هر دکتری، پزشک نبود

وضعیت مات و تاریک آموزش و اعتبار نامه پزشکی در ایران دوره قاجار، شرایط را برای بیماران ایرانی و حتی خود حرفه‌ای‌ها بسیار دشوار و نامحتمل می‌کرد تا بتوانند میان یک طبیب و یک شارلاتان تفاوت قائل شوند. جدا از اطلاعات زبانی در مورد خبرگی یک طبیب، تلاشی نیز از سوی خود اطبا برای جدا‌سازی‌شان از آنهایی که شارلاتان یا رقبای حداقل غیرمقبول محسوب می‌شدند، صورت می‌پذیرفت. در جامعه آشنا به سلسله مراتبی ایران، تمایلی عمومی در میان پزشکان پدید آمد و تلاش می‌کردند عناوین و القاب پرطمطراقی را به‌دست آورند تا بتوانند خود را از همتایان بدبخت‌تر و نه لزوما با شایستگی کمتر متمایز کنند.

همانند دیگر بخش‌های جامعه قاجار، برای اینکه فردی یک شغل پر نفوذ و عنوان با درآمد بالا به‌دست آورد به آن بستگی داشت که چه کسی او را می‌شناخت تا آنکه چه می‌دانست. جدا از آنکه طبیب می‌توانست یک عنوان درباری رسمی را به‌دست آورد، بعد از سال ۱۸۵۴، آنها همگی خواستار آن شدند که عنوان دکتر را در جلوی اسامی‌شان داشته باشند، عنوانی که به آنهایی که فارغ‌التحصیل تعلیمات پزشکی دارالفنون بودند، داده می‌شد. کسانی که عنوان دکتر را به‌دست می‌آوردند، درست یا اشتباه، تلاش می‌کردند که کسان دیگر را که شانس به‌کارگیری چنین عنوانی نصیب‌شان نشده است انکار کنند، تا خودشان را از چنین کسانی که خود به خود از طبقه پایین اطبا محسوب می‌شدند متمایز کنند. همچنین، دکترها چنان لباس می‌پوشیدند و رفتار می‌کردند تا آسودگی زندگی و وضع خوب خود را به رخ بکشند و از این‌رو بر شهرت خود بیفزایند.

این مطلب، پرکینز را که از وجود پزشکان سرشناس آگاه بود متقاعد نکرد، او به نیمه خالی لیوان اشاره کرد. « مردم احترام فراوانی برای پزشکان قائلند؛اما به همان اندازه که از طبابت غیرعلمی رنج می‌برند، هرگز نیز از جست‌وجوی راه نجات از دست شیادان خسته نیستند.» جان مالکولم «شارلاتانی» را این‌گونه در منظر دید قرار داد: «در این کشور، همانند تمام کشورها، تعداد زیادی شارلاتان پزشکی وجود دارد که پول به‌دست می‌آورند یا به‌دلیل وانمود به درمان تمام امراض، مورد احترام بیماران هستند.» از آنجا که پزشکان ایرانی در دسترس نبودند یا نمی‌توانستند خدمات درمانی موثری را ارائه دهند، بیماران بیچاره ایرانی به هر چیز یا هر کسی که امیدی به تسکین (اگر نگوییم شفا) می‌داد روی می‌کردند. شارلاتان‌های اروپایی در ایران از آنان پیشی می‌گرفتند، زیرا مردم هیچ تصوری از دانش پزشکی به‌صورت کل نداشتند. کورف، یک عضو هیات روسی در تبریز «نقل کرد زمانی که در تبریز بود، یک آلمانی حضور داشت که آبجو درست می‌کرد که بد بود و کسی آن را دوست نداشت. از آنجا که مجبور بود پول برای گذران زندگی به‌دست آورد، آلمانی آبجو ساز، خود را به سیمای یک پزشک در آورد. او جعبه‌ای داشت محتوی ابزارآلات و جعبه‌ای با بطری‌هایی پر از دارو که از کمربند خود آویزان می‌کرد و به جست‌وجوی بیماران می‌رفت.

منبع: سلامت مردم در ایران قاجار، ویلم فلور، ترجمه ایرج نبی‌پور.