پیشرفت ناتو به شرق و رشد شدید این نهاد بزرگ جنگ سرد (که معنای موجودیت آن باز داشتن یک دشمن از بین رفته بود) بزرگترین فاجعه ژئوپلتیک آخر قرن بیستم و اوایل قرن بیست و یکم بود. این روند با نقض حقوق بین‌المللی در جریان بوده و در فرسایش اصول بنیادی سازمان نقش عظیمی ایفا کرد.

 

این کارشناس در این مقاله آورده است: من در یکی از مقاله های اخیر ("اتحادهای نظامی علیه امنیت جمعی") که برای باشگاه مباحثه والدای نوشته شده بود  به این نتیجه رسیدم که از آغاز رویارویی بین اتحاد دلوس (Delos) تحت رهبری آتن و اتحاد پلوپونز (Peloponnese) تحت رهبری اسپارت در دوران یونان باستان گرفته تا مرحله رقابت ناتو و پیمان ورشو در قرن بیستم پیمان‌های نظامی دائمی به استثنای موارد معدود همیشه به رشد تشنج بین‌المللی مساعدت و حتی با دست خود شرایط بروز درگیری نظامی را فراهم می‌کردند. امنیت جمعی و ائتلاف نظامی با یکدیگر مغایرت داشته و قادر نیستند با یکدیگر در یک زمان و مکان همزیستی کنند زیرا یکی دیگری را نفی می‌کند. من پس از بیان این نظر قصد داشتم حداقل برای مدتی بار دیگر به این امر رجوع نکنم. ولی انتشار اسناد جدید غیر سری شده مرا وادار کرد دوباره این کار را بکنم.

 

۱۲ دسامبر سال گذشته ریاست بایگانی امنیت ملی (دانشگاه جورج واشنگتن، ایالات متحده) ۳۰ سند منتشر کرد. این اسناد به صراحت نشان می‌دهد مقامات عالی ناتو طی مذاکرات سال ۱۹۹۰ با رهبران شوروی واقعاً قول داده بودند که پس از ورود آلمان متفق به ناتو، پیمان به هیچ وجه به مرزهای شوروی (اینک مرزهای روسیه) نزدیک نمی‌شود. این اسناد تازه منتشر شده که رسانه‌های گروهی مرکزی کشورهای غربی در مورد آنها سکوت پیشه کرده‌اند ادعاهای بی‌اساس سیاستمداران، دیپلمات‌ها و صاحبنظران غربی را تکذیب می‌کنند. شخصیت‌های مذکور (به استثنای شخصیت‌های کلیدی مانند جک متلوک (Jack Matlock) سفیر اسبق آمریکا در مسکو یا رابرت مک نامارا (Robert McNamara) وزیر دفاع اسبق ایالات متحده) می‌گفتند اطلاعات مربوط به قول‌های داده شده به رهبران شوروی در مورد عدم گسترش ناتو به شرق یک افسانه است. برای کوتاه کردن مقوله فقط به برخی از آنها اشاره می‌کنم.

 

مارک کرامر در بحث با افراد انگشت شمار در غرب که در مورد روزهای سرنوشت ساز سال ۱۹۹۰ خاطرات دیگری دارند نوشته است: "این ادعا بطور قطعی از طرف دیگر افراد شرکت کننده در آن وقایع، از جمله سیاستمداران بلندمرتبه آمریکایی دست اندر کار در روند احیای آلمان بطور قطعی مردود دانسته شده است. جورج بوش، برنت اسکوکروفت (Brent Scowcroft) و جیمز بیکر (James Baker) که در سال ۱۹۹۰ به ترتیب رئیس‌جمهور، مشاور امنیت ملی و وزیر امور خارجه آمریکا بودند همه مطرح شدن موضوع عضویت اعضای سابق پیمان ورشو (به استثنای آلمان شرقی) در ناتو طی مذاکره با مسکو در مورد اتحاد آلمان را بطور قطعی نفی می‌کردند. و البته "قول" دادن علنی ایالات متحده در مورد خودداری از این امور نمی‌تواند مطرح باشد". فیلیپ زلیکوف (Philip Zelikow) که در سال ۱۹۹۰ در شورای امنیت ملی سمت پرمسئولیت داشته و امور احیای وحدت آلمان را تحت نظارت داشت در سال ۱۹۹۷ ادعا می‌کرد ایالات متحده اصلاً در مورد ترکیب آینده اعضای ناتو هیچ تعهدی متقبل نشده بود. تنها استثناء برخی بندهای ویژه در مورد آلمان شرقی بود که بعد وارد قرارداد حل و فصل نهایی امور آلمان شد. این قرارداد در سپتامبر ۱۹۹۰ امضا شد. زلیکوف نوشته بود: "قرارداد سال ۱۹۹۰ امکان ورود کشورهای جدید به ناتو را منتفی نمی‌کرد"[۲].

 

استیون پایفر (Steven Pifer) از انستیتوی بروکلین این نظر را تکرار می‌کند: "رهبران غربی هرگز قول نداده بودند که گسترش ناتو در کار نخواهد بود و این امر بطور قانع کننده از طرف چند تحلیل‌گر اثبات شده است"[۳].

 

مری الیس استاروته (Mary Elise Sarotte) ادعا می‌کند "برغم حکایات روس‌ها، گورباچف نتوانست غرب را به دادن قول منجمد کردن مرزهای ناتو وادار کند. فقط بین مشاوران ارشد بوش در اوایل فوریه ۱۹۹۰ اختلاف بروز کرد و آنها این امر را با گورباچف در میان گذاشتند. ولی تا ملاقات سران در کمپ دیوید همه اعضای تیم بوش و همچنین کوهل (صدراعظم آلمان در آن دوران) جبهه واحدی تشکیل و چنین معامله‌ای به گورباچف پیشنهاد کردند: او در ازای موافقت با احیای وحدت آلمان و عضویت آن در ناتو از آلمان کمک مالی و امتیازات خرد دیگری دریافت می‌کند"[۴].

 

 و نمونه‌های بسیاری از این قبیل هست. ضمناً قول مالی مذکور اساساً به شکل "ران‌های بوش" (اسم داده شده به ران مرغ وارداتی از ایالات متحده) واگذار شد. ولی حالا اسناد منتشر شده نشان می‌دهد ۹ فوریه ۱۹۹۰ جیمز بیکر وزیر امور خارجه وقت ایالات متحده چنین پیغامی به ادوارد شواردنادزه (Eduard Shevardnadze) وزیر امور خارجه شوروی فرستاده بود: "البته باید ضمانت قطعی این امر در کار باشد که حیطه صلاحیت و نیروهای ناتو به شرق پیشروی نمی‌کنند" (U.S. Department of State, FOIA ۱۹۹۵۰۴۵۶۷ (National Security Archive Flashpoints Collection, Box ۳۸). وی در همان روز سخنان زیر را به میخاییل گورباچف بیان کرد: "ما ضرورت واگذاری ضمانت به کشورهای اروپای شرقی را درک می‌کنیم. اگر ما حضور خود در آلمان که عضو ناتو است را حفظ کنیم پس حیطه صلاحیت و نیروهای ناتو حتی یک وجب به سوی شرق پیشروی نمی‌کند" (همان سند). من از نقل قول از رونوشت مذاکرات مربوطه با شرکت دیگر رهبران سیاسی - هلموت کوهل، فرانسوا میتران، واتسلاو هاول (Václav Havel) و دیگران - خودداری می‌کنم. همه این رونوشت‌ها را می‌شود در اسناد منتشر شده پیدا کرد.

 

سوتلانا ساورانسکایا (Svetlana Savranskaya) و توم بلانتون (Tom Blanton) بر اساس این اسناد چنین نتیجه‌گیری‌ای می‌کنند: "از این اسناد روشن است که از اولین ماه‌های سال ۱۹۹۰ و طی تمام سال ۱۹۹۱ بسیاری از سران ملی امکان عضویت کشورهای اروپای شرقی و مرکزی در ناتو را نفی می‌کردند. روشن است که بحث در مورد ناتو از نقطه نظر مذاکرات اتحاد آلمان در سال ۱۹۹۰ فقط به موقعیت آلمان شرقی محدود نشده بود و شکایات بعدی رهبران شوروی و روسیه در مورد گمراه کردن آنها در خصوص گسترش ناتو بر اساس ضبط صحبت‌های شفاهی و تلفنی در سطح سران تأیید می‌شود[۵].

 

قرائت این اسناد جای تردید نمی‌گذارد: کسانی که وجود این قول‌ها را نفی می‌کنند هرچند از واقعیت داشتن قول‌ها مطلع هستند (یا باید مطلع بودند) ولی به پخش اطلاعات پیشاپیش کاذب مشغول شده‌اند. با استفاده از مفاهیم فلسفی هاری فرانکفورت[۶] می‌شود گفت مفسران کثیر به بیان هجویات پرداخته‌اند. به عنوان متخصص حقوق بین‌المللی می‌خواستم مسئله را از نقطه نظر حقوقی تعبیر کنم.

 

بله، کسی قراردادهای رسمی مربوطه در مورد این امور را امضا و تصویب نکرده است. به همین دلیل اظهارات مربوط به ساده لوحی گورباچف و دیگر رهبران شوروی که به قول‌های شفاهی غرب (حتی برغم ثبت آنها در برخی تفاهم نامه‌های کتبی) باور کرده بودند تا حدودی حقیقت دارد. ولی ادعای مربوط به اثر گذار نبودن سیاسی یا حتی حقوقی این نوع قول‌های شفاهی مطلقاً درست نیست.

 

واقعیت این است که در چارچوب حقوق بین‌المللی به اصطلاح توافق شرافتمنداه ( جنتلمن اگریمنت) به شکل شفاهی و همچنین اعلامیه‌های یکجانبه منجر شونده به تعهد حقوقی موجود است. کمیسیون حقوق بین‌المللی سازمان ملل که مسئول تدوین و توسعه حقوق بین‌المللی است پس از مطالعه تجربه کشورها و تصمیم‌های دادگاه بین‌المللی در مورد اعلامیه‌های یکجانبه منجر شونده به تعهد حقوقی، "رهنمودهایی" طراحی کرد که در آنها گفته می‌شود: "چنانچه هر کشور اختیار امضای قرارداد دارد، هر کشور می‌تواند از طریق اقدامات متعهد شود. بر اساس این اقدامات، یک کشور طبق شرایط درج شده در این "اصول رهنمودی" بطور یکجانبه تعهدات حقوقی متقبل می‌شود. این اختیار از طرف دادگاه بین‌المللی برسمیت شناخته شده است". همچنین همه قبول دارند که سران کشورها، سران دولت‌ها و وزرای امور خارجه اختیار دارند این نوع بیانیه‌ها را در رابطه با سمت احراز شده (ex officio یعنی بدون داشتن استوارنامه ویژه واگذار کننده اختیارات فراگیر به آنها) بیان کنند. کمیسیون حقوق بین‌المللی تأیید می‌کند "هرچند بیانیه‌های کتبی غالب هستند ولی در موارد بسیار کشورها با اظهارات شفاهی صرف تعهداتی متقبل می‌شوند". لازم الاجرا بودن این نوع بیانیه‌ها بر اصل اقدام منصف اتکا دارد. کشورهای ذینفع (در این مورد اتحاد شوروی و فدراسیون روسیه به عنوان وارث شوروی) می‌توانند آنها را در نظر گرفته و به آنها اتکا کنند. شوروی در سال‌های ۱۹۹۰ و ۱۹۹۱ همین کار را کرد. کمیسیون حقوق بین‌المللی همچنین تأکید می‌کند "این کشورها حق درخواست رعایت این تعهدات را دارند".

 

به این ترتیب، گسترش ناتو به شرق و رشد آن به عنوان بزرگترین نهاد دوران جنگ سرد که تمام معنای آن باز داشتن دشمن محو شده بود می‌تواند بزرگترین فاجعه ژئوپلتیک آخر قرن بیستم و اوایل قرن بیست و یکم نامیده شود. این روند با نقض حقوق بین‌المللی در جریان بوده و در فرسایش اصول بنیادی سازمان نقش بنیادی ایفا کرده است.

 

انکار نمی‌کنیم که ناتو در دوران جنگ سرد نقش مهمی در جهت برقراری توازن ایفا کرده و امنیت متحدان اروپایی واشنگتن در برابر مقاصد میسیونری مسکو را تضمین می‌کرد.

 

ولی ناتو پس از اتمام جنگ سرد نه تنها به سازمان ضد روسیه بلکه سازمان ضد اروپایی هم تبدیل شد زیرا واشنگتن به کمک آن اروپا را از امکان اقدام مستقل در بخش سیاست خارجی، بطور اخص در بخش امنیت بین‌المللی و اروپایی، محروم کرد. مضاف بر این، از آنجا که توان نظامی و عقل سلیم سیاسی اغلب با یکدیگر مغایرت دارد و آنچه برای عمو سام مایه خوشحالی است اغلب دختر آلمانی را خوشحال نمی‌کند پس این نوع انتقال مسئله تأمین امنیت اروپا به خارج به خودی خود خطر بزرگی برای قاره اروپا در بر دارد. به همین دلیل طبیعی است که بسیاری از اروپایی‌ها، مخصوصاً کسانی که در "اروپای قدیمی" سکونت دارند معتقدند تنش کنونی بین روسیه و غرب یکی از بزرگترین حماقت‌های این قرن است که اساساً در نتیجه سیاست نخبگان سیاسی غربی بروز کرده است.

 

رنه ژیرار (René Girard) نوشته است: "ما سیاست جدی نسبت به روسیه نداریم"، "فرانسه باید فوراً روند نزدیک شدن به روسیه را آغاز کند"[۷]. جورج کنان (George Kennan) پدر سیاست بازداشتن روسیه هنوز در سال ۱۹۹۸ با نزدیک شدن پیمان به مرزهای روسیه مخالفت می‌کرد: "بنظر من این سرآغاز جنگ سرد جدید است. معتقدم روس‌ها بتدریج واکنش فوق العاده خصمانه نشان می‌دهند و این امر بر سیاست آنها اثر خواهد گذاشت. بنظر من این اقدام یک اشتباه فاحش است. نیازی به این نبود زیرا هیچ کسی هیچ کشوری را تهدید نمی‌کرد. ما تعهد دفاع از کشورهای بسیار را به دوش کشیدیم هرچند نه امکان، نه تمایل به اقدام درصورت رخ دادن امر جدی را نداشتیم. (گسترش ناتو) اقدام بیفکر سنا است که به امور خارجه توجه چندان ندارد"[۸]. ریچارد ساوکا (Richard Savka) نوشته است: "ناتو در نهایت توانست موجودیت خود را توجیه کند. پیمان اینک باید با تهدیدهای امنیتی مقابله کند که خودش با گسترش به شرق بوجود آورد"[۹].

 

یعنی به آخر خط رسیدیم. راهی برای بازگشت به سال‌های ۱۹۹۰ و امیدهای تحقق نیافته آن دوران موجود نیست. آنچه با قلم نوشته شده (حتی به عنوان شوخی بیفکر)، نمی‌تواند با تبر بریده شود. دشوارترین امر برای سیاستمدار اعتراف به اشتباهات خود یا اشتباهات کشور خود است ("کشور من همیشه حق است"). به همین دلیل من انتظار عذرخواهی و همچنین ریختن خاکستر به سر از طرف کسی را ندارم.

 

من سطور فوق را به این امید می‌نویسم که بین شخصیت‌های معاصر من، بطور اخص بین جوانان کسانی پیدا می‌شوند که به درس گرفتن از اشتباهات گذشته‌ها و تفکر بر اساس مفاهیم امنیت جمعی بجای ائتلاف نظامی علاقه‌مند خواهند بود. امنیت تأمین شده به حساب دیگران همیشه بی‌دوام و واهی است.

 

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.