نگاه سلسله‌وار به جایی نمی‌رسد

دنیای اقتصاد: روز سه‌شنبه دوم خرداد ماه گروه تاریخ دانشگاه اصفهان کارگاهی را با عنوان «تاریخ‌نگاری در منابع ایرانی از سقوط صفویه تا برآمدن قاجار» برگزار کرد و طی آن تلاش شد تا بخشی از تاریخ ایران که در روایت‌های تاریخ‌نگاری رسمی کمتر مورد بررسی و واکاوی قرار گرفته است، ارزیابی شود. در این نشست رودی مته، ایران‌شناس و استاد دانشگاه دلاوار آمریکا به ایراد سخنرانی پرداخت که بخش نخست دیدگاه‌های وی در رابطه با تاریخ ایران روز گذشته در همین صفحه منتشر شد. آنچه می‌خوانید بخش دوم گفته‌های او در این رابطه است. مته در بخش نخست سخنان خود برای مطالعه تاریخ ایران به ویژه در دوره‌هایی از این دست که به نظر نوعی انقطاع روی داده است، سه رویکرد را پیشنهاد داد. نخست نگاه به تاریخ ایران به عنوان یک تابلو بزرگ‌تر در ارتباط با دیگر کشورها، دوم توجه به این کشور به مثابه یک واحد فرهنگی بدون افتادن در دام وطن‌پرستی به‌عنوان مفهومی نوین و سوم نگاه محلی و منطقه‌ای که امکان مطالعه دقیق‌تر تاریخ را فراهم می‌کند.

ایرانیان در دوره قاجار فقط به انگلیس‌ها و روس‌ها به‌عنوان دشمن نگاه می‌کردند که زمین و قدرت را از آنان سلب کرده بودند، اما کشوری که توجهی به آن در این میان نشده است، فرانسه بود. این کشور اگرچه در ایران به هیچ نتیجه‌ای نرسید اما بسیار تلاش کرد. در اواخر صفویان و بعد از سقوط اصفهان تا زمان ناپلئون فرانسوی‌ها تلاش‌های زیادی در ایران برای ایجاد ارتباط و تجارت و اتحاد سیاسی انجام دادند که البته به نتیجه‌ای منجر نشد، اما این بی‌حاصلی از اهمیت آن نمی‌کاهد، چراکه تاریخ بشر پر‌است از نمونه‌هایی که منجر به نتیجه نشد اما تلاش‌ها و رویایی که در پشت آن وجود دارد بسیار مهم است. فعالیت‌های روس‌ها نیز در این رابطه قابل‌توجه و اهمیت است، اما اهمیت آن، به صورتی که باید منعکس نمی‌شود، علت این امر آن است که افراد کمی در ایران هستند که به روسی تسلط داشته باشند و من همواره توصیه می‌کنم به‌خصوص به متخصصین تاریخ قاجار حتما باید روسی بدانند چراکه منابع و گزارش‌های زیادی در روسیه وجود دارد که هنوز مورد بررسی قرار نگرفته و کاملا ناشناخته مانده است.

در رابطه با دومین پیشنهاد من یعنی نگاه نکردن به تاریخ ایران با لنز وطنی باید اشاره کنم که به نظر من می‌توان به تاریخ ایران نگاه سلسله‌وار نداشت، چراکه در این مفهوم امکان اینکه بخش‌هایی از تاریخ ایران را گنجاند، عملا وجود ندارد. مراحلی در تاریخ ایران وجود دارد که مبنا بر تمرکزگریزی است. با این حال باز ممکن است کشف کنیم که یک آگاهی وطنی و هویت ابتدایی در ایران وجود دارد. خود نادر نیز در رفتارش چنین مفهومی داشته است. کریمخان نیز زمانی که با تاجر انگلیسی مبادله‌ای داشت، می‌گوید: «ما می‌دانیم میل و برنامه شما چیست، شما قصد دارید خرابکاری که در کشور مجاور یعنی هندوستان می‌کنید در کشور ما نیز انجام دهید.» یعنی اینجا را به مثابه یک کشور تلقی کرده است. حتی می‌توان این مفهوم را از کتاب محمد آصف یعنی رستم التواریخ استخراج کرد که شکایت و گله می‌کند از ضعف، شهوت و عیاشی شاه سلطان حسین چون از ایران مایوس شده است و می‌خواهد کشور دیگری داشته باشد که رونق قبلی‌اش را بازیابد.

البته با تمام انقطاع، انفصال، ورشکستگی و سقوط سلسله صفوی که به هرج و مرج نیز منجر شده بود، باید گفت که زندگی هنوز ادامه داشت. کشاورزان همچنان مشغول کار خود بودند، مسیرهای زمینی تجارت وجود داشت و تا حدودی به کار خود ادامه می‌دادند. به عبارتی همه چیز به یکباره متحول نمی‌شود، اگرچه ساختارهایی ویران شد، اما تارو پود فکری در این رابطه وجود داشت که در تلاش برای استمرار بود. یک جنبه دیگری از تاریخ ایران که معمولا به آن کمتر توجه می‌شود موضوع سکه‌ها است. سکه‌ها روایت‌گر هر عصر هستند. آنها درباره مشروعیت، تغییر سلطنت و اوضاع اقتصادی و سیاسی به ما اطلاعات زیادی می‌دهند اما در دوره مورد بحث ما هیچ چیزی وجود ندارد. این امر نیازمند پژوهشی عمیق است. باید بررسی کرد که مفهوم مشروعیت چگونه از زمان صفویان منقطع شده و به چه صورت تداوم یافته است. در مورد مشروعیت در عهد قاجاریه نیز پژوهش‌های کمی صورت گرفته است. هرمز ابراهیمی نژاد که بیشتر به زبان فرانسوی می‌نویسد کتاب جالبی در رابطه با این مفهوم دارد که مشروعیت قاجاریه، چگونه از صفویان و دیگر حکومت‌های همان عصر منشأ گرفته است.

در خاتمه باید به دیدگاه سوم یعنی رویکرد منطقه‌ای اشاره کنم. در این دوره ایران به مناطق مختلفی متلاشی شده که خودمختار و مستقل شده‌اند و دیگر مرکزی وجود نداشته است. البته مرکز در ایران هیچ‌گاه وجود نداشته است یعنی یک مرکز طبیعی به لحاظ جغرافیایی هرگز در ایران وجود نداشته است. مراکزی مثل پاریس، لندن و استانبول را در ایران نمی‌توان سراغ گرفت. به‌طور مثال، استانبول دارای اهمیت بسیار زیادی است. این مرکز به مدت ۶۰۰ سال ثابت بوده و تمامی اسناد، اوراق و آرشیوهای تاریخی در این شهر متمرکز شده است و ما می‌توانیم با مراجعه به این شهر تمام تاریخ عثمانی را به صورت واضح بازخوانی کنیم. این در حالی است که در تاریخ ایران دست‌کم به ۱۵ شهر مهم به‌عنوان پایتخت می‌توان اشاره کرد. حتی شهری مانند اصفهان به صورت مقطعی پایتخت بود و بالاخره تهران پایتخت کشور شد، در حالی‌که یک شهر تاریخی نبود. بلکه دهی بود که در مسیرهای تجارتی واقع شده بود که این امر برای قاجاریه اهمیت داشت اما به‌جز این چیز دیگری نداشت، نه رودخانه مرکزی، نه دریا، نه بندر و... این موضوع نیز از مشکلات دیگر تاریخ‌نویسی ایران است. با این وجود برای تاریخ‌نگاری مناطق در ایران منابع مختلفی وجود دارد.

به جز منابع فارسی در این رابطه منابع روسی نیز در مورد تحولات در قفقاز وجود دارد که منتشر نشده و بسیار پرمایه است. چند ماه دیگر مقاله‌ای در مورد تحولات نواحی تالش و ارمنستان براساس منابع روسی منتشر خواهد شد که در کتاب آتی من در مورد روابط میان ایران و روسیه به چاپ خواهد رسید. منابعی در هر سده چه داخلی و چه خارجی در مورد مناطق مختلف ایران وجود دارد که به ما این امکان را می‌دهد تاریخ ایران را به‌گونه‌ای بنویسیم که به نخبگان، دربار و امور نظامی محدود نشود. اگر به این وظیفه رسیدگی کنیم، نتیجه آن پرامید خواهد بود و ما می‌توانیم تاریخ جدیدی در مورد این سده مهم، گذرا، مبهم و غیرمشخص بنویسیم نه براساس تفکری که بر ایران به‌عنوان وطن همیشه با رونق و محبوب تمرکز می‌کند و نه‌تنها به‌عنوان یک دوره پر‌از هرج و مرج، انفصال و انقطاع به آن نظر کنیم. بلکه ممکن است توازنی در این رابطه ایجاد شود که تداوم را در عین تغییر بررسی کند.»