شرح سفر به هشترخان
گروه تاریخ و اقتصاد: روز دوم ژوئن آماده حرکت شدیم، چون قرار بود مسافتی برابر با هفتاد مایل را از میان دشت بزرگ خالی از سکنهای بپیماییم و نمیتوانستیم با پرداخت مبلغی زیاد اسب مورد نیاز خود را تهیه کنیم، بنابراین گاریچیهای چرکسی* پیشنهاد کردند که باروبنه و افراد را با گاری (روی دو گاری سه چهار نفر) حمل کنند و قرار شد که برای هر گاری دو اسبه یا گاری با یک شتر از شهر ترکی (شهری در مسیر قفقاز) تا هشتر خان نه تالر بپردازیم.
یک کاروان بازرگانی نیز از ملیتهای مختلف مانند، ایرانی، ترک، یونانی، روسی و ارمنی به ما پیوستند و جمعا دویست گاری گرد آمد.
گروه تاریخ و اقتصاد: روز دوم ژوئن آماده حرکت شدیم، چون قرار بود مسافتی برابر با هفتاد مایل را از میان دشت بزرگ خالی از سکنهای بپیماییم و نمیتوانستیم با پرداخت مبلغی زیاد اسب مورد نیاز خود را تهیه کنیم، بنابراین گاریچیهای چرکسی* پیشنهاد کردند که باروبنه و افراد را با گاری (روی دو گاری سه چهار نفر) حمل کنند و قرار شد که برای هر گاری دو اسبه یا گاری با یک شتر از شهر ترکی (شهری در مسیر قفقاز) تا هشتر خان نه تالر بپردازیم.
یک کاروان بازرگانی نیز از ملیتهای مختلف مانند، ایرانی، ترک، یونانی، روسی و ارمنی به ما پیوستند و جمعا دویست گاری گرد آمد. آذوقه برای این راه دور و دراز به مقدار محدود و با صرفهجویی بین افراد تقسیم شد، به این ترتیب که به هر نفر غیر از نان سوخاری خشک و سیاه و مقداری نان سفید، ماهی نیمه خشک بدطعمی داده شد. آب همراه نبردیم، زیرا تاتارها از حمل بشکههای آب در گاری، کنار افراد خودداری کردند و حتی پیشنهاد سفیر بروگمان که یک گاری به حمل بشکههای آب اختصاص داده شود را نیز رد کردند. ولی سفرا و چند نفر از نزدیکان آنها به اندازه کافی آب و غذای خوب با خود برداشتند. بعد از ظهر روز چهارم ژوئن از شهر ترکی عازم شدیم و مسافرت را از میان دشت مزبور آغاز کردیم. جاده از دریا چندان دور نبود و ظرف مدت یازده روز نه شهری بر سر راه خود یافتیم و نه دهکدهای. درخت، تپه، رودخانه و حتی پرنده نیز ندیدیم بلکه فقط صحرایی هموار با زمینی خشک و شنزار که بر آن گیاهان نازکی روییده بود و شورهزاری که بعضی اوقات مرداب و گودالی در آن دیده میشد. روز هفتم همین ماه از باتلاقی که اسبها با زحمت زیاد قدم برمیداشتند گذشتیم، گرمای شدید را تحمل کردیم و به قدری پشه زیاد بود که نه انسان توانایی دفع آن را داشت و نه چهارپا؛ شترها که نمیتوانستند مانند اسبها این حشرات را از خود برانند، نقاط زیادی از بدنشان با نیش پشه ورم کرده بود که از بعضی خون جاری میشد.در حین راهپیمایی وقتی که اسب یکی از تاتارها خسته شد و احتمال میرفت که بیمار باشد سرش را بریدند و گوشتش را به قطعاتی تقسیم کردند و در عقب هر گاری تکهای از آن را آویختند. هنگامی که به محل استراحت شبانه رسیدیم، از بوتههای صحرایی آتش افروختند و گوشت اسب را میان آن انداختند و با اشتها و خوشحالی شروع به خوردن کردند. تکهای نیز به من دادند، مزه آن مانند گوشت گاو بود.
بر سر راه خود گودالهای آب نیز مشاهده کردیم که اغلب آب آن شور و گندیده بود. هنگام نوشیدن باید دماغ خود را میگرفتیم تا بوی بد آن زیر دلمان نزند. یازدهم ژوئن از سوی باختر دوازده گراز بزرگ که چند سوار تاتار آنها را به طرف ما رانده بودند ظاهر شدند قبلا گاریها را پشت سرهم قرار داده و به این ترتیب سدی در برابر آنان درست کرده بودیم، گرازها موفق شدند از میان گاری من بگذرند و به طرف دریا بروند، اسبهای ما رمیدند و در پهنه دشت شروع به تاخت کردند، بهطوری که پزشک هیات و پیشکار دربار هلشتاین با تمام وسایلشان به این طرف و آن طرف پرت شدند، من و یک نفر از اهالی اوشتریتز جلو گاری نشسته بودیم و جرات نمیکردیم پایین بپریم، تا اینکه بالاخره اسبهای خسته در برابر باتلاقی ایستادند. روز چهاردهم ژوئن به ساحل رودخانه ولگا در مقابل شهر هشتر خان رسیدیم.
* قومی قفقازی هم ریشه با گرجیها که اکثرا مسلمان هستند.
- سفرنامه آدام اولئاریوس: ایران عصر صفوی از نگاه یک آلمانی، نویسنده آدام اولئاریوس (1671 - 1599)، ترجمه از متن آلمانی و حواشی احمد بهپور. نشر: تهران، ابتکار نو، ۱۳۸۵.
ارسال نظر