مفهوم انحطاط در آرای طباطبایی
طباطبایی همانطور که در رساله دکترایش اشاره کرده، از تحلیلگران اندیشه فلسفی هگل است. او متأثر از اندیشه هگل است که میگوید: در شرق یک تن آزاد است و آسیا را تمدن آغازها میداند و بر ناممکن بودن بازگشت به دوران قدیم (طلوع اندیشه) و نهادهای اجتماعی - سیاسی آن اشاره دارد و معتقد است میان جهان قدیم و جدید گسستگی مهمی ایجاد شده است و تنها رویکرد به تاریخ را بر مبنای اندیشه تجدد مقدر میداند. عطف به اندیشه فلسفی هگل، آسیا قارهای است که اگر چه نقطه سرآغازهاست، اما حدوث جسمی یا صوری دارد و روح و معنویت در آن بقا نمییابد.
طباطبایی همانطور که در رساله دکترایش اشاره کرده، از تحلیلگران اندیشه فلسفی هگل است. او متأثر از اندیشه هگل است که میگوید: در شرق یک تن آزاد است و آسیا را تمدن آغازها میداند و بر ناممکن بودن بازگشت به دوران قدیم (طلوع اندیشه) و نهادهای اجتماعی - سیاسی آن اشاره دارد و معتقد است میان جهان قدیم و جدید گسستگی مهمی ایجاد شده است و تنها رویکرد به تاریخ را بر مبنای اندیشه تجدد مقدر میداند. عطف به اندیشه فلسفی هگل، آسیا قارهای است که اگر چه نقطه سرآغازهاست، اما حدوث جسمی یا صوری دارد و روح و معنویت در آن بقا نمییابد. جایی که نخستین آگاهی و توانایی برای بریدگی از طبیعت در آن پدید آمد، اما نتوانست به نحو اکمل از طبیعت ببرد.
ستیزههای زیادی در این سرزمین به جهت کوهستانی بودن فضای زندگی ایجاد شد که هر یک بدون دستمایه معنوی و روح تکاملی سبب حاکمیت غزنویان، سلجوقیان، مغول ها... در ادوار مختلف تاریخ ایران شد. « حال آنکه طبیعت اروپایی، برخلاف طبیعت قارههای دیگر تابع عوامل جغرافیایی نیست، انسان اروپایی خصلت کلیتر دارد، و اینگونه است که اروپا غایت مطلق تاریخ میشود و خورشید درونی خود آگاهی که فروغی تابناک دارد، از غرب سر برمیزند» (هگل). بر مبنای الگوی فلسفی هگل، طباطبایی عقیده دارد که زوال اندیشه و تصلب سنت با گذشت زمان وضعیتی را ایجاد کرد که ایران زمین از بن بستی به بن بستی دیگر رانده شد. «ایرانیان نتوانستند به سابقه نظر و خرد غربی بحران انحطاط را به پرسشی فلسفی تبدیل کنند.
یکی از اساسیترین ضابطههای تمیز میان شرق و غرب آن است که شرقیان به واسطه اینکه دریافت خردمندانهای از سرشت جامعه انسانی ندارند، آشکار شدن هرگونه بحرانی را همچون آسیبی اجتماعی تلقی کرده و آن را به عنوان نوعی بیماری ننگین زیر حجابی پنهان میکنند و چندان سیاه زخم را با گلاب شستوشو میدهند و بر آن ورد میخوانند که بوی الرحمان از همه ارکان آن بلند میشود... پر اهمیتترین نشانهای که برای انحطاط ایران زمین و گستره آن دلالت آشکار دارد، همانا فقدان تأمل درباره انحطاط اندیشه فلسفی در دوره اسلامی ایران است » (طباطبایی، ۱۳۷۳، زوال اندیشه سیاسی در ایران. تهران: انتشارات کویر، ص ۲۷۸). بنابراین طباطبایی با نگرشی مبتنی بر اندیشه فلسفی هگل، سیر تکامل عقل و روح را از شرق به غرب نگریسته و همچون بسیاری از متفکران در شیوه روش شناختی خود قائل به دو دوره قدیم و جدید در تاریخ ایران است. او جهان جدید در جامعه ما را وقتی میداند که متقدمان بهرغم فضل تقدم، دیگر تقدم فضل نداشتهاند و جهان جدید ما در گسستگی عمیق با دوران قدیم است.
... الگوی اقتصادی سیاسی ایران که طباطبایی به درستی نقطه شروع آن را سلجوقیان میداند، الگوی اقتصادی ایلیاتی - عشایری است. این الگوی اقتصاد سیاسی که از آن زمان تاکنون به اشکال مختلف تسلط کامل و آشکار، و تسلط ضمنی، بر فضای حکومتی ایران حاکم بوده است، قطعا ریشههای هرگونه مدنیت، دگراندیشی، نقادی و بازاندیشی را که مورد نظر طباطبایی است، خشکانده است. محمود سریع القلم با توجه به غلبه الگوی حکومت ایلیاتی - عشایری بر وجود روحیه دوگانه در فرد ایرانی اشاره میکند، این روحیه دوگانه منجر به بیاعتمادی، کماعتمادی، مقابله با نهادهای دولتی، عدم مشارکت اقتصادی - سیاسی را که منجر به فرهنگ عشیرهای شد از همان شروع حکمت مادها، هخامنشیها، اشکانیها، سلوکیان و... تا صفویه، افشار، زند و قاجار را غالب میداند. او مینویسد: «بررسی تاریخ سیاسی ایران در واقع مطالعه تاریخ صعود و زوال عشایر است، ظرفیت بالقوه عشایر ایران موجب میشده است که نه تنها قدرت محلی در اختیار آنها باشد، بلکه در حکمرانی کل کشور هم سهم عمدهای داشته باشند. تنها در دوره سامانی، بهطور عمده برزگران نیروی جنگنده کشور را تشکیل میدادند و به فرمان شاه، از مرز و بوم میهن پاسداری میکردند » (سریع القلم، ۱۳۸۶، ص ۵۵ ). او ویژگیهای تمامی عشایر حاکم بر ایران که منجر به سیطره فرهنگ سیاسی عشایری در ایران طی نزدیک به سه هزار سال شده است در عوامل سه گانه مسلط زیر میداند:
- خویشاوندی گرایی
- وجود روحیه جنگاوری و ستیزه جویی
- بقا و بسط عشیره از طریق تهاجم و غارت و تجاوز به حریم روستاها و مناطق دیگر.
- به نقل از مقاله «تحلیل جایگاه نظریه انحطاط اندیشه سیاسی در فضای روشنفکری ایران معاصر»، نوشته دکتر غلامعباس توسلی و دکتر مریم یار محمد توسکی. منبع: پژوهش نامه علوم اجتماعی - سال دوم، شماره سوم، پاییز ۸۷
ارسال نظر