نمایه - ۲۵ مرداد ۹۵
احتراق بمب
باری منزل آمدم یساول قاجاریه رسید که برای چهار ساعت به غروب مانده درب خانه حاضر شوید که هیات شاهزادگان و قاجاریه را خبر کردهاند برای عرض تشکر حضور بروند. ناهار خورده بیرون رفتم. حکایت «بُم» (بمب) صبح از این قرار است. آنچه حدس زدهاند که قریب یقین است این پدرسوختهها که مرتکب کار دیروزی شدند بعد از فرار دو «بُم» (بمب) دیگر که همراه داشتند برای آنکه مبادا بین راه به یک جهتی محترق شود یا آنکه گرفتار شوند برگه و علامتی بهدست آنها باشد پشت اندرون صاحب اختیار که کوچه خیلی خیلی خلوت کج و معوج است و شاید در چند روز یک نفر از آنجا عبور نکند در زیر خاکروبه و کوتی که کنار دیوار بوده مخفی میکنند که وقت دیگر آمده ببرند.
احتراق بمب
باری منزل آمدم یساول قاجاریه رسید که برای چهار ساعت به غروب مانده درب خانه حاضر شوید که هیات شاهزادگان و قاجاریه را خبر کردهاند برای عرض تشکر حضور بروند. ناهار خورده بیرون رفتم. حکایت «بُم» (بمب) صبح از این قرار است. آنچه حدس زدهاند که قریب یقین است این پدرسوختهها که مرتکب کار دیروزی شدند بعد از فرار دو «بُم» (بمب) دیگر که همراه داشتند برای آنکه مبادا بین راه به یک جهتی محترق شود یا آنکه گرفتار شوند برگه و علامتی بهدست آنها باشد پشت اندرون صاحب اختیار که کوچه خیلی خیلی خلوت کج و معوج است و شاید در چند روز یک نفر از آنجا عبور نکند در زیر خاکروبه و کوتی که کنار دیوار بوده مخفی میکنند که وقت دیگر آمده ببرند.
صبح امروز دو نفر باغبان صاحب اختیار میروند کودها را برداشته برای باغ بیاورند یکی از آن دو «بُم» (بمب) پیدا میشود. باغبان بیچاره با نوک بیل به آن میزند فورا محترق شده هر دو را تکهتکه میکند که چنان متلاشی میشوند که هر عضو آنها جایی میافتد. دانه دیگر را پلیس با کمال احتیاط برداشته اداره میبرند. گفتند به شکل ساعت زمینی است و به اسم ساعت هم از گمرک رد کردهاند. حالا دو حکایت در ورود این «بُم» (بمب) مشهور است. یکی آنکه با پست آمده و در اداره پستخانه ضبط کردهاند و بعد از باز کردن جعبه معلوم میشود اجزای پستخانه به دستیاری آورندهها سرقت کردهاند. دیگر آنکه در گمرک گرفته شده و به طهران آوردهاند. همچنان که در پستخانه سرقت کردهاند در اینجا هم شده است. من از صحت این خبر بیاطلاعم و هرگز باور نمیکنم. البته حقیقت امر معلوم خواهد شد.*
عرض تشکر
سه ساعت و نیم به غروب مانده درب خانه رفتم. نزدیک قصر ابیض شاهزادگان جمع بودند. خیلی معطل شدیم تا سفیر انگلیس و هلند از حضور مراجعت کردند. شیخین متشخصین ما حاضر نشدند. ناچار مویدالسلطنه را گفتیم خطیب ما بشود. قاجاریه به باغ آمدند. آقای عضدالملک هم بود. همه به دقت خودمان وارسی کردیم که اسلحه نداشته باشند. چون زیاد بودیم در اتاق ممکن نشد برویم. جلوی اتاق برلیان صف کشیده اعلیحضرت بیرون تشریف آوردند. سر صف ملکآرا، بعد معتضدالسلطنه، بعد من ایستاده بودیم. قاجاریه بعد از شاهزادگان. خیلیخیلی شاه اظهار التفات کرد. عضدالملک و مویدالسلطنه جوابهای خوب دادند. سه مرتبه به صوت بلند شاهنشاه ما زندهباد گفتند. حقیقتا همهکس شادی میکرد و خوشبختی ملت ایران بود که به خیر گذشت، و الا برای حالت حاضر مملکت و این نقاقها که مابین همه هست بسیار قضیه ناگواری بود که نتیجه آن با این هرجومرج و اغتشاش داخله و طمع همسایه خسران عظیمی داشت. به عبارت اخری آنقدر مغشوش میشد که مملکت از دست میرفت. از تمام ادارات و وزارتخانهها امروز هیاتی برحسب اخبار وزیر دربار به حضور رفته بود و اظهار تشکر و شکرگزاری کرده بودند. شاه امروز عصر که حضرت والا رفته بود فرموده بودند کار به این بزرگی را میخواهند ماستمالی کنند. قبل از شرفیابی صنیعالدوله وزیر مالیه نزدیک ما ایستاده بود. بعد از احوالپرسی حکایت دیروز به میان آمد. مدتی شکایت از اوضاع مملکت کرد. بعد من گفتم چیزی که کسر داشتیم بمب انداختن بود که صورت گرفت. گفت بله اما انشاءالله دستگیر میشوند و به سزا و جزا میرسند. شعاعالدین میرزا گفت باور نمیکنم.
چراغان
با معتمدالدوله و معتضدالسلطنه و شعاعالدین میرزا منزل آمدیم. بعد با کالسکه معتضدالسلطنه تا میدان توپخانه رفتیم. مراجعت من و شعاعالدین میرزا پیاده از بازار آمدیم. چراغان کرده بودند و عموم مردم شاد بودند. تف و لعنت به مرتکبان این عمل شنیع میکردند. گفتند درب مجلس و انجمنها را هم چراغان خوبی کردهاند. * معلوم شد که در گمرک خانه انزلی جعبهای که دوازده بمب داشته ضبط میشود، در عمارت گمرک طهران سرقت میکنند و به جای آن گلوله نخ گذاشته بودند. (یادداشت مولف در حاشیه.)
منبع: روزنامه خاطرات عینالسلطنه، ج3، ص: 1979
ارسال نظر