علی سرزعیم

پدیده مهمی که اقتصاد جهانی در یکی دو سال اخیر با آن روبه‌رو بوده است، شدت گرفتن افزایش قیمت نفت است. تقریبا می‌توان ادعا کرد که رشد قیمت‌ها تا این سطح را هیچ کدام از مدل‌ها و کارشناسان خبره جهانی پیش‌بینی نمی‌کردند. این امر موجب شده است که در عرصه تحلیل‌های بازار جهانی نفت، همه دست به عصاتر از گذشته شوند و جرات پیش‌بینی از کارشناسان گرفته شود. از این مساله مهم‌تر پدیده‌ای است که چندان مسبوق به سابقه نیست و آن تاثیرناپذیری اقتصاد کشورهای پیشرفته از این افزایش شدید قیمت نفت است. زمانی کشورهای صادرکننده نفت تصور می‌کردند که اگر قیمت نفت را ۵ برابر کنند، اقتصاد غرب همانند دهه هفتاد از پا در خواهد آمد. لذا بدون اینکه علنا آن را اظهار کنند، نفت را سلاحی کارا در برابر جهان غرب می‌دانستند. اما تجربه چند سال گذشته نشان می‌دهد که ظاهرا این سلاح دیگر کارایی گذشته را ندارد و این کشورهای در حال توسعه هستند که بیشترین شکنندگی را در برابر قیمت انرژی دارند.

اگر مشکل وام‌های مسکن در آمریکا رخ نداده بود، امروز مشکل چندانی در اقتصاد کشورهای غربی خصوصا آمریکا و اروپا شاهد نبودیم. کاملا مشخص است که مشکل وام‌های مسکن در آمریکا ربطی به بازار انرژی ندارد و بیشتر تحت تاثیر عوامل خاص خود است. حال این سوال بلافاصله گریبان ذهن ما را می‌گیرد که چرا کشورهای غربی دیگر همانند گذشته در برابر قیمت‌های نفت بالا آسیب‌پذیر نیستند یا حداقل همانند دهه هفتاد آسیب پذیری شدیدی ندارند؟ این سوالی است که اقتصاددانان بزرگ جهان تلاش کرده اند به آن پاسخ دهند. یکی از این تلاش‌ها مقاله مهمی است که توسط اقتصاددان معروف دانشگاه ام‌ای‌تی، «اولیور بلانچارد» نوشته شده است. وی چند عامل را برای این مساله برشمرده است. نخستین عاملی که پیش از هر چیز به ذهن می‌رسد، آن است که سهم نفت در اقتصاد کشورهای توسعه یافته شدیدا کاهش یافته است. دلیل آن این است که کارآیی استفاده از انرژی شدیدا افزایش یافته است. این از تبعات تکانه‌های دهه هفتاد بود که غربی‌ها را متوجه آسیب‌پذیری آنها نمود. لذا از آن پس تکنولوژی‌هایی به کار گرفته شد و توسعه یافت که مصرف انرژی بسیار پایینی داشت. عامل دوم تبحر بانک‌های مرکزی در اتخاذ سیاست‌های پولی مناسب برای مقابله با تکانه‌هایی است که از خارج به اقتصاد وارد می‌شود. امروزه این باور قویا در میان اقتصاددانان رواج یافته است که افت اقتصاد کشورهای غربی در دهه هفتاد بیش از آنکه ناشی از افزایش قیمت نفت باشد، ناشی از واکنش ناشیانه بانک‌های مرکزی این کشورها بوده است. دقیقا به همین دلیل آلمان و ژاپن که بانک‌های مرکزی آنها واکنش متفاوتی را نشان دادند، افت اقتصادی کمتری را در آن مقطع شاهد بودند. بانک‌های مرکزی کشورهای توسعه یافته به خوبی آموخته‌اند که چگونه تورم را کنترل کنند و نسبت به کنترل تورم تعهد داشته باشند و از این حیث نزد شهروندان کشورهایشان اعتبار قابل‌توجهی کسب کنند. عامل سوم و قابل‌توجه دیگر انعطاف‌پذیری بیشتر بازار کار است. امروزه به خوبی مشخص گردیده که با انعطاف بیشتر بازار کار، تکانه‌هایی که به اقتصاد وارد می‌شود، بهتر در اقتصاد هضم می‌گردد و اقتصاد کمتر دچار نوسان می‌گردد. این نکته مهمی است که برای فعالان عرصه کار و کارگری و سیاست گذاری بازار کار می‌تواند مفید و قابل توجه باشد. در دهه هفتاد غیرمنعطف بودن بازار کار در کشورهای غربی به دلیل رفتارهای اتحادیه گرایی و مداخلات دولت در تعیین سقف دستمزد و قانون‌های کار و مسائلی مانند آن، اقتصاد نمی‌توانست به خوبی خود را با شرایط جدید تطبیق دهد. لذا با یک تکانه خارجی جدی اقتصاد دچار نوسان می‌شد، اما امروزه شرایط دگرگشته است و بنگاه‌های اقتصادی به سرعت خود را با شرایط جدید تطبیق می‌دهند و نیروی انسانی و مسائل مربوط به آن دیگر معضلی جدی برای چنین تطبیق‌هایی شناخته نمی‌شوند. جمع این سه عامل می‌تواند توضیح دهد که چرا تکانه‌های نفتی از سال ۲۰۰۰ به این سو دیگر اثرات تخریبی به آن شکلی که در گذشته داشت، ندارد.