نگاهداری اسب
گروه تاریخ و اقتصاد: جمعه ۲۳- «رسیده بود قضایی ولی به خیر گذشت. » صبح را منزل حضرت والا بودم. چون مدتی بود زیارت حضرت عبد العظیم علیهالتحیه و التعظیم نرفته بودم بعد از ناهار به اتفاق تولوی خان سواره از جاده معمول به راه افتادیم. فقط اصغر همراه بود. جمعیت آنقدرها زیاد نبود. تمام با کالسکه بخار میروند. پاییز کثیفی است. باران خیلی دیر کرده است. باری جلو بازار حضرت عبدالعظیم رسیده رفتیم در آن کوچه که باغ مرحوم مهدعلیا است که خلوتتر است و اسبها را آنجا گذاشته به زیارت مشرف شدیم.
گروه تاریخ و اقتصاد: جمعه ۲۳- «رسیده بود قضایی ولی به خیر گذشت.» صبح را منزل حضرت والا بودم. چون مدتی بود زیارت حضرت عبد العظیم علیهالتحیه و التعظیم نرفته بودم بعد از ناهار به اتفاق تولوی خان سواره از جاده معمول به راه افتادیم. فقط اصغر همراه بود. جمعیت آنقدرها زیاد نبود. تمام با کالسکه بخار میروند. پاییز کثیفی است. باران خیلی دیر کرده است. باری جلو بازار حضرت عبدالعظیم رسیده رفتیم در آن کوچه که باغ مرحوم مهدعلیا است که خلوتتر است و اسبها را آنجا گذاشته به زیارت مشرف شدیم.
بچههای زیادی کوچک و بزرگ اطراف ما را احاطه کرده هریک میگفتند اسب را بدهید نگاه داریم. این رسم در تجریش و امامزاده قاسم بود، حالا به حضرت عبدالعظیم سرایت کرده. من نزدیک اسب کهر خودم ایستاده بودم. غافل از آنکه داد و بیداد بچهها اسبها را هم آرام نمیگذارد. اسب نیلوفر سواری حضرت والا که عمادالسلطنه داده است تولوی خان سوار بود نزدیک اسب من آمده یک مرتبه دیدم لگدی به سینه من خورد و نفسم برید. چند قدمی راه رفتم و افتادم. هیچ چیز به خیالم نرسید مگر فوت صنیعالملک و گفتم همانطور شدم. سه دقیقه نفسم هیچ بالا نیامد. بعد تفضل خدایی شده یک مرتبه نفس بالا آمد. دراز افتاده بودم و مردم جمع شده بودند. اصغر و تولوی خان حالتشان از من بدتر شده بود. یک فنجان قنداق از دکان قهوهچی آورده خوردم. تا نیم ساعت همانجا روی خاک افتاده بودم و نفس در کمال اشکال بیرون میآمد. اما خواست خدا بود و عمر باقی مانده بود. اگر لگد این اسب از دور به من خورده بود یا اینکه گوشه لگد به اسب من نگرفته بود و مستقیما لگد به من خورده بود حکما مرده بودم. سینه آدم جای بدی است برای لگد اسب، هرطور بود خودی به صحن مقدس رسانیدم. توی شکم درد میکرد. جای لگد ابدا آثاری نداشت. پس از زیارت و نماز سوار شده یواشیواش به شهر آمدیم. هزار مرتبه شکر کنم کم است و تصور سلامتی با وجود خوردن همچو لگدی نمیشود کرد.
روزنامه خاطرات عینالسلطنه/ تالیف قهرمانمیرزا عینالسلطنه؛ به کوشش مسعود سالور، ایرج افشار. مشخصات نشر: تهران: اساطیر، ۱۳۷۴. ج1، ص: 582
ارسال نظر