آمدند و کشتند و بردند و رفتند!

امین تریان: بررسی سیر تاریخ‌نگاری در ایران از آغاز تا دوران معاصر، ما را به این نتیجه می‌رساند که این تاریخ‌نگاری تا روزگار مشروطه از بینش و روش تقریبا یکسانی پیروی کرده است. با این حال و در میان آن سیر، تاریخ‌نگاری دوران مغول ویژگی‌های خاص خود را دارد که آن را از تاریخ‌نگاری پیش و پس از آن متمایز می‌کند. حمله مغول به ایران، خرابی‌های بسیار به بار آورد. در باب ویرانگری‌های آنان بسیار نوشته‌اند. اما این حملات و حکومت برآمده از آن یعنی ایلخانان، از برخی جهات مانند رواج موسیقی، نقاشی و تاریخ‌نگاری تاثیرات مثبتی بر جای نهاد. آنچه مورد بحث ما در این مقاله است، تاریخ‌نگاری این دوره است. با حمله مغولان و فروپاشی خلافت عباسی، با زوال عربی‌نویسی روبه‌رو می‌شویم؛ روندی که از سال‌ها پیش آغاز شده بود و با حمله مغولان تثبیت شد. در روند تکوین تاریخ‌نگاری ایرانی به زبان فارسی، دوره مغولان اهمیت ویژه‌ای دارد. از این زمان به بعد زبان تاریخ‌های نوشته‌شده به‌کلی فارسی می‌شود.

ویژگی‌های کلی تاریخ‌نگاری مغول

مورخان عصر مغول برخی مبانی فکری و فلسفی تاریخ‌نگاری دوره پیش از خود مانند تبیین تحولات تاریخی بر مبنای تقدیرگرایی و مشیت الهی و جبرگرایی را محفوظ داشتند و تداوم بخشیدند و حتی می‌توان گفت تاکید بیشتری بر آنها کردند؛ چنانکه به مورخان سده‌های نخستین هجری نزدیک‌تر شدند و در نتیجه از مورخان سده‌های چهارم و پنجم فاصله گرفتند. در قالب و سبک تاریخ‌نگاری تحولی به وجود نیامد و در همان اشکال پیشین یعنی عمومی، سلسله‌ای و محلی تداوم یافت. زبان فارسی به دنبال فروپاشی خلافت عباسی، زبان اصلی تاریخ‌نگاری شد؛ هرچند به دلیل سلطه مغولان، واژه‌های مغولی و ترکی در تاریخ‌نگاری این دوره رواج یافت. از سوی دیگر، مورخان، آگاهی قومی‌ و سرزمین و هویت تاریخی ایرانی را به درجاتی منعکس کردند و به دوره بعد از خود رساندند[۱]؛ نمونه آن جامع‌التواریخ است.

مورخان این دوره، وقایع و حوادث عصر مغول را با شیوه‌ای خاص بیان کرده‌اند. آنان از یکسو تحت تاثیر وجدان مذهبی و از دیگر سو تحت تاثیر شرایط سیاسی قرار داشته‌اند و ملزم به برقراری تناسبی میان تاثیرات شرایط یادشده، برای جلوگیری از عواقب سوء آن شرایط بودند؛ در نتیجه در اغلب موارد به واقعه‌نگاری اکتفا کرده و از قضاوت درباره حوادث چشم پوشیده‌اند. به طور کل می‌توان مشخصات این تواریخ را در موارد زیر خلاصه کرد:

رعایت احترام چنگیزخان و یادکردن نام ایلخانان با لحن مساعد؛ تلقی واقعه حمله مغول مانند امری مقدّر؛ تصریح به قتل و غارت‌های مغولان؛ لحن بی‌اعتنا و ابراز تاسف‌نکردن در ذکر فتح بغداد و انقراض خلافت عباسی؛ اظهار خوشنودی در مورد وقایعی از قبیل دفع شرّ کوچلک خان به فرمان چنگیز و قلع و قمع اسماعیلیه به دست هولاکو؛ شرح مصائب مسلمین در زمان سلطنت بعضی ایلخانان از قبیل ارغون و اباقا؛ احترام خاص به ایلخانان مسلمان و تایید اخلاص و ایمان آنان و لحن موافق و حمایت‌آمیز نسبت به ایلخانان در شرح روابط ‌شان با دولت ممالیک[۲].

بررسی آثار تاریخ‌نگارانه این عصر

آثار تاریخ‌نگارانه این دوره را در سه بخش بررسی می‌کنیم: تواریخ سلسله‌ای، عمومی‌ و محلی. سپس به طور خاص به تاریخ‌نگاری جوینی، رشیدالدین فضل‌الله، حمدالله مستوفی و ابن اثیر می‌پردازیم.

تواریخ سلسله‌ای:

تاریخ جهانگشای جوینی: علاءالدین عطاملک جوینی نویسنده این اثر در سال ۶۲۳ هجری در جوین زاده شد و در اوایل جوانی به کار نویسندگی و امور دیوانی اشتغال داشت و در دوران هولاکو، اباقا و نخستین سال ایلخانی تکودار، حاکم عراق (در مجموع سال‌های ۶۵۷ تا ۶۸۱) بود. او سه بار در سال‌های ۶۴۴ یا ۶۴۵، ۶۴۷ و نیز ۶۴۹ راهی مغولستان شد[۳].

تاریخ جهانگشا میان سال‌های ۶۵۰ تا ۶۵۸ تالیف شده است. این اثر شامل سه جلد است: جلد نخست درباره تاریخ امپراتوری مغول و ذکری درباره احوال و اوضاع مغول‌ها از نخستین لشکرکشی و اردوکشی‌های چنگیزخان تا مرگ گویوک خان؛ جلد دوم تاریخ دولت خوارزمشاهیان و حکام و جانشینان چنگیز در ایران تا سال ۶۵۷ ه.ق و جلد سوم تاریخ لشکرکشی هولاکو به ایران (۶۵۴-۶۵۶ ه.ق). در برخی نسخه‌ها در آخر جلد سوم واقعه تصرف بغداد به وسیله هولاکو تالیف خواجه نصیرالدین‌توسی به صورت ذیل به جهانگشا اضافه شده است. جای افسوس است که نویسنده که تا سال ۶۸۱ زنده بوده و بسیاری از وقایع دوران هولاکو و اباقا را دیده‌است، شرحی از آن وقایع را بر کتاب خود نیفزوده است[۴]. جوینی اشاراتی به سلطنت خوارزمشاهیان، ایغوریان و اسماعیلیان دارد، اما شرح احوال قاآن‌ها قسمت اعظم این اثر را اشغال کرده است. گزارش وی درباره کارهای حکام اعزامی‌ به خراسان، بسیار مهم است. جوینی برخی وقایع لشکرکشی‌های مغولان را دو بار و به روایات مختلف شرح داده است. وی در اثرش اطلاعات فرهنگی و اداری فراوانی در اختیار ما می‌گذارد[۵].

در اهمیت جهانگشا همین بس که منبع بسیاری از سخنان ِوصّاف، رشیدالدین، ابن عبری، ابن طباطبا، کاتب دمشقی (نویسنده مسالک الابصار فی ممالک الامصار)، حمدالله مستوفی، بناکتی و... بوده است[۶]. نثر کتاب سنگین و کلمات عربی زیادی در آن به کار رفته است.

به گفته ملک‌الشعرای بهار، در این کتاب تحلیل‌های جان‌داری درباره علل شکست خوارزمشاهیان برابر مغول‌ها و نیز پیشرفت کار چنگیزخان آورده شده است که از این نظر تنها مقدمه ابن خلدون با آن قابل قیاس است[۷].

تاریخ اولجایتو: این اثر تالیف ابوالقاسم عبدالله بن محمد القاشانی است. تاریخ اولجایتو که پس از مرگ اولجایتو در زمان ابوسعید به صورت نهایی نوشته شده است[۸]، تاریخ فرمانروایی سلطان اولجایتو را به صورت سال‌شمار در بر می‌گیرد و تا سال ۷۱۸ قمری ادامه می‌یابد. در کتاب از نظر نظم زمان‌شماری آشفتگی دیده می‌شود. یکی از خصوصیات اثر یادشده به کاربردن نام‌ها، اصطلاحات و واژه‌های ترکی و مغولی بسیار فراوان از سوی نویسنده است[۹]؛ با این وجود نثر آن ساده و عاری از تکلفات و تصنعات ادبی است[۱۰]. کاشانی (قاشانی) اثر دیگری با نام زبده التواریخ دارد که حاوی اطلاعات مفیدی درباره اسماعیلیان و نیز اوضاع ایران در دوره خوارزمشاهیان است. همچنین از چگونگی حمله مغول و نابودی اسماعیلیان سخن گفته است[۱۱].

تاریخ وصاف (تجزیه‌المصار و تزجیه‌الاعصار): شهاب‌الدین یا شرف‌الدین عبدالله بن فضل‌الله شیرازی، معروف به وصاف‌الحضره در سال ۶۹۷ به تالیف کتاب تاریخ وصاف پرداخت[۱۲]. وی که در ۶۶۳ در شیراز متولد شده بود، در دستگاه خواجه صدرالدین خالدی زنجانی و خواجه رشیدالدین از مشاهیر دربار ایلخانی به شمار می‌آمده و مورد توجه خواجه سعدالدین محمد ساوجی بوده است.

تاریخ وصّاف حاوی وقایع سال‌های ۷۲۷-۶۵۶

است. این کتاب در یک مقدمه و پنج جلد به شرح زیر تالیف شده است:

جلد نخست از وفات منکوقاآن تا گرفتاری صاحب دیوان و قتل او؛ جلد دوم از ذکر دودمان سلغری تا صفت حال اتابکان لر؛ جلد سوم از به تخت‌نشستن گیخاتوخان تا اصلاحات غازان؛ جلد چهارم از جنگ غازان با ممالیک مصر و شام تا اتمام آن؛ جلد پنجم وقایع دوران اولجایتو و ابوسعید ایلخان. وصاف بین جلد چهارم و پنجم، خلاصه‌ای از تاریخ جهانگشا را همراه با مطالبی تازه آورد[۱۳].

بخش اعظم تاریخ وصاف به مسائل سیاسی، نظامی، دیوانی، مالی و روابط خارجی حکومت ایلخانان اختصاص دارد و از این نظر هنگامی‌ که در کنار سایر منابع تاریخی این دوره به‌ویژه جامع التواریخ مورد استفاده قرار گیرد منبعی کاملا سودمند است. در واقع تاریخ وصاف و جامع التواریخ می‌تواند مکمل یکدیگر باشند و برای تشخیص مطالب هم به کار روند. مثلا تاریخ وصاف اشاره می‌کند که ارغون قصد لشکرکشی و تخریب خانه کعبه را داشت. در صورتی که جامع التواریخ به این موضوع اشاره نکرده است[۱۴]. وصاف تنها به حوادث مربوط به مرکز حکومت ایلخانان قناعت نکرده است، بلکه در حد اطلاعات خود تمامی‌حوادث دنیای آن روز را که به ایلخانان مربوط می‌شد، در کتاب خود گنجانده است. از جمله درباره حکومت‌های ممالیک، جغتائیان، خانات دشت قبچاق، چین و هند در این کتاب مطالبی وجود دارد. از سوی دیگر وصاف به اوضاع فرهنگی، اجتماعی، دیوانی، اقتصادی و سیاسی اکثر ولایات ایران نیز پرداخته است و مطالبش درباره اتابکان لر کوچک، ملوک شبانکاره، قاوردیان کرمان، قراختائیان کرمان، ملوک قیس، ملوک هرمز و به‌ویژه اتابکان فارس که بر زادگاه وی حکمرانی می‌کردند اهمیت دارد. تاریخ وصاف به روشن‌شدن روابط این حکومت‌ها با ایلخانان، نحوه اداره ولایات و نظام مالیاتی ایلخانان کمک می‌کند. این اثر همچنین منبعی ارزشمند برای تحقیق در مورد تجارت دریایی دو جزیره قیس و هرمز با هندوستان و رقابت و درگیری‌های سیاسی - نظامی‌ ملوک دو جزیره مزبور می‌باشد[۱۵].

وصاف هواداری شدید نسبت به ملوک و امرای اطراف مانند مصر، شام و هند نشان می‌دهد و گاه نیز دلش از کینه مغول خالی نیست. از سوی دیگر ارادتی خاص به خاندان جوینی نشان می‌دهد. با این وجود درباره دشمن این خاندان یعنی مجدالملک یزدی نیز منصفانه قضاوت می‌کند[۱۶].

تاریخ وصّاف به سبب آنکه نویسنده آن، دیوانی بوده و بسیاری از وقایع را دیده یا از بزرگان دربار ایلخانان شنیده‌، شایان اعتماد و بااهمیت است. افزون بر این، بسیاری از اصطلاحات اداری و دیوانی حکومت ایلخانان در این اثر ثبت شده است. نثر کتاب مصنوع و متکلف و خواندن آن، گاه برای اهل ادب نیز سخت است.

سیرت سلطان جلال‌الدین: نویسنده این اثر شهاب‌الدین محمد خرندِزی زیدری نسوی، منشی جلال‌الدین خوارزمشاه بود. نسوی ۱۰ سال پس از مرگ جلال‌الدین، یعنی حدود ۶۴۰ هجری کتابی به نام تاریخ ظهور التتر یا سیرت السطان جلال‌الدین منکبرنی به زبان عربی نوشته و در آن وقایع سال‌های ۶۱۵-۶۶۹ را هنگام هجوم مغول شرح داده است[۱۷]. این اثر اگرچه بیشتر ناظر بر احوال جلال‌الدین آخرین سلطان خوارزمشاه است، با این همه در آن، زیاد صحبت از مغولان پیش می‌آید. خصوصا درباره ناحیه جنوب شرقی قلمرو مغولان در این اثر اخباری دیده می‌شود که ابن اثیر از آن بی‌اطلاع بوده است[۱۸]. ناشناسی آن را به فارسی ترجمه کرده است. از آنجا که تاریخی مفصل و باارزش درباره روزگار خوارزمشاهیان، حمله چنگیزخان و جنگ‌های جلال‌الدین خوارزمشاه به فارسی وجود ندارد، اثر نسوی اهمیت ویژه‌ای دارد[۱۹]. نسوی خود می‌گوید: «و من در این مختصر هرچه از وقایع او دیده یا از کسی که دیده است شنیده‌ام یاد خواهم کرد و از هرچه غیر از این دو قسم باشد ذکری نخواهم آورد و در این قدر هم میدان اطالت مقالت را مجالی متسع‌است که اگر گوینده به سخن مشغول شود، مجلدات بسیار املا تواند کرد»[۲۰].

این اثر معایبی نیز دارد؛ برای نمونه نسوی درباره منشا تاتار و تاریخ چنگیزخان مطالبی را آورده است که نه خود دیده و نه از کسی شنیده‌است و حتی با آثار تاریخی معتبر نیز همخوانی ندارد. وی بسیار از اثر ابن اثیر استفاده کرده است، حتی برخی از عبارات و تفکرات آن مورخ را که مربوط به تاریخ هم نیست اقتباس کرده است[۲۱]. به هر حال آنچه را از کامل ابن اثیر برداشته با دیده‌ها و شنیده‌های خود ترکیب کرده و با انشای زمان خود نوشته است. نسوی حتی با جغرافیای زمان خود نیز آشنایی نداشته و نام مکان‌ها را به‌دقت نیاورده و آن نام‌ها با مرور زمان دچار تصحیف شده است[۲۲].

از این نویسنده اثر دیگری به نام نفثة المصدور به زبان فارسی مانده است. این کتاب خاطرات شخصی مولف و حکایت سرگردانی وی پس از مرگ جلال‌الدین است.

العراضه فی الحکایه السلجوقیه: این کتاب اثر محمدبن محمدبن محمدبن عبدالله بن النظام الحسینی الیزدی (متوفی سال ۷۴۳) وزیر سلطان ابوسعید است. العراضه فی الحکایه السلجوقیه، میان سال‌های ۷۱۳ تا ۷۱۶ تالیف شده است.[۲۳]

این اثر درباره تاریخ سلجوقیان بزرگ یا سلجوقیان عراق است که در سال ۵۹۹ با قتل طغرل سوم منقرض شدند. از آنجا که این اثر برای تاریخ سلجوقیان منبعی اصیل به شمار نمی‌آید کمتر از آن استفاده شده است و از آنجا که این اثر با استفاده از سلجوقنامه ظهیرالدین نیشابوری و راحه الصدور راوندی نوشته شده، در مقایسه با منابع متقدم مطلب خاصی ندارد؛ به جز آنچه نویسنده درباره جدال آخرین سلجوقیان با خوارزمشاهیان آورده است. کتاب به فارسی نوشته شده‌است و تا حدودی نثر مصنوع و متکلف دارد[۲۴].

حسینی علت پرداختن به تاریخ سلجوقیان را «فکر در کشف مشکلات عقلی» دانسته‌است و نیز نقصی که در کتابی درباره سلجوقیان دیده بود[۲۵].

تاریخ شاهی قراختائیان: این اثر به وسیله فردی ناشناس در ۶۹۰ هجری تالیف شده است. این اثر مربوط به روزگار حکومت قراختائیان در کرمان از حوالی ۶۲۰ تا حدود ۷۵۰ هجری است[۲۶].

تاریخ شیخ اویس: این اثر تالیف ابوبکر القطبی الاهری است. کتاب شرح وقایع واپسین ایلخانان و روی کار آمدن جلایریان است. این اثر از دوران سلطنت آباقاخان آغاز و به پادشاهی شیخ اویس ختم می‌شود[۲۷].

پی‌نوشت:

[۱] محمدباقر آرام، اندیشه تاریخ‌نگاری عصر صفوی، تهران: امیرکبیر، ۱۳۸۶، ۱۳۰-۳۱.

[۲] منوچهر مرتضوی، مسائل عصر ایلخانان، چ۲، تهران: آگاه، ۱۳۷۰، صص ۷۵-۷۷.

[۳] عطاملک علاء الدین بن بهاء الدین محمد بن شمس الدین محمد جوینی، تاریخ جهانگشای جوینی، ج۱، به تصحیح محمدبن عبدالوهاب قزوینی، چ۴، تهران: ارغوان، ۱۳۷۰، صص کآ و کج (پیش گفتار مصحح).

[۴] همان، صص فب - فج و فه (پیش گفتار مصحح).

[۵] برتولد اشپولر، تاریخ مغول در ایران، مترجم محمود میرآفتاب، چ۴، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۲، ص ۶.

[۶] جوینی، پیشین، صص عح و ف.

[۷] ملک الشعرای بهار، سبک شناسی، ج۳، چ۲، تهران: زوار، تابستان ۱۳۸۶، ص ۶۰.

[۸] مرتضوی، پیشین، ص۴۹۵.

[۹] ابوالقاسم عبدالله بن محمد القاشانی، تاریخ اولجایتو، به اهتمام مهین همبلی، چ۲، تهران: علمی و فرهنگی، پائیز ۱۳۸۴، ص دوازده.

[۱۰] همان، ص ده.

[۱۱] خسرو خواجه نوری، «منبع شناسی توصیفی تاریخ ایران در عصر مغول،» کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، ش ۸۱ (تیر، مرداد و شهریور ۱۳۸۳)، ص ۲۱۵.

[۱۲] عبدالمحمد آیتی، تحریر تاریخ وصّاف، تهران: بنیاد فرهنگ ایران، خرداد ۱۳۴۶، ص یب.

[۱۳] همان، ص یج.

[۱۴] عبدالمحمد آیتی، تحریر تاریخ وصاف، چ۲، تهران: موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۷۲، ص ۱۱۶. به نقل از: محمدرضا معینی جهرمی، «نگاهی به «تاریخ وصاف» یا «تجزیة الامصار و تزجیة الاعصار،» کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، ش ۸ (خرداد ۱۳۷۷)، ص ۱۴.

[۱۵] همان جا.

[۱۶] بهار، پیشین، صص ۱۰۶-۷.

[۱۷] خواجه نوری، پیشین، ص ۲۱۶.

[۱۸] اشپولر، پیشین، ص ۱۷.

[۱۹] شهاب الدین محمد خرندزی زیدری نسوی، سیرت جلال الدین منکبرنی تصحیح مجتبی مینوی، چ۲، تهران: علمی و فرهنگی، ۱۳۶۵، ص ک.

[۲۰] همان، ص ۵.

[۲۱] همان، ص هب.

[۲۲] همان، ص کا.

[۲۳] محمدبن محمدبن محمدبن نظام الحسینی یزدی، العراضة فی الحکایة السلجوقیه، به کوشش مریم میرشمسی، تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار یزدی، ۱۳۸۸، ص بیست و پنج.

[۲۴] عبدالرسول خیراندیش، «العَراضة فی حکایة السلجوقیة،» کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، ش ۸۶-۸۷ (آذر و دی ۱۳۸۳)، ص ۳۵. حسینی یزدی، پیشین، ص بیست و نه.

[۲۵] حسینی یزدی، پیشین، صص ۷-۹.

[۲۶] خواجه نوری، پیشین، ص ۲۱۱.

[۲۷] همان جا.