نگاهی به زندگی و آثار خواجهنصیرالدین طوسی
احیاگر اقتصاد در عصر مغول
پروانه گودرزی
پژوهشگر تاریخ
گذشته چراغ راه آینده است. این جمله که مفهوم کاربردی تاریخ را نشان میدهد همواره تکرار شده است حداقل حافظه تاریخی ما از تاریخ پیوند زیادی با این مفهوم دارد. کاوش در تاریخ مستلزم مشخص کردن اهداف آن بررسیها است. درفلسفه تاریخ ما با انبوهی از علتها و ریشههای وقایع تاریخی روبهرو میباشیم. وقایع تاریخی نقش تودهها را نشان میدهد. تاریخ حرکت مستمر وقایع تاریخی است. رهبران و بزرگان هر قوم نقش مهم و کلیدی در حرکت آن قوم داشتهاند.
پروانه گودرزی
پژوهشگر تاریخ
گذشته چراغ راه آینده است. این جمله که مفهوم کاربردی تاریخ را نشان میدهد همواره تکرار شده است حداقل حافظه تاریخی ما از تاریخ پیوند زیادی با این مفهوم دارد. کاوش در تاریخ مستلزم مشخص کردن اهداف آن بررسیها است. درفلسفه تاریخ ما با انبوهی از علتها و ریشههای وقایع تاریخی روبهرو میباشیم. وقایع تاریخی نقش تودهها را نشان میدهد. تاریخ حرکت مستمر وقایع تاریخی است. رهبران و بزرگان هر قوم نقش مهم و کلیدی در حرکت آن قوم داشتهاند. بررسی سیر زندگی این بزرگان و مطالعه اندیشهها و آرای آنان اهمیت ویژهای دارد. ما انتظار داریم که نتایج آن بررسیها در عمل امروز سیاستمداران مشاهده شود. مطالعه صرفا آرای این بزرگان فقط به دلیل اقناع کنجکاویهای ما نمیتواند کافی باشد. تاریخ فقط قصه نیست که آن را بخوانیم و برای هم تکرار کنیم و لذت ببریم. تاریخ در روح و اندیشه امروز ما حاضر است. ما ادامه منطقی همان تاریخ گذشته هستیم.
اگر فعالیتهای علمی امروز ما بدون مطالعه گذشته آن علم میسر نیست لاجرم تاریخ به معنای اعم آن نیز تاثیر مهمی بر مردم امروز ما دارد. اما انتظار ما قطعا تاثیر تاریخ بر سیاستمداران ما است. حاکمان و مدیران سیاسی ما در گذشته میراثی از خود بر جای گذاشتهاند که ما در تلاش بازخوانی آنها هستیم. نقش و رسالت ما دانشآموختگان رشته تاریخ مهمتر است در تاریخ ما ستارگانی میدرخشند که به راستی از خزاین این کشور هستند. آشنایی با آنها فقط غرور تاریخ ما را اقناع نمیکند بلکه روشهای عملی از مدیریت کشور را نشان میدهد. خواجه نصیرالدین طوسی یکی از این بزرگان است. جامعیت شخصیت او نشانگر جاذبه او است. درحالی که مدیر سیاسی بود یک دانشمند هم بود و در عین حال یک معلم اخلاق نظری و عملی نیز بود. خواجه در حیات کشور ما اهمیت دیگری هم دارد و آن نقش برجسته او در هدایت این کشور در یکی از پرتگاههای تاریخی است کوشش او در نجات شیعیان در یکی از خطرناکترین برهههای تاریخی اکنون از او چهره ویژهای ساخته است. مانند بسیاری از بزرگان دیگر هالهای از ابهامات بر زندگی او حاکم شده است. تحلیلها و نظریات مختلفی پیرامون شخصیت او گفته و نوشته شده است ولی همه در تاثیرات مهم او بر اندیشه و عمل سیاسی و علمی و اخلاقی این کشور اشتراک نظر دارند.
توجه به خواجه نصیرالدین طوسی به دو جهت دارای اهمیت است: نخست این که وی در زمانهای حساس و بیبدیل از تاریخ ایران قرار داشته است، زمانهایی که بیش از هر زمان دیگر فرهنگ و تمدن ایرانی در معرض تهدید و خطر قرار گرفته بود و این تهدید بیش از همه از جانب مغولان بود. سبب دیگر، موقعیت خواجه نصیر در دستگاههای حکومتی و وجود شرایطی برای دخالت و تغییر وضعیت سیاسی- اجتماعی و اقتصادی است. شواهد نشان می دهد خواجه نصیرالدین طوسی توانسته در تحولات موثر باشد و نقشگذار از شرایط قبل از حمله مغول به بعد از آن را به عهده گیرد و از میراث شیعی و ایرانی دفاع کند. خواجه در ابتدای حیات سیاسی - اجتماعی خویش با خاتمه یافتن سه حکومت بسیار قدرتمند خوارزمشاهی، اسماعیلی و خلافت عباسی روبهرو است که به ویژه دو مورد آخر دوامی به قدمت چند قرن داشتهاند. وی همچنین شاهد تاسیس و روی کار آمدن حکومت ایلخانی در ایران است. خواجه در ابتدای حمله مغول مدتی در قلاع اسماعیلیان بود و از آغاز تاسیس حکومت ایلخانی تا پایان حیات خود را نیز در دربار ایلخانان گذراند. تتبع در حیات خواجه نصیر با فهم شرایط سیاسی - اجتماعی او امکان پذیر است و برعکس؛ فهم اندیشه این دوره بدون شناخت اندیشه و عملکرد خواجه کامل نخواهد بود. این پرسش جدی است که خواجه چه نقشی در تحولات زمانه خود ایفا کرد؟ آیا توانست در سیاست و حکومت زمانه خود تحولی ایجاد کند؟ وی همچنین چه کمکی به جامعه شیعه زمان خود کرد؟ آیا اندیشه و تالیفات خواجه همگام با تحولات زمانه و در پاسخ به مشکلات آن است و خواجه سعی در مشارکت در مسائل زمانه وحل بحران داشته است؟
مختصری در مورد زندگی خواجهنصیرالدین طوسی
خواجه نصیرالدین طوسی در یازده جمادی الاولی سال ۵۹۷هـ. ق یا سال ۱۲۰۱ میلادی در مشهد توس به دنیا آمد. نامش محمد، کنیه او ابوجعفر و لقب او نصیرالدین و مشهور به خواجه طوسی است. از جمله القاب او: استاد البشر، عقل حادی عشر و معلم ثالث است. پدر او از فقهای امامیه و محدثین توس بوده است. خواجه، قرآن کریم، علوم ادب از صرف و نحو و لغت و احادیث نبوی و اخبار و علم فقه و اصول و منطق و حکمت را یاد گرفته و با علوم طبیعی و الهی آشنا شد. در ابتدای جوانی برای تکمیل معلومات خویش به نیشابور رفت که به مدت چهار قرن یکی از مراکز علمی بزرگ ممالک اسلامی به حساب میآمد. دوران جوانی خواجه مقارن حمله مغول است. خواجه در پی مأمنی بود تا خود را از مهلکه نجات دهد که با دعوت علاءالدین محمد، پادشاه اسماعیلیه و ناصرالدین عبدالرحیم ابی منصور، محتشم قهستان به قلاع اسماعیلیه فراخوانده شد و با تکریم و احترام فراوان بین سالهای ۶۱۹هـ. ق تا ۶۲۴هـ. ق به آنجا وارد شد. (رضوی: ۹،۱۳۸۳) ناصرالدین خود از فضلای زمان خود محسوب میشد و با اطلاع از دانش و تبحر خواجه او را به نزد خود فرا خواند. خواجه در مدت اقامت نزد اسماعیلیه، از آرامش خاطر این دوران بهره برد و چند کتاب نگاشت که معروفترین آنها اخلاق ناصری است. این کتاب به در خواست ناصرالدین نوشته شد و به اسم او نامگذاری شد. بعدها خواجه، حضور مدبرانه و حکیمانهای در دربار مغولان دارد. وی با همکاری خود در حمله مغولان به خلیفه عباسی و برچیده شدن بساط آنها، خلافت ۵۲۵ ساله عباسیان را که روزی با تدبیر ایرانیان بر سر کار آمده بود و به تدبیر آنها قدرتمند شده و سرزمینهای بزرگی را تحت تدبیر خود گرفته بود، پایان میدهد و تاثیر تدبیر یک اندیشمند بزرگ ایرانی را نشان داد؛ زیرا سیاست حقنشناسی، تنآسایی و کارشکنانه آنان موجب شده بود که سرزمین ایران مورد هجوم و یغمای مغولان خونآشام قرار گیرد. وی با چنین سیاست مدبرانه و حکیمانهای زمینه استقلال کامل و آزادی ایران را نیز فراهم کرد.
نقش فیلسوف سیاستمداری چون خواجه طوسی در این حادثه سهمگین نشان داد که چگونه میتوان تهدیدها را تبدیل به فرصت کرد و از خطرها و خرابیها کاست و بر عمران، پیشرفت و توسعه افزود. او وزیر حاکمیتی بود که نه اهل علم بود و نه با فرهنگ و فلسفه اُنس و الفتی داشت و آنچه آموخته بودند ویرانگری، توحش و تخریب بود، اما در ادامه قدرت ویرانگری آنان تبدل یافته و درجهت پیشرفت فکر و فرهنگ به کار میافتد. او توانست به منتقدان خود در همکاری با مغولان در سقوط خلافت عباسی، نشان دهد که دین خدا با خلافت خلفای عباسی مساوی نیست، زیرا پس از سقوط سلسله عباسی نه تنها اسلام آسیب نپذیرفت، بلکه توانست حقایق تابناک و درخشانش همچنان نورافشانی کند. خواجه با تمام عزت و اقتدار و احترام از ملازمان هلاکو و به تعبیری وزیر او بود. پس از هلاکو، اباقاخان نیز وی را گرامی داشت. خواجه گذشته از مسوولیتهای سیاسی و اجتماعی و نفوذ کلام بسیار قوی در دربار ایلخانی و پرداختن به شعر و شاعری، به تدریس و تصنیف و تحقیق پرداخته، آثار بسیار متعددی به عربی و فارسی در زمینه اخلاق، کلام، ریاضی، نجوم و علوم طبیعی از خود به یادگار گذاشت که در منابع مختلف به بیش از پنجاه مورد آنها اشاره شده است. وی که شیعه اثنی عشری بود، چندین کتاب در علم کلام شیعه به رشته تحریر درآورده که کتاب تجرید العقاید معروفترین کتاب از این نوع است. تاثیر وی در جهان اسلام به ویژه در قسمت شرقی آن بسیار عظیم بوده است. ولی در مغرب زمین تنها آثار نجومی و ریاضی او ترجمه شده است که البته همینها در قرون وسطی و دوره رنسانس تاثیر فراوانی داشته است (حسینی دشتی، ج ۱۰، ۴۸).خواجه نصیرالدین طوسی در ۱۸ذیالحجه سال ۶۷۳هـ از دنیا رفت و در جوار مرقد امام هفتم به خاک سپرده شد.
خواجه نصیرالدین و نقش وی در کاهش خشونت مغولان و آبادانی ایران
خواجه نصیر زمانی که در دربار مغولان وارد میشود، با تدبیری مدبرانه، قدرت تعقل و تدبر حکیمانه را بر پیروزیهای کوتاهمدت نظامی غلبه میدهد و در ادامه با پیشرفت علم و فلسفه و بالا بردن سطح آگاهی و بینش و معرفتی مردم، جایی برای غلبه تفکر زور و نظامیگری در نیل به اهداف نمیگذارد و یکبار دیگر به تجربه بشری میافزاید که سیاستگذاری و سیاستورزی مبتنی بر عقل و تفکر و اندیشه منسجم بر تفکر خشن نظامیگری بهطور منطقی و عملی پیروز و غالب میباشد. او با این دغدغه که زندگی سیاسی مسلمین از سویی دچار بحران جهالت و انحطاط فرهنگی و از سوی دیگر غلبه یک نظام سیاسی خشن شده، معتقد است: باید به تولید اندیشههای ژرف و عقلگرا در ابعاد مختلف کلامی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی برآمد تا جریان عمومی جامعه در ابعاد مختلف سیاسی، فرهنگی و دینی تغییر جهت دهد و یک انقلاب فرهنگی و فکری به وجود آورد. او بهاین منظور در دورانی که قدرت تاثیرگذاری بر امور و بر سطوح مختلف تعیین سیاستها دارد، راهکارهایی را جهت احیای ارزش و فضیلت تفکر عقلی و حاکمیت تدبر بر زندگی دنیوی و حیات سیاسی اتخاذ میکند. ازجمله اینکه محققان نوشتهاند: خواجه طوسی شهریهای که برای طلاب و دانشجویان رشته فلسفه مقرر کرده بود، بیش از مبلغی بود که دانشجویان دیگر رشتهها همچون فقه و حدیث دریافت میکردند، لذا همین امر موجب میشد که علاقهمندان رشته فلسفه بیش از دیگر رشتهها باشند و در ادامه در مجامع علمی و پژوهشی و در انظار متفکران و دانشمندان، تاملات فیلسوفانه مورد توجه بیشتری قرار گیرد. خواجه طوسی با چنین هدف و مقصودی، راهکار دیگری را پیش میگیرد و آن تاسیس رصدخانه مراغه و تبدیل آن به یک دانشگاه بزرگ علوم مختلف است. از آنجا که مغولان به نجوم و احکام آن علاقه و اعتقاد زیادی داشتند و با توجه به تبحر خواجه طوسی در این امر، آنان بعد از شناسایی، خواجه را در شمار خواص خود درآورده و او را مامور تاسیس رصدخانه و مصرف موقوفات مینمایند.
او به بهانه تاسیس رصدخانه توانست به جمعآوری کتابهای نفیس قدیم و جدید، کتابخانههای بغداد و شام و دیگر مناطق مورد هجوم اقدام کند و رقم کتابها را به چهارصد هزار جلد برساند که در زمان خود بینظیر بوده است. مهمتر آنکه خواجه چنین رصدخانهای را تبدیل به یک مرکز علمی و تحقیقاتی بزرگ نمود و دانشمندان و محققان زیادی را از مناطق اسلامی در آنجا جمع و به کارهای تحقیقاتی مشغول کرد. بهاین طریق خواجه طوسی از علاقه هلاکوخان مغولی در تهیه زیج و رصدخانه استفاده کرد و او را واداشت تا فرهنگ و تمدن اسلامی را در ممالک اسلامی مجددا زنده و پویا نماید و بهاین وسیله اندیشمندان علما و فقهای اسلامی را از دم تیغ مغولان نجات داده و دوباره جایگاه و ارزش آنها را در نزد مغولان و در جامعه بالا ببرد. پس از فتح قلاع اسماعیلیان توسط هلاکوخان مغول، خواجه همراه وی به بغداد رفت. خواجه، فردی واقعگرا است. این نکته از تامل در زندگی او به دست میآید. عکسالعمل وی در قبال اسماعیلیان و هلاکوخان و استفاده از تمامی فرصتها برای تالیف و تامل در علوم فلسفی، کلامی و دینی و همچنین تلاش برای بهبود وضعیت مسلمانان و گردآوردن مجدد آنان پس از حمله مغول دلیل بهرهای است که خواجه به خاطر واقعگرایی خویش نصیب جامعه نمود. خواجه به نجات دادن بسیاری از بزرگان و دانشمندان از تیغ مغول سعی بسیار نمود، از آن جمله ابن ابی الحدید و برادرش بودند. او اداره کل دایره اوقاف را که در اقتصاد آن زمان نقش مهمی داشت عهدهدار شد و تدبیری جدید اندیشید تا درآمد اوقاف را علاوه بر امور مذهبی، صرف کارهای فرهنگی هم بنماید. وی اصلاحاتی در کار موقوفات و امور فقها و مدرسین و متصوفه پدید آورد و قواعد جدید برای آن وضع کرد. همچنین عوارض و مالیاتها را تخفیف داد. خواجه برای تقویت شیعیان حله، از بزرگترین و فعالترین مراکز تشیع، به آنجا رفت و با برقراری ارتباط با علمای آنجا و تمامی فقهای شهر و حضور در برخی کلاسهای درس مانند مجلس درس علامه حلی در نیرو بخشیدن به آنان موثر بود بهگونهای که شیعیان سراسر عراق برای احقاق حق خود به پا خاستند.
یکی از شیعیان که منصبی در دیوان یافته بود از هلاکو خواست صد سپاهی را برای حراست از مرقد علی (ع) و شیعیان نجف به آنجا بفرستد و وی اجابت نمود. نجات و گرد آوردن دانشمندان و علما از جمله مساعی خواجه بود. این افراد بعد از شنیدن خبر استقبال خواجه از آنان از دور و نزدیک به درگاه او شتافتند و توسط خواجه به شغل های دیوانی، روحانی و علمی گماشته شدند و در بازسازی کشور تلاش کردند؛ حتی خواجه خود برای یافتن این افراد سفر میکرد. (بیانی: ۴۱۰،۱۳۶۷)از بزرگترین خدمتهای خواجه نصیرالدین به ایران و ایرانیان، تاسیس رصدخانه مراغه است که از بزرگترین مراکز علمی آن زمانه بهشمار میآمد. خواجه با اطلاع از علاقه زیاد هلاکو به نجوم و احترامی که نزد او داشت از وی خواست تا دستور تاسیس رصدخانه را صادر کند. تصمیم گرفته شد تا یک دهم از پول موقوفات به خرج رصدخانه برسد که پول زیادی بود. برای انجام این کار خواجه افرادی را برای یافتن و آوردن علما و دانشمندانی که طی حمله مغول به اطراف و اکناف پراکنده شده بودند فرستاد و نیروی انسانی عظیمی را برای بازسازی کشور و تاسیس رصدخانه گرد آورد. وی تا جایی که میتوانست شفاعت دانشمندانی که در امان نبودند را به نزد سلطان میکرد و آنان را در مشاغلی به کار میگرفت. خواجه نصیرالدین طوسی در این دوره دست به اقدامات زیر زد:
۱- تبدیل مبارزات نهانی و منفی تشیع بنا بر اصل تقیه به مبارزات علنی و تسهیل گسترش تشیع که بعدها بهعنوان دین رسمی مملکت شناخته شد.
۲- احیای اوقاف مملکت، که سنت دیرینه اسلامی و یکی از ارکان اقتصادی بود.
۳- ایجاد عصری نو در دانش نجوم و ریاضیات
۴- پایهگذاری سبکی جدید در معماری و انواع هنرها
۵- برعهده گرفتن سهمی عمده در حفظ فرهنگ گذشته با گردآوری کتابها و سر و سامان دادن به وضع روشنفکران عصر(بیانی، تهران: ۱۳۶۷،ص۳۵۳) خواجه پس از هلاکوخان نیز قدرت مادی و معنوی خویش را حفظ کرد و از مشاوران خاص اباقاخان بود. حتی با وجود جولان زیاد مسیحیان و بوداییان در آن عصر، رای و نظر خواجه صائب بود تا آنجا که زمان به تخت نشستن سلطان را خواجه، معین مینمود.
با تلاش خواجه و خاندان جوینی، برادر اباقاخان به نام تکودار مسلمان شد و پس از برادرش به سلطنت رسید. وی نام خود را به احمد تغییر داد و لقب سلطان را که خاص شاهان ایران بود برگزید (بیانی،تهران: ۱۳۶۷،ص۴۱۰) در حقیقت خصوصیات اخلاقی خواجه نصیرالدین طوسی به او چنان استعدادی بخشید که بتواند با ویژگیهای زاییده حکومت مغولان سازگاری پیدا کند و در همان اوضاع و احوال گسترش میراث علمی، فکری و مذهبی اسلام را همچنان بخشی مهمی از خواستهای زندگی خود بداند. این حقیقت را باید دریافت که اگر خواجه نصیرالدین کمترین مخالفتی با تصمیم هلاکوخان بر یورش بر بغداد نشان میداد به سرنوشت حسامالدین منجم گرفتار میشد و قادر به ممانعت هلاکو از لشکرکشی و حمله به سرزمینهای اسلامی که ماموریت اساسی وی بود، نبود. از سوی دیگر پیش از آنکه هلاکو به ایران بیاید، خان بزرگ مغول، منگوقا آن، از هلاکو خواسته بود که خواجه نصیرالدین را به خدمت خویش در آورده و وی را نزد منگو فرستد تا وی بتواند از دانش ستارهشناسی او بهره برد (رشیدالدین فضلالله، ص۷۱۸) به نظر میرسد که او ناگزیر از همکاری با آن یورشگر مغولی بوده و این همکاری او تا اندازهای چشمگیر به سود فرهنگ جهان اسلام بوده است، بهطوری که یک بار، هنگامی که نزد اسماعیلیان در قهستان (نزدیک خراسان) به سر میبرد، بر آن شد که به بغداد رود و خلیفه عباسی را به کیش شیعه بخواند. (شوشتری،ص۲۰۳)و این قصد خویش را بر ابن علقمی نوشت؛ اما او به این اندیشه طوسی روی خوش نشان نداد و داستان را به ناصرالدین رهبر اسماعیلیان قهستان گزارش کرد و این خود سبب زندانی شدن خواجه گردید و تا آمدن مغولان همچنان در زندان بماند. (خواندمیر،ص۱۰۵)خواجه در هنگام حملات مغولان در قلاع اسماعیلیه به سر میبرد وبه توصیه وی، رکن الدین خورشاه خداوند اسماعیلیه، برادرش شهنشاه را جهت اظهار ایلی و مطاوعت نزد هلاکو فرستاد. (تاریخ کمبریج، تهران: ۱۳۹۰، ج۵، ص۳۲۳) . مشهور است که حسامالدین منجم دربار هلاکو پیشبینی کرد اگر به بغداد حمله شود شش آفت حادث گردد ولی خواجه نصیر در مباحثه با حسامالدین، بدون دشواری مواردی را برشمرد که خلفا بر دست این و آن به هلاکت رسیدند و هیچ خللی ظاهر نگشت. (همان،ص۳۲۶)(منابع و مآخذ در روزنامه موجود است)
ارسال نظر