آزموده را نیازماییم
حسین راهداری
هر سیاستی در حوزه مسائل انسانی از جمله اقتصادی، اجتماعی و سیاسی، دارای تبعات ناخواستهای است که شاید در نگاه اول به چشم سیاستگذار نمیآمدهاند. این مساله گاه نه ناشی از فقدان تجربه یا کاردانی سیاستگذار، بلکه ناشی از پیچیدگی انسان و جامعه انسانی است که ممکن است رفتاری از خود نشان دهند که تا کنون پیشبینی نمیشده است. اما هرچقدر سیاستگذار تجربه بیشتر و مطالعه بیشتری داشته و هر چه مسیر خود را برنامهریزی کرده باشد، کمتر در اجرای سیاستها، هم خود و هم مردم را غافلگیر خواهد کرد.
حسین راهداری
هر سیاستی در حوزه مسائل انسانی از جمله اقتصادی، اجتماعی و سیاسی، دارای تبعات ناخواستهای است که شاید در نگاه اول به چشم سیاستگذار نمیآمدهاند. این مساله گاه نه ناشی از فقدان تجربه یا کاردانی سیاستگذار، بلکه ناشی از پیچیدگی انسان و جامعه انسانی است که ممکن است رفتاری از خود نشان دهند که تا کنون پیشبینی نمیشده است. اما هرچقدر سیاستگذار تجربه بیشتر و مطالعه بیشتری داشته و هر چه مسیر خود را برنامهریزی کرده باشد، کمتر در اجرای سیاستها، هم خود و هم مردم را غافلگیر خواهد کرد.
از این منظر سیاستمداران عوامگرا (پوپولیست) که اقداماتشان بعضا حتی پشتوانه فکری و تجربی هم ندارد، میتوانند خسارات جبرانناپذیری به بار آورند.
مثلا رئیسجمهور فعلی آمریکا در سخنان خود، وعدههایی میداد که برای بسیاری از نخبگان و اهل فن شدنی به نظر نمیرسید. مثلا او وعده محدود کردن مهاجرت بهعنوان منشا ورود تروریستها را میداد. اگر چه این حرف از کسی که مادر و همسر خودش مهاجر هستند، آن هم در کشوری که براساس مهاجرت شکل گرفته، عجیب بود؛ اما برای رایدهنده آمریکایی که خسته از بیکاری و ترس ناشی از حملات تروریستی است جذاب به نظر میرسید؛ اما همین حرف در اولین قدم فقط به اعمال محدودیت بر ورود موقت شهروندان ۷ کشور عمدتا مسلمان محدود شد. این دستور در خود آمریکا نیز اعتراضات زیادی را برانگیخت و درنهایت توسط دادگاهی در آمریکا لغو شد، اگرچه دوباره با اصلاحاتی در مورد ۶ کشور به اجرا درآمد. نکته جالب، دیدگاه رئیسجمهور آمریکا بود که خود را قدرت مطلق میپنداشت و تصور نمیکرد کسی این قدرت را داشته باشد که فرمان او را لغو کند. در نهایت زمان زیادی طول نکشید که هم برای خود رئیسجمهور آمریکا و هم برای طرفدارانش واقعیات کشورداری و سیاستگذاری آشکار شد. درخصوص دیگر صحبتهای او از جمله در مورد پیمان ناتو، پیمان نفتا و مسائل دیگر نیز طولی نکشید که او از فضای شعارهای خود بیرون آمده تا با واقعیات مواجه شود. اما به هر حال این اقدامات هزینههای زیادی را به آمریکا و وجهه این کشور وارد کرد.
اگرچه ظهور و به قدرت رسیدن سیاستمداران عوامگرا در کشورهای غربی توسعهیافته، زمینه و شرایط متفاوتی با ظهور آن در کشورهای توسعهنیافته یا در حال توسعه دارد، اما تشابهات زیادی بین رفتار آنها است. آنها بدون توجه به ابزارها و اختیارات خود، اقداماتی انجام میدهند که در نهایت سبب نتایج معکوس میشود. مثلا در دولت قبلی ایران بیش از هر چیزی بر اصلاح نظام بانکی و نیز از بین بردن فساد در نفت تاکید میشد. نگارنده معتقد است رئیس دولت قبلی به این امور اعتقاد داشت، اما سادهسازی و سادهانگاری او از مساله و استفاده صرفا شعاری و سیاسی از آن برای ایجاد هیجانهای کاذب، سبب شد نتایج معکوسی به بار آید. در حقیقت بزرگترین اختلاس بانکی و بزرگترین فساد در صنعت نفت در همین زمان رخ داد. همین مساله نیز در مورد یارانهها رخ داد. فقدان تعریف مشخص از «عدالت» و راهکارهای دستیابی به آن در جامعه، سبب شد یارانهها بیش از برآوردن هدف «عدالت»، خود سبب بیعدالتی و تحمیل بار اقتصادی بر کل کشور شود و کم کم از مقاصد اولیه فاصله گرفته و به ابزاری سیاسی با کارکرد انتخاباتی بدل شود.
صحبت از گذشته مشکلات را حل نمیکند اما گذشته چراغ راه آینده است. جای تعجب است که با وجود کارنامه این گذشته نه چندان دور، شعارهای مشابهی در حال تکرار است و به نوعی عدهای قصد دارند آزموده را دوباره بیازمایند. مثلا وقتی حرف از چند برابر شدن یارانهها میشود، سوال اول این است که آیا اساسا رئیسجمهور این قدرت را دارد که بتواند یک نفره در این خصوص تصمیمگیری کند یا باید در یک چارچوب منطقی و برنامهریزی شده در بودجه، نهادهای دیگر از جمله مجلس را متقاعد کند؟ اگر مجلس این نظر دولت را رد کند، تکلیف شعارهای انتخاباتی و افرادی که به امید این پول رای دادهاند، چه میشود؟ حتی اگر مجلس این طرح را تایید کند، آیا واقعا افزایش یارانهها به نفع همه مردم و کل اقتصاد است؟ یا قرار است بیش از پول پرداخت شده، به طرق دیگر از جیب دریافتکنندگان یا با تورم از جیب همه مردم خارج شود؟ تجربه یارانهها در زندگی روزمره مردم به وضوح قابل مشاهده است و تبعات تصمیمات سریع و بیپشتوانه فکری آن برای مسوولان و مدیران کشور نیز روشن است. با چنین کارنامهای، چنین شعارهایی چه هدفی جز ایجاد هیجان زودگذر انتخاباتی را دنبال میکند؟ همین حرف را در مورد اشتغالزایی نیز میتوان زد. وعده ایجاد اشتغال برای میلیونها نفر در یک بازه زمانی کوتاه، چه برنامه و چه کیفیتی دارد؟ جالب آنکه این شعارها معمولا بهطور کلی و بدون پرداختن به جزئیات مطرح میشوند و در مواردی که مصداقها آورده شدهاند، نشان داده شد که تا چه میزان اینگونه وعدهها بیپشتوانه و بر اساس مفروضات غلط بنا شدهاند.
توصیه نگارنده به کاندیداهای محترم آن است که از گذشته درس بیاموزند. مردم ایران بهخصوص در دو دهه اخیر، تجارب زیادی از مقایسه شعارها و نحوه عملکرد سیاستمداران داشتهاند. شعارهای عدالت اجتماعی، اصلاح ساختاری اقتصاد، ایجاد اشتغال، مبارزه با فساد، توجه به جوانان و ازدواج آنها، توجه به مسکن، اصلاح نظام بانکی، نحوه برخورد با آمریکا و مسائل مشابه در همه دورهها، توسط همه گروههای سیاسی مطرح شده است. همه این گروهها هم در دورههای مختلفی در راس قدرت بودهاند و مردم تبعات برخوردهای مختلف با این مسائل را به وضوح لمس کردهاند. اینکه هنوز این مسائل با شدت و قدرت مطرح میشوند خود گویای آن است که این مسائل اساسی در کشور حل نشده است. راهحل نه پناه بردن به عوامگرایی، بلکه نشان دادن یک نقشه راه عملی برای اصلاح این امور است. اصلاحی که میتواند برای خیلیها دردناک و تلخ باشد؛ اما رفاه و توسعه آینده کشور در گرو آن است.
ارسال نظر