نگاه
جایزه ادبی «هیلده دومین» برای یک نویسنده کُرد
جایزهای که به نام شاعر و نویسنده سرشناس آلمان، خانم هیلده دومین اعطا میشود امسال به شیرکو فتاح، نویسندهای کرُدتبار تعلق گرفت. جایزه ادبی «هیلده دومین» (HildeDomin) امسال به شیرکو فتاح، نویسنده کرُدتبار تعلق گرفت. فتاح از ابزار زبان برای بازگویی تخیلاتش در کردستان، سرزمین پدریاش، سرزمینی محصور میان مرزها استفاده میکند.
جایزه ادبی «هیلده دومین» به ارزش ۱۵هزار یورو که هر سه سال یک بار در آلمان به یک نویسنده تبعیدی اهدا میگردد، این بار به یک نویسنده کرد تعلق گرفت. نامش شیرکو فتاح است، پدرش از کردهای عراق بود و مادرش آلمانی است.
جایزه در سهشب، بیستوپنجم سپتامبر، در شهر هایدلبرگ آلمان اعطا شد.
شیرکو فتاح در سال ۱۹۶۴ در برلین متولد شد، نخستین سالهای زندگیاش را در آلمان شرقی سپری کرد، بعدها همراه با خانوادهاش راهی وین شده و سرانجام به برلین غربی بازگشت. فتاح در همین شهر به تحصیل در رشته فلسفه و تاریخ هنر پرداخت. او این جایزه را به پاس نگارش دو رمانش، «در سرزمین مرزی» و «عموی کوچک» دریافت کرد.
پیشینه جایزه
جایزه ادبی هیلده دومین، نامش را از هیلده دومین، شاعر آلمانی، بر گرفته است.
نخستین بار در سال ۱۹۹۲ بود که در هشتاد سالگی این بانوی شعر آلمان جایزهای به نام «ادبیات تبعید» در شهر هایدلبرگ بنیاد نهاده شد.
هیلده دومین که خود نخستین دریافتکننده این جایزه بود در سال ۲۰۰۶ چشم از جهان فرو بست. از آن پس به نکوداشت نام او، جایزه نام امروزین، یعنی جایزه «هیلده دومین برای ادبیات تبعید» را به خود گرفت.
ستایشی از نویسندگان مهاجر
نویسندگان خارجی مقیم آلمان که آثار خود را به زبان آلمانی مینویسند، بر اساس انتخاب هیات داوران، میتوانند به پاس خلق یک اثر یا کلیه آثار خود به دریافت این جایزه نائل آیند. حتی مترجمها در صورت برگردان شایسته کتابی به زبان آلمانی میتوانند یکسوم جایزه هیلده دومین را از خود کنند. این بار شیرکو فتاح بر دیگر نویسندگان خارجی مقیم آلمان چیره شد. او نویسندهای است که نخستین کتابش «در سرزمین مرزی» پیش از این نیز با اقبال عمومی مواجه شده بود. فتاح در سال ۲۰۰۱ برنده جایزه مجله فرهنگی «آسپکته» شبکه دوم تلویزیون آلمان شد. این جایزه، جایزهای ۷۵۰۰ یورویی است که در ماه اکتبر هر سال به بهترین نویسنده کتابی آلمانیزبان اهدا میگردد.
رمانی غیرعادی
رمان «در سرزمین مرزی» ماجراهای یک قاچاقچی را بازگو میکند. او نیز همچون خالق رمان، پدری کرد دارد. ماجراهای داستان در منطقهای محصور میان مرزهای ایران، عراق و ترکیه اتفاق میافتد. خواننده رمان همراه با تخیل نویسنده وارد منطقهای از خاورزمین میشود که در هر رگهاش اثری از جنگ را میتوان دید. منطقهای که از جنگ، کویر و شکنجه حکایت میکند و ساکنانش را به طور عمده داوطلبان شرکت در جنگ یا نظامیان تشکیل میدهند.رمان، رمانی عادی نیست، رمانی که کمتر میتوان آفرینش آن را از یک خارجی مقیم آلمان که هرگز سرزمین پدریاش را ندیده، انتظار داشت. خود شیرکو نیز با این نظر موافق است: «در نقدهایی که از این کتاب شد، صحبت بیشتر بر سر این موضوع بود که خانوادههای مهاجر اقلیمی جدید را وارد ادبیات آلمان کردهاند. من از یکی از همین خانوادهها هستم. من راجع به سرزمینی نوشتم که در آن زندگی نکردهام، اما آن را به خوبی میشناسم.»
تغییر در فضای ادبی آلمان
در سالهای گذشته فضای ادبی آلمان دستخوش تغییراتی شد. در سالهای دهه ۷۰ و ۸۰ به آثار ادبی نویسندگان ترکتبار مقیم آلمان به عنوان آثار کارگران مهمان این کشور نگاه میشد، نه آثار مهاجران. در آن سالها مهاجران از دید آلمانیها خارجیانی بودند که در این کشور به طور موقت اقامت میگزیدند. نه تنها مردم آلمان، بلکه خود نویسندگان خارجی مقیم این کشور نیز از این زاویه به موضوع مینگریستند. فتاح میگوید: «نمیشد، غیر از این نگاه کرد. حتی خود نویسندگان هم آن را باور داشتند. اما این درست نیست که به طبقهبندی باور داشته باشیم که ادبیاتی از این دست را بهخصوص در قیاس با ادبیات آلمانی با معیاری متفاوت میسنجد.»
تحول در مفهوم مهاجر
در سالهای دهه ۹۰ اوضاع تغییر کرد. در این سالها واژه «مهاجر» تنها کارگری مهمان را تداعی نمیکرد که باید برای بازگشتش تبلیغ میشد. مهاجر، فردی بود خارجی که میتوانست در آلمان ریشه بدواند و به کشور خود بازنگردد. این بار باید برای پیوند او با جامعه جدید تلاش میشد. ادبیات خارجیان مقیم آلمان از آن پس تنها یادآور رنجهای کارگری خارجی نبود، فصلی دیگرگونه بود که نگاهی نو را میطلبید.امروزه در آلمان نزدیک به ۱۵میلیون خارجی زندگی میکنند. در ایالتهایی مانند هسن و نوردراین وستفالن ۴۰درصد از نوزادان، پدر یا مادری خارجی دارند. بر بستری این چنین بود که هنرمندانی مانند فاتح آخین کارگردان و شیرکو فتاح نویسنده پای به قلب فرهنگ آلمان گذاشتند و با خود پیشینهای به همراه آوردند که از مهاجرت و سرزمین پدریشان سخن میگوید.فتاح از ابزار زبان برای بازگویی تخیلاتش در کردستان، سرزمین پدریاش، سرزمینی محصور میان مرزها استفاده میکند. خود او میگوید: من اینگونه عمل میکنم، از سرزمین پدریام، به عنوان سرزمینی ادبی استفاده میکنم که ماجراهای داستانهایم در آن رخ میدهند. «در اینجاست که میتوانم بگویم، من نویسندهای آلمانیام که به آلمانی مینویسد، به آلمانی فکر میکند، در آلمان زندگی میکند، اما سعی میکند از طریق ادبیات به میراثش قدم بگذارد، میراثی که چه از آن دور باشم و چه نزدیک، به سادگی هست و وجود دارد.»
ارسال نظر