انقلاب علیه دولت رانتخوار
به نظر تدا اسکاچپول، مورخ و نظریهپرداز ساختگرا، شاه ایران به همان مستبدی حاکمان فرانسه، روسیه و چین بود؛ ولی قویتر از آنها زیرا یک ارتش کاملا مدرن و پلیس مخفی بی رحم داشت. بوروکراسی شاه بوروکراسی گستردهای بود. بهطورکلی میتوان چنین اظهارنظر کرد که کودتای سال ۱۳۳۲ش. به ظهور یک دولت اقتدارگرای بوروکراتیک انجامید که نتیجه آن جدایی ساختار دولت از جامعه مدنی بود. در دوره پس از کودتا، ساختار و سیاست دولت شروع به تغییر کرد. نظام شاه در این دوره با دو سیاست عمده مشخص میشود: ۱- تلاش نظاممند برای کنار گذاشتن همه طبقات از موقعیتهای مهم سیاسی و جلوگیری از مشارکت آنها در اتخاذ تصمیمگیریهای مهم اقتصادی.
به نظر تدا اسکاچپول، مورخ و نظریهپرداز ساختگرا، شاه ایران به همان مستبدی حاکمان فرانسه، روسیه و چین بود؛ ولی قویتر از آنها زیرا یک ارتش کاملا مدرن و پلیس مخفی بی رحم داشت. بوروکراسی شاه بوروکراسی گستردهای بود. بهطورکلی میتوان چنین اظهارنظر کرد که کودتای سال ۱۳۳۲ش. به ظهور یک دولت اقتدارگرای بوروکراتیک انجامید که نتیجه آن جدایی ساختار دولت از جامعه مدنی بود. در دوره پس از کودتا، ساختار و سیاست دولت شروع به تغییر کرد. نظام شاه در این دوره با دو سیاست عمده مشخص میشود: ۱- تلاش نظاممند برای کنار گذاشتن همه طبقات از موقعیتهای مهم سیاسی و جلوگیری از مشارکت آنها در اتخاذ تصمیمگیریهای مهم اقتصادی. نتیجه این سیاست آن بود که در دوره ماقبل انقلاب، در ایران طبقه حاکم به آن معنا وجود نداشت.
طبقه زمیندار که طبقه حاکم در ایران بود با اصلاحات ارضی از بین رفت. دولت به جای این طبقه سعی کرد تا طبقهای دیگر ایجاد کند. به همین دلیل بود که در این مقطع زمانی طبقه سرمایهدار ایرانی رشد چشمگیری کرد. این طبقه از موقعیت مهمی نیز در جامعه برخوردار شد؛ ولی این موقعیت چندان تثبیت شده نبود و با اتکا به سیاستهای اقتصادی دولت به وجود آمده بود.۲- اتخاذ استراتژی اقتصادی تا توسعه سرمایهداری وابسته را ارتقا دهد. این جهتگیری سیاسی و اقتصادی تحت حمایت جوامع سرمایهداری تاثیر زیادی بر ساختار طبقاتی ایران داشت. این سیاستها موجبات گسترش بوروکراسی و دستگاه سرکوب دولتی را فراهم آورد. اسکاچپول میگوید: تحت حکومت پهلوی دوم، همان طور که دولت به نحو فزایندهای به درآمدهای حاصل از صادرات نفت و گاز طبیعی عادت میکرد، شرایط داخلی دولت ایران نیز تغییر میکرد. دولت ایران، یک «دولت رانتیر» شد که غوطهور در دلارهای نفتی بود و از نزدیک با ریتم اقتصادی جهانی هماهنگ بود.
به خصوص پس از اواسط دهه ۱۹۶۰ دیگر این دولت احتیاجی نداشت که بر مالیاتگیری از مردم خود تکیه کند و پایههای اقتصادی درآمدهای آن متکی بر صنعتی بود که ابتدائا بر صادرات نفت قرار داشت. صنعتی که درصد کمی از نیروی کار را به خدمت خود درآورده بود. روابط اصلی دولت و جامعه ایران از طریق مخارج شکل میگرفت مخارج نظامی، پروژههای اقتصادی، ساختمانسازی مدرن، سوبسیدهای مصرفی و نظایر آن. دولت ایران که بالای سر مردم بهصورت معلق قرار داشت، با تزریق پول، شکل و شیوه زندگی مردم را تغییر داده و در میان آنان هر مخالف و ناراضیای را سرکوب میکرد. شاه از طریق یک طبقه اجتماعی مستقل یا ائتلاف با چنین طبقهای حکومت نمیکرد. از آنجا که دولت مرکزی تنها دریافت کننده درآمدهای نفتی بود، دخالت دولت در اقتصاد بسیار چشمگیر بود. البته این حضور در تمام جنبههای زندگی قابل مشاهده بود. همین امر از دلایل آسیبپذیری دولت محسوب میشد؛ چرا که به این ترتیب دولت آماج مبارزات سیاسی مخالفان قرار میگرفت و تقصیر تمام کاستیها بر دوش دولت گذاشته میشد.
- بخشی از یک مقاله به قلم عباس کشاورز شکری، فصلنامه علمى پژوهشى متین شماره 17، 1381
ارسال نظر