میلتون فریدمن مانند آدم‌های عادی لباس می‌پوشید و رفتار می‌کرد. اما او غولی متعلق به قرن ۲۰ بود که تاثیرات کارها و تفکراتش چه خوب و چه بد تا قرن ۲۱ در هر گوشه از دنیا ادامه خواهد داشت. او آنقدر شجاع بود که بپذیرد تفکراتش ممکن است در کمک به ایجاد انقلاب بازار آزاد بیش از حد مورد استفاده قرار گرفته باشد. فردریش فون هایک اقتصاددان اتریشی، بیشتر از فریدمن به عنوان مدافع کاپیتالیسم مدرن مورد اشاره قرار می‌گیرد. این هایک بود که در ابتدا دو انقلاب بازار آزاد را در انگلیس موجب شد و باعث شد تا مارگارت تاچر جنبش تاریخی را برای خصوصی کردن صنایع ملی شروع کند. اما تاثیرات کار هایک بیشتر شبیه یک نظریه پرداز سیاسی بود که نقد قدرتمندی را از شرایط برنامه‌ریزی‌های اجتماعی کشور ارائه می‌کند. فریدمن و مکتب شیکاگوی او بودند که با افرادی چون رابرت لوکاس، جورج استیگلر و گری بکر چارچوب نظری تولد دوباره بازار آزاد را در دهه ۱۹۹۰ در آمریکا پایه‌گذاری کردند.

فریدمن سیاست‌گذاران آمریکایی را متقاعد کرد تا نظریه‌ای را که در آن زمان بسیار رادیکال به نظر می‌رسید اجرا کنند و آن این بود که دخالت دولت در بازارها باعث رکود بازار می‌شود نه بهبود آن. نظریات فریدمن درباره سیاست و بازارها که در کتابی با نام کاپیتالیسم و آزادی در سال ۱۹۶۲ منتشر شد از فیلتر مکتب شیکاگو به واشنگتن رفت و از بری گلد واتر که فریدمن مشاور اقتصادی او بود به ریگان رسید و از آنجا هم به وال استریت و آلن گرین اسپن و بیل کلینتون رسید.

نظرات فریدمن در اواخر دهه ۱۹۷۰ تجلی یافت. تورم دوران جنگ ویتنام و هزینه‌های گزاف جنگ و برنامه‌های دولت برای ایجاد جامعه بزرگ باعث ایجاد نرخ بالای بیکاری و میزان تورم بیش از ۱۴درصدی شد. این شرایط نظریه و اعتقاد محوری جان مینارد کینز را زیر سوال برد که بیکاری و تورم با هم در تعامل هستند و سیاست‌گذاران می‌توانند آن را کنترل کنند. کینز بر این باور بود که اگر میزان کافی تورم را از یک سوی ظرفی وارد کنیم از سوی دیگر ظرف میزان بیکاری کاهش می‌یابد. کینز فکر می‌کرد که سیاست‌گذاران می‌توانند کل روند اقتصادی را مدیریت کنند و وقتی رکود ظهور می‌کند محرک مالی ایجاد کنند و وقتی اقتصاد رونق می‌گیرد این محرک را حذف کنند. اما کینز از این نظر دچار اشتباه محاسباتی شد که نمی‌دانست حذف چنین برنامه‌های بلند مدت هزینه دولتی وقتی در مسیر اجرایی شدن قرار می‌گیرند چقدر برای سیاستمداران دشوار است. این خطاها موجب شد تا کسری‌های رو به رشد و تورم فزاینده همچنان وجود داشته باشد و اینجا بود که به حضور فریدمن نیاز دیده شد.

انقلاب بازار آزاد هایک و فریدمن در دهه ۱۹۹۰ به اوج بین‌المللی خود رسید. به همان اندازه که مکتب کینزی با همه تاکیدش بر کنترل بازارها زمانی نظریه بلامنازع بود اکنون شرایط کاملا به سمت و سوی دیگری پیش می‌رود. فروپاشی اتحاد شوروی ناکارآمدی اقتصادهای تحت کنترل دولتی را نشان داد و محور بحث‌های اقتصادی را به سوی دیگری تغییر داد. در این فضای تغییر یافته، جمهوری‌خواهان به حامیان دولت کوچک و لیبرال دمکرات‌ها به جمهوری‌خواهان آیزنهاوری همان طور که کلینتون خود را اینطور می‌خواند تبدیل شدند. حتی امروز هم سرمایه داری بازار آزاد هنوز محور اکثر تصمیم‌گیری‌های اقتصادی است. در واقع فریدمن و مکتب شیکاگو فضایی را ایجاد کردند که در آن سیاست برای حل مشکلات اقتصادی بسیار با اهمیت است و نظام می‌تواند این کار را با شرایط خودش انجام دهد.

درباره نظرات اقتصادی آمریکا در دوران بعد از جنگ سرد هم باید گفت که سیاست‌گذاران آمریکایی فرمولی واحد برای همه جریانات داشتند. در غیر این صورت توصیه‌هایی متفاوت از آنچه در داخل اجرا می‌کردند برای خارجی‌ها داشتند.

اما انقلاب فریدمن مانند اکثر انقلاب‌های دیگر دچار افراط شد. در میانه پیروزی بعد از جنگ سرد این نظریه بیش از حد به عنوان اکسیر و معجزه توسط کشورهای در حال توسعه مورد استفاده واقع شد. این موج بازار آزاد به همراه خود موجی از بی قانونی را هم به همراه داشت. در میان این بازارهای آزاد نوظهور بسیاری از کشورها با عجله به سمت تبدیل شدن به اقتصاد بازار هجوم آوردند و میلیاردها دلار برای خصوصی‌سازی هزینه کردند و بدون فکر کردن درباره جایگزین مناسب به سرعت سیستم‌های قدیم را تعطیل کردند.

اما فریدمن و بنیانگذاران مکتب شیکاگو در نوشته‌ها و گفته‌هایشان حق داشتند. به طور کلی بازارها بسیار بیشتر از دولت‌ها در اختصاص منابع کارآمد هستند. شکی نیست که نظریه بازار آزاد دهه ۱۹۹۰ دنیای ثروتمندتری را ایجاد کرد. اما سیستم تجارت آزاد هم نابرابری‌هایی را میان فقرا و ثروتمندان ایجاد کرد. منابع مالی در تعیین مسیر خود آزاد بودند. اما نیروی کار این آزادی را در تعیین مسیر نداشت. به همین دلیل بود که جهانی شدن برای بسیاری از نخبگان مشتاق وال استریت و واشنگتن بیشتر از طبقات پایین تر جامعه واقعی به نظر می‌رسد. وقتی تاریخ نگاران به سه ماهه آخر قرن بیستم نگاه کنند تغییر جهت از نیروی کار به سرمایه که تغییری بی سابقه است در کنار ناکامی در وارد کردن کشورهای فقیر در نظام جهانی در کانون توجهشان قرار می‌گیرد.

حتی فریدمن هم این را درک کرده و به ویژه در مورد اتحاد شوروی سابق که مهم‌ترین نمونه کاری او بود تشخیص می‌داد که خصوصی‌سازی با سرعت موجب توقیف اموال مردم توسط حزب کمونیست شد. این روند نوعی فساد را به همراه می‌آورد که خارج از کنترل است. فریدمن در یکی از آخرین مصاحبه‌هایش تایید کرد که انقلاب خصوصی‌سازی بیش از حد پیشرفته و منتقدانی همچون جوزف استیگلیتز از کارشناسان سابق بانک جهانی و از برندگان جایزه نوبل اقتصاد حق داشتند. این منتقدان خواستار کند شدن و کاستن از شتاب روند خصوصی‌سازی و حرکت به سوی بازار آزاد و به جای آن تلاش بیشتر برای ایجاد زیرساخت‌های دولتی بودند.

فریدمن در مصاحبه‌های آخرش گفته بود: بعد از فروپاشی شوروی وقتی از من پرسیده شد حال روس‌ها چه باید بکنند، جواب دادم: خصوصی‌سازی خصوصی‌سازی، خصوصی‌سازی. اما اشتباه می‌کردم .

با این حال همان طور که کینز می‌گوید و این گفته او درباره فریدمن کاملا صادق است، تفکرات استادان اقتصاد و سیاست قدرتمندتر از آنی است که تصور می‌شود. تفاوت فریدمن با دیگر استادان علوم اقتصاد و سیاست، اما در این است که تاثیرات بزرگ تفکرات و نظرات او مدت‌ها پیش از مرگش بر جهان معلوم شد. از بعد از جنگ جهانی دوم هر فهرستی که از ۱۰۰ مرد بزرگ و معروف دنیا منتشر می‌شد نام فریدمن، در آن دیده می‌شد. در همه اتفاقات سال‌های گذشته از تبدیل چین به اقتصاد بازار آزاد تا تصمیم دولت‌های مختلف به خصوصی‌سازی و بقیه اتفاقات بزرگ دنیای اقتصاد می‌توان اثری از فریدمن یافت. وقتی برای اولین بار در دهه ۱۹۵۰ فریدمن درباره این اتفاقات سخن می‌گفت برای بسیاری دور از ذهن به نظر می‌رسید.

فریدمن به قدرت نظریات اعتقاد داشت. اگر چه بعضی نظرات او اشتباه در آمد. مثلا او بر این باور بود که کاهش مالیات هزینه‌های دولت را کنترل می‌کند. اما اینطور نشد. اعتقاد او به خصوصی‌سازی برای شوروی سابق هم به اعتراف خود او اشتباه بود. طی سال‌ها او نظرات خود را ترویج کرده و بر آن پافشاری می‌کرد. فریدمن هیچ گاه به متن نپیوست بلکه این متن بود که به او پیوست.