رفتن به سربازی با پارتیبازی
امروز سالروز درگذشت پرویز ناتل خانلری است
این مجله در دورانِ درازِ انتشارش دو نسل از شاعران، مترجمان، محققان، داستاننویسان و ناقدان را تربیت کرد.خانلری درباره تربیت فرهنگی و ادبی خود توضیح داده است: «من اسفند ۱۲۹۲ شمسی در تهران متولد شدم. پدر و مادرم مازندرانی بودهاند. خانواده مادریام از علیآباد نور بودند. خانواده پدری خیلی زودتر از مازندران (بابل یا بارفروش) کوچ کرده بودند. هم خانواده پدر و هم خانواده مادرم در حکومت قاجار شغل دیوانی داشتند...پدرم چهار فرزند داشت: یک پسر که من بودم. و سه دختر: جمیله، پروین و اختر. هفدهساله بودم که پدرم به نوعی بیماری صرع مرد. ۱۳۰۹ شمسی دوران کودکی در تهران بودم. پدرم مرا به مدرسه نگذاشت. چون ده سالی در اروپا زندگی کرده بود عقاید خاصی، خلاف عقاید جامعه آن روز داشت. خودش تعلیم مرا به عهده گرفت اما تحصیل مرتبی نداشتم. خودش سه چهار زبان مختلف میدانست. دلش میخواست همه اینها را به من یاد بدهد اما عملا ممکن نبود.
در سفری که بعد پدرم به اروپا کرد مادرم مرا به مدرسه گذاشت. یک سالی تا کلاس دوم دبستان به مدرسه رفتم باز فاصلهای افتاد و به مدرسه نرفتم. بعد از مرگ پدرم بود که تحصیل مرتب را شروع کردم... در خلال این تعطیلیها چون پدرم کتابخانهای با کتابهایی به چند زبان داشت، کتابهای فارسی او را میخواندم و کتابهای دیگرش را ورق میزدم. پدرم شبها که از اداره میآمد گاهی غزل حافظ را با یک زمزمه صدای دودانگ میخواند که برای من خیلی جالب بود. از جمله شاعرانی که پدرم دوست داشت منوچهری بود و مرا واداشته بود که مسمطهای منوچهری را حفظ کنم. در موقعی که پنج شش ساله بودم یک عیدی، روز نوروز، با پدرم به دیدن یکی از رجال (مشیر الدوله) رفتیم که یادم هست پدرم مرا معرفی کرد که این پسر مسمطهای منوچهری را حفظ است. مشیرالدوله گفت: مسمط منوچهری را بخوان ببینم. خواندم. خیلی خوشش آمد و یک پنج ریالی زرد به من عیدی داد.
در این زمان جنگهای میرزا کوچکخان و خطر حمله بلشویکها در میان بود و پدرم با دوستان و همکارانش غالبا مذاکرات سیاسی میکردند و اظهار تاسف از وضع مملکت. در آن کودکی بر اثر شنیدن حرفهای بزرگان شعری ساخته بودم که البته الان آن شعر یادم نیست. ولی یادم هست که ردیف یا قافیهاش «وطن» بود. از دواوین شعرا، آنچه چاپ شده بود و در کتابخانه پدرم بود، همه و مخصوصا روزنامه نسیم شمال را میخواندم. البته در آن سن تشخیص محکم بودن شعر برایم میسر نبود ولی میتوانستم وزن آن را درست بخوانم. بر خلاف لیسانسههای ادبیات این دوره و رمانه که وزن شعر را نمیفهمند. شعرهای حافظ را که پدرم میخواند اثر خوبی در من میگذاشت. چندی به مدرسه سنلویی رفتم که میان خیابان لالهزار و علاءالدوله (فردوسی) بود.
چندی هم به مدرسه آمریکایی رفتم در قسمت ابتدایی. در آن مدرسه دو پرویز بود و چون نام فامیل نداشتیم. میگفتند «پرویز خان یک» و «پرویز خان دو»! بعدها نام خانوادگی «خانلری» گرفتم به مناسبت لقب جدم که «خانلرخان» بود. اما «ناتل» در شناسنامهام نیست. آن زمان که بچه بودم و با نیما - که قوم و خویش ما بود- آشنا شده بودم، به تشویق او این اسم را به اسم خودم اضافه کردم و کمکم به این نام عادت کردم.» او درباره زمان اقامتش در رشت توضیح داده است: «دانشکده ادبیات را پیش از این که بیست سالم تمام شده باشد تمام کردم و میخواستم بروم خدمت نظام اما مرا به علت کمبود سن نمیبردند. پس دست به دامان این و آن شدم که با پارتی بروم نظام. به هر حال در دوره رضاشاه به سربازی رفتم.یک سال هم سرباز بودم: شش ماه در دانشکده افسری و شش ماه در لباس افسری. اول ستوان سه شدم و بعد ستوان دو. بعد از آن بود که رفتم رشت. در رشت دوباره با نیما رابطه پیدا کردم.
خانم نیما در رشت مدیر مدرسه بود و نیما هم آنجا بود. نیما مجموعهای درست کرده بود به اسم «فابل». او از من خواست کاری کنم که آنها چاپ شود. گمان میکنم دستخط او را داشته باشم که به من نوشته است: «اگر میتوانی خودت اینها را چاپ کنی، چاپش کن و گرنه با خرج خودم آنها را چاپ کن ولی زیاد گران نشود!» بههرحال یک سال در رشت تدریس کردم و بعد آمدم تهران و عضو دفتر وزارتی و عضو تعلیمات عالیه وزارت فرهنگ شدم. یک مقدار هم وارد کارهای اداری شده بودم. شاگردانم در رشت خیلی به من محبت داشتند. وقتی به تهران میآمدم دلشان برای من تنگ میشد.» این استاد برجسته همچنان مورد احترام اهالی ادب و هنر است. در ۲۸ آبانِ ۱۳۹۹ خیابان پروانه در محدوده خیابان شهید کلاهدوزِ تهران به نامِ پرویز ناتل خانلری تغییر نام یافت.