبش اسلامگرای سنوسی موفق شده بود گسستهای قبیلهای را در فرهنگ یکپارچه اسلامی مستحیل کند و این تحول «ملت لیبی» را شکل داده و به راه توسعه انداخته بود. نخستین کار قذافی که در قالب برنامه خیالپردازانه «کتاب سبز» اجرا شد، انهدام همه زیرساختهای پیشین بود. قذافی که آسان به قدرت رسیده بود، راه آسان حکمرانی را نیز پیشه کرد و به جای بسط مناسبات نوین، قدرت خود را بر شالودههای قبیلهای استوار کرد. سازوکار اجرای این برنامه نیز توزیع درآمدهای سرشار نفت و گاز میان جمعیت اندک شمار لیبی با واسطهگری سران قبایل بود. این شیوه ملکداری که ملغمهای از بنیانهای کهن و ظواهر سوسیالیستی مدرن بود، حکومت قذافی را متقاعد کرد که بیحضور احزاب و جمعیتها، رسانههای جمعی، نهادهای قانونی، تشکیلات مدنی، حکومت کردن آسانتر و بیدغدغهتر است.
اما حاکم لیبی از واقعیت طبیعی دیگری که در کنار این واقعیت خودساخته او جریان داشت، غافل ماند. در هنگامهای که او نمایش شتران و خیمهها را برپا میکرد تا بین خود و «استعمار» خط تمایز و غیریت بکشد، درآمدهای نفتی مردم لیبی، آنان را باسواد و به تبع آن با مفاهیم جدید آشنا میکرد.
مردم لیبی که در دهه ۱۹۶۰ عمدتا اعضای قبایل دامپرور و کشاورز بودند تا میانه دهه ۱۹۹۰ به کارگران صنایع نفت و گاز تبدیل شدند و این تحول، آنان را از جماعات پراکنده صحرانشین به جمعیتهای بزرگ شهری و عمدتا متمرکز در طرابلس و بنغازی تبدیل کرد.
براساس آمارهای سال ۲۰۱۰، تنها ۱۷ درصد از لیبیاییها در بخش کشاورزی و دامپروری شاغلند و سهم آنان از تولید ناخالص داخلی فقط ۶/۲ درصد است؛ حال آنکه ۲۳درصد جمعیت در بخش صنعت کار میکنند و ۶۳درصد تولید ناخالص داخلی از این بخش تامین میشود.
شگفتانگیز اینکه لیبی با وجود اینکه از تولیدکنندگان بزرگ نفت و گاز در جهان است و کمتر از ۵/۶ میلیون نفر جمعیت دارد، نرخ بیکاری آن حدود ۳۰ درصد است و ۳۳درصد جمعیت زیر خط فقر قرار دارند. آگاهی سیاسی در کنار فقر و بیکاری که از سال ۲۰۰۴ میلادی شتاب گرفته بود، این پرسش را پدید آورد که «پول نفت و گاز ملت لیبی کجا میرود؟» اما این پرسش بروز نمییافت، زیرا در غیاب نهادهای مدنی متشکلکننده و حضور دستگاه سرکوب پرقدرت (که حتی از بمباران تظاهراتکنندگان ابایی ندارد) این پرسش خفه شده بود. حوادث تونس و مصر که هر دو از همسایگان هممرز لیبی هستند، مردم این کشور را به صرافت انداخت که حقوق خود را طلب کنند. حال، جنبش تغییرخواهی در لیبی جان گرفته است و حتی اگر به نتیجه نرسد، یک تاثیر قطعی به جا خواهد گذاشت که همانا پایان عصر حکومت آسان توسط مرد عجیب است.
ارسال نظر