محمود سریعالقلم در گفتوگو با «دیپلماسی ایرانی»:
موفقیت دولت در گرو اجماع داخلی است
اثربخشی مولفههای قدرت ملی در سیاست خارجی مستلزم همراهی جنبههای نرمافزاری با ارتباطات گسترده بینالمللی در سطوح جهانی است؛ اما به گفته کارشناسان توجه نکردن به این مهم در دولت قبل سبب شده تا ایران از دید نبود جایگاه متناسب در صف بندیهای نوین نظام بینالملل با رشد روزافزون هزینهها و کاستی منافع ملی و بینالمللی روبهرو شود. در ۸ ماه اخیر کمتر کارشناس یا صاحبنظری بوده است که دیپلماسی دولت یازدهم را زیر سوال برده باشد یا به نتایج آن اشارهای نکرده باشد. آنچه بیش از همه مورد توجه محافل کارشناسی قرار گرفته است، مناسبات مبتنیبر برد- برد ایران با غرب و جهان خارجی بوده که در دستور کار دولت قرار گرفته است.
اثربخشی مولفههای قدرت ملی در سیاست خارجی مستلزم همراهی جنبههای نرمافزاری با ارتباطات گسترده بینالمللی در سطوح جهانی است؛ اما به گفته کارشناسان توجه نکردن به این مهم در دولت قبل سبب شده تا ایران از دید نبود جایگاه متناسب در صف بندیهای نوین نظام بینالملل با رشد روزافزون هزینهها و کاستی منافع ملی و بینالمللی روبهرو شود.
در ۸ ماه اخیر کمتر کارشناس یا صاحبنظری بوده است که دیپلماسی دولت یازدهم را زیر سوال برده باشد یا به نتایج آن اشارهای نکرده باشد. آنچه بیش از همه مورد توجه محافل کارشناسی قرار گرفته است، مناسبات مبتنیبر برد- برد ایران با غرب و جهان خارجی بوده که در دستور کار دولت قرار گرفته است.
در همین حال عدهای از کارشناسان بر این باور هستند که حاصل عملکرد سیاست خارجی در همین چند ماه نشاندهنده تفاوتهایی است که دولت روحانی هم در حوزه نظری و هم در حوزه اجرایی به نمایش گذاشته است. در فضای نوین، ایران در یکی از حساسترین موقعیتهای ژئوپلیتیک جهان قرار گرفته، بهگونهای که مناطق ژئوپلیتیک فعالی با کارکردهای گسترده و پرشمار گرداگرد آن را فرا گرفته و آن را به صورت کانون جاذبه دیپلماسی منطقهای و جهانی درآورده است.
دکتر محمود سریعالقلم استاد دانشگاه شهید بهشتی در این گفتوگو با توجه به فراز و فرودهایی که دولت جدید در شطرنج سیاسی جهانی با آن روبهرو است، تاکید میکند که ایران باید برای ایفای نقش فعال در روابط بینالملل و تقلیل مشکلات اقتصادی از مدیریت اختلافات منطقهای به سمت حلوفصل اختلافات منطقهای حرکت کند. او تاکید میکند که ایران برای رسیدن به جایگاه مناسب در منطقه خاورمیانه، حفظ استقلال ملی، تعامل منطقی با آسیا و غرب و توجه جدی به نیازهای عامه مردم ایران نیازمند نرخ رشد اقتصادی ۵ درصد است. متن گفتوگوی تفصیلی با این تحلیلگر مسائل سیاست خارجی در پی میآید:
برخی کارشناسان رویکرد سیاست خارجی آقای روحانی را که میتوان آن را در قالب تعامل سازنده با جهان تئوریزه کرد، بیشتر همخوان با نظریه دولت توسعه گرا، قلمداد میکنند. به این معنا که دولت در عرصه سیاست خارجی تمام تلاش خود را برای ایجاد زمینه و انگیزه برای رشد و توسعه اقتصادی مهیا میسازد؛ اما همین نظریه نیاز به مولفهها و پیش نیازهایی دارد که مهمترین آن هویت بخشی است. با وجود این الزامات دولت توسعه گرا در سیاست خارجی چیست؟
اولین نکته این است که فهم مسائل، برنامهریزی و سیاستگذاری در ایران مستقل از تجربه کشورهای دیگر و مستقل از فهم جهانی نیست. به عبارت دیگر اینگونه نیست که تصور کنیم کشور خاصی هستیم و باید برنامهریزیها و سیاستگذاریهای خاصی انجام دهیم. میتوانیم از کشورهای دیگر بسیار بیاموزیم.
ما هم در همین منظومه جهانی زندگی میکنیم. مهمترین موضوع دولتها و حکومتها در جهان، پاسخگویی به نیازهای عامه مردم است. این موضوع هم در برزیل، هم در سنگاپور، هم در فرانسه و هم در کرهجنوبی اهمیت دارد. اگر این را ملاک قرار دهیم سوال بعدی این است چگونه دولتها باید به مردم پاسخگو باشند و مدیریت صحیح را پیش گرفته و سیاستگذاریهای منطقی را انجام دهند؟ ملاک اصلی در این پاسخگویی، رفع نیازهای اقتصادی مردم است. شاید نیم قرن گذشته بحثهای سیاست خارجی جدای از اقتصاد ملی مطرح میشد؛ یعنی کشورها میتوانستند در سیاست خارجی یک راه و در اقتصاد ملی راه دیگری را بروند؛ اما امروز در جهان موضوعات خارجی زیرمجموعه اقتصاد ملی است. اتفاقاتی که در ۶ ماه گذشته در ایران روی داده و برنامهریزیها و سیاستگذاریهای صورت گرفته، نشان میدهد سیاست خارجی تسهیلکننده وضع اقتصادی یک کشور است. طبیعی است که در کشور ما ملاک مدیریت کلان، درآمد نفتوگاز است. اگر ما به درآمد نفتوگاز دسترسی نداشته باشیم، بسیاری از کارهای عمرانی و جاری در کشور معطل میماند. اگر بخواهیم برنامهریزی کلان در ایران داشته باشیم باید بهگونهای عمل کنیم که صنعت
نفتوگاز ایران فعال، درآمدش کلان و در صحنه بینالمللی حضور داشته باشد و بتواند سرمایهگذاری خارجی را جذب کند تا درآمدهای قابلتوجهی را تضمین کند، تا آنکه عامه مردم ایران زندگی معقولی داشته باشند. مسائل نسبتا روشن است. بدون سیاست خارجی تعاملی، صنعت نفتوگاز ایران نمیتواند در صحنه جهانی درآمدهای لازم را کسب کند. از این منظر فکر میکنم راهی که طی شده، راهی است که هر دولتی باید آن را طی کند. هر دولتی باید سیاست خارجی تعاملی، همکاری، ائتلافی و چندجانبهگرایی را تشویق کند تا اینکه از مرحله تقابل به مرحله تعامل سوق پیدا کنیم. این یک نیاز عمومی در ایران است. از قشر کشاورز، صنعتگر، بخش خصوصی و گروههای حرفهای جامعه تا نیازهای عمومی عمرانی که در دولت هم وجود دارد، متمایل به این است که کشور باید در صحنه بینالمللی رویکرد جدیدی در پیش بگیرد.
سیاست خارجی دولت یازدهم بر چند محتوا استوار است. از جمله تعامل با نظام بینالملل، موازنه قدرت بر اساس مفهوم عدالت و رویکرد هزینه- فایده. این نوع محورها موجب افزایش توقع عمومی در عرصه سیاست داخلی و خارجی میشود. حال چنانچه دولت در مسیری با کندی یا روند معکوس از برنامههای درنظر گرفته شده در حوزه سیاست خارجی مواجه شد، چگونه باید پاسخگوی توقع ایجاد شده باشد؟
مبنای موفقیت در سیاست خارجی که کتب علم سیاست به ما میگوید، اجماع داخلی است. وقتی که در سال ۱۹۷۲ چینیها و آمریکاییها به مذاکره نشستند، کیسینجر میدانست که آقای چوان لای که در مقابل او نشسته و مذاکره میکند، نماینده حاکمیت است. این نماینده حاکمیت بسیار مهم است؛ زیرا هر آنچه را که میگوید و امضا میکند، مورد اجماع حاکمیت چین است. از آن طرف آنچه را که کیسینجر از طرف آمریکا مطرح میکرد، مورد اجماع حداقل دستگاه هیات حاکمه آمریکا است مبنیبر اینکه چین و آمریکا علاقهمند به تعامل با یکدیگر هستند. این یک اصل ثابت در علم سیاست است. کسانی که مذاکره میکنند، باید اجماع داخلی داشته باشند. اگر آن را داشته باشند، میتوانند موفق عمل کنند. البته پیشنیازش این است که قبل از مذاکره، نقشه راه مذاکره با دقت فراوان و جزئیات زیاد و سناریوسازیهای گوناگون در داخل کشور مورد بحث و اجماع قرار بگیرد، تا تیم مذاکرهکننده که صرفا انتقالدهنده دیدگاههای حاکمیت است و حریم خودش را هم میداند، با موفقیت عمل کند؛ بنابراین اگر این دولت یا هر دولتی بخواهد با موفقیت عمل کند، باید بهگونهای باشد که در مجموعه حاکمیت، نسبت به مسیر راه، به
اجماع رسیده باشد.
با توجه به بحرانهای اقتصادی پیش آمده و چالشهای سیاست خارجی در منطقه که بیتاثیر بر رفتارهای سیاسی ایران نیز نبوده، آیا دولت یازدهم میتواند سیاست خارجی خود را به معادلههایی تبدیل کند تا وضعیتش را بهبود ببخشد؟
فکر میکنم در شرایط فعلی کانون سیاست خارجی ما دستیابی به یک چارچوب جامع عملیاتی پیرامون برنامه هستهای ایران است. این تابع زمانی است که در یکسال آینده چه فراز و نشیبهایی در ایران، منطقه و غرب بهخصوص در آمریکا اتفاق بیفتد تا ایران بتواند به سمت یک برنامه جامع و شفاف طرفینی برای تحقق منافع ملی خود پیش برود. این نیازمند شرایط بسیار زیادی است که در جهتگیری کل که مورد اجماع حاکمیت در ایران نیز بوده است و نشان میدهد که در حال حاضر فضاهایی باز شده، گفتوگو و تعامل وجود دارد. این امر مثبتی است. گفتوگو به این معنا است که یک کشور برای تحقق منافعش آمادگی این را دارد که حرفهای طرف مقابل را بشنود، مسائل خودش را مطرح و سعی کند بهترین امکانات را در کشورش متمرکز کند؛ بنابراین فکر میکنم این تابع شرایط بوده و مسیر کلی، مسیر تعاملی از سوی دو طرف است. بهخصوص اروپاییها به خاطر قرار گرفتن ایران در حریم ژئوپلیتیک خود بسیار علاقهمند به تحقق این توافق هستند. ایران پیشرفته و با ثبات و تعاملی در این منطقه پر آشوب به نفع اروپاییها هم هست. این را باید در نظر بگیریم که ما کشورهایی را در منطقه خاورمیانه داریم که چندان
علاقهای به پیشرفت و با ثبات بودن ایران نداشته و خیلی علاقهمند به فعال بودن ایران در صحنه بینالمللی نیستند. در چنین شرایطی است که ما باید در صحنه جهانی عمل و سعی کنیم به نفع منافع ملی و توسعه اقتصادی ایران کارها را پیش ببریم. این استراتژی سهلی نیست و بسیار نیازمند اندیشه و تخصص است و مهمتر از آن دو، اجماع داخلی است که باعث میشود کشور به طرف پیشرفت و توسعه اقتصادی حرکت کند.
افراد بیشتر از آنکه به خاطر ویژگیهای فردی مورد توجه قرار بگیرند، به خاطر تاثیرفکر و عملکرد آنها بر روندهای نظام داخلی و بینالمللی مورد ارزیابی قرار میگیرند. حال شخص آقای روحانی و سیاستهای عرصه خارجیاش توانسته و میتواند بر فرآیندهای نظام سیاست خارجی بینالملل اثرگذار باشد؟
فکر میکنم تا حدی امروز چهره ایران در جهان عوض شده و این تابع اجماعی بوده که در مجموعه حاکمیت ایران صورت پذیرفته است. حدس میزنم که دولت یازدهم مجری آن اجماع حاکمیت بوده و تداوم موفقیت هم تابع همان اجماع است. همچنین نوعی اقناع ملی در کشور ما صورت گرفته که ما برای حلوفصل مشکلات اقتصادی و تسهیل سرمایهگذاری خارجی باید تا اندازهای رویکردمان را به نظام بینالملل تغییر بدهیم. به نظرم این تغییر همانطور که در کشور اعلام شده، بیشتر جنبه تاکتیکی دارد تا جنبه راهبردی و تاکنون هم توانسته حداقل تصویر ایران و نگاهی را که جهان به ایران دارد اصلاح کند.
با توجه به تمایل ایران به حلوفصل مسائل با دیپلماسی، آیا میتوان در این رهگذر دیدگاه کشورها را نسبت به ایران هراسی تغییر داده و کشورها را به همکاری با خود ترغیب کرد؟
بله، این امر عملی است. حتی در یک دوره چهارساله ریاست جمهوری هم این عملی است؛ مشروط به اینکه کانون رویکرد ما نسبت به محیط بینالمللی، همکاریهای اقتصادی باشد. در نظریههای تجارت بینالملل داریم که به میزان افزایش تجارت کشورها با یکدیگر روابط صلحآمیز بین آنها برقرار میشود. باعث تاسف است که در منطقه خاورمیانه تنها ۶ درصد تجارت بین خود کشورهای منطقهای صورت میگیرد. به عبارت دیگر، نزدیک به ۹۴ درصد روابط اقتصادی کشورهای منطقه خاورمیانه با محیط بینالمللی و نه در منطقه خاورمیانه انجام میشود که این خود به خود تضادها را گسترش میدهد.
اگر سیاست خارجی ایران رویکرد اقتصادی به جهان داشته باشد، تبلیغات منفی علیه کشور حتی به نظرم در میانمدت قابل اصلاح است. نشان بدهیم که میخواهیم در راهروهای تجارت، تولید، صنعت، فناوری اطلاعات و علم قرار بگیریم و همانطور که شایسته ایرانیان است، ظرفیتهای علمی، مهندسی، پزشکی و فناوری ایرانیان در نظام بینالملل جایگاه شاخصی پیدا کند. الان در بسیاری از کشورهای پیشرفته دنیا چینیها و هندیها سهم قابلتوجهی از علم و فناوری را به دست آوردهاند. ایرانیها هم در همین شرایط قرار دارند. به تناسب جمعیتی که داریم، ظرفیتهای ایرانیان برای کار علمی، تولیدی، تجاری و فناوری بسیار بالا است. اگر چنین رویکردی را به دنیا داشته باشیم نه تنها این تصویر منفی قابل اصلاح بوده؛ بلکه زمینه مثبتی است که فرهنگ، هنر، جایگاه فکری و فلسفی ایرانیان در نظام بینالملل هم گسترش پیدا کند.
اجلاسهای بینالمللی جایی است که مقامات میتوانند با هم دست بدهند و تفاهم نامه، پیمان نامه یا قراردادهایی را منعقد کنند. دولت یازدهم هم تا به امروز از این فرصت بهره برده و در اجلاسهای مهم منطقهای و بینالمللی حضور داشته است. بر این اساس آیا میتوان دورنمای روشنی از آینده اقتصاد سیاسی و سیاست خارجی ایران متصور شد؟
این درجه از تعامل در مدت نیم سال گذشته بسیار فشرده بوده است و اگر این را با سالهای قبل مقایسه کنید، تحول بزرگی در سیاست خارجی ایران محسوب میشود. این نیاز به زمان دارد. مرحله اول تغییر تصویر است. مرحله بعدی رسیدن به تعامل مکتوب و عملیاتی کردن توافقها و قراردادها است. طبیعی است که این پروسه زمانبر بوده و تا دو سال آینده برای اینکه وضعیت اقتصاد ایران بهبود پیدا کند، نیازمند ایفای نقش فعال در کانونهای مرکزی روابط بینالملل است. حدس میزنم که این تمایل مورد اجماع حاکمیت در ایران است.
ایران چگونه میتواند میان اشتیاق اروپاییان برای حضور در بازار و اقدامات برخی دولتها برای پیادهسازی الگوی سیاسی - اقتصادی جدید در منطقه شکاف ایجاد کند؟ یعنی روی رفتار دولتها که به دنبال تغییرات در منطقه هستند و بر اشتیاق اروپاییان برای سرمایهگذاری در ایران اثرگذار باشد؟
به نظرم برای اینکه ما نقش فعالی نه تنها در روابط بینالمللی؛ بلکه در تقلیل مشکلات اقتصاد ملی ایران داشته باشیم، باید در مرحله اول از مدیریت اختلافات منطقهای به طرف حلوفصل اختلافات منطقهای حرکت کنیم، زیرا طولانی شدن اختلافات به نفع ما نیست و باید سعی کنیم روابط نزدیکی با کشور عربستان برقرار کنیم. ایران و عربستان دو قطب قدرت در خاورمیانه هستند و نه تنها تعامل و همکاری این دو، بلکه ائتلاف آنها هم میتواند در بسیاری از موضوعات منطقهای، توازن منطقهای را به ضرر بازیگران خارجی تغییر دهد. عربستان در دو سال گذشته ابتکارات وسیعی در سیاست خارجی خودش بهکار گرفته و روابط نزدیکی با چین و روسیه برقرار کرده است. با ترکیه همکاریهای بسیار نزدیکی دارد.
همچنین علاقهای در هیات حاکمه عربستان مبنیبر فاصله استراتژیک با آمریکا وجود دارد. بعضی از این تمایلات در راستای منافع ملی ایران هم هست که ما باید به خوبی این موارد را شناسایی کنیم و وارد صحبت و تفاهم با عربستان شویم. چه بسا ایران و عربستان بتوانند منطقه بحرانزده را به سمت ثبات و رشد حرکت دهند. نکته دوم در رابطه با همکاریهای ایران با اروپا است. اگر ایران بخواهد با اروپا همکاریهای گستردهای در حوزههای اقتصادی، سیاسی و حتی فرهنگی داشته باشد، کلید این کار در نهایی شدن مذاکرات هستهای است. اروپاییها به شدت تحت تاثیر سیاستهای آمریکا هستند و بسیار به ایران علاقهمند بوده و نگاهشان مثبت است. آنها ایران را کشوری با ثبات و علاقهمند به توسعه اقتصادی میدانند.
ایران را از جهاتی تنها کشور باسابقه و قابل اعتنای منطقهای قلمداد میکنند و معتقدند ایران دوره تکاملی سیاسی خودش را طی میکند و کشوری دارای بنیانهای قوی داخلی است.
باید از اعتباری که در نظام بینالملل بهخصوص در میان اروپاییها و از آن طرف میان ژاپن و کشورهای پیشرفته داریم، استفاده کنیم و به موازات آن در منطقه هم به حلوفصل بحرانها از طریق همکاری با عربستان و ترکیه حرکت کنیم.
شاهد تغییر موازنههای قدرت و روابط بهخصوص بعد از توافقنامه ژنو در منطقه و جهان بودیم، بهگونهای که ایران نیز به دنبال این تغییرها، نوک پیکان خود را از شرق به سمت غرب تغییر داده که این مساله بر وضعیت اقتصادی و اجتماعی داخل نیز اثرگذار بوده است. حال ایران چگونه میتواند این تغییر موازنه را مدیریت کند؛ به نحوی که نه کامل به سمت غرب حرکت کند و نه به صورت کامل به سمت شرق؟
ایران جزو ۱۰ کشور جهان است که برای حفظ هویت ملی، استقلال سیاسی و توسعه اقتصادی، ذاتا نباید به یک سمت سوق پیدا کند. این جزو اصول ثابت سیاست خارجی ایران است. ایران کشوری است که هم باید با آسیا، هم خاورمیانه، هم با غرب و هم با روسیه همکاریهای گسترده داشته باشد. این نیازمند دکترین نوین در سیاست خارجی ایران است که محتاج فهم دقیق جایگاه ژئوپلیتیک ایران و اهمیت اقتصاد در افزایش قدرت ملی ایران است.
معتقدم برای اینکه قدرت ایران افزایش یابد، باید توجه جدی به اقتصاد، محیط زیست، استفاده از منابع انسانی و منابع ملی در ایران داشته باشیم. برای اینکه قدرت ایران افزایش پیدا کند. این دکترین باید به سیاست خارجی کمک کند تا تمام شاخصهای قدرت در ایران به سمت مثبت حرکت کند. این محتاج راهبرد حداقل ۱۰ ساله و بهکارگیری تخصص، فهم جهان و فهم دقیق مسائل داخلی ایران است.
معتقدم جمعیت فعلی با مساحت، اهمیت ژئوپلیتیک و قدرت بالقوه ملی ایران تناسب ندارد. جمعیت ما باید افزایش پیدا کند؛ اما طبعا حاکمیتها افزایش جمعیتی را میخواهند که امکانات در اختیار مردم و بهترین فرصتها را برای رشد ملی داشته باشد.
ایران رتبه اول فرار مغزها در دنیا را دارد و این تناسبی با گذشته، اهمیت ملی و شاخصهای قدرت ملی ندارد؛ بنابراین سیاست خارجی باید این کانون را در راهبرد کلان ملی ایران مورد توجه قرار دهد که دائما قدرت ایران افزایش پیدا کند. این به چه معنا است؟ یعنی اینکه ما کشوری باشیم تولیدی که اگر میخواهیم جایگاه مناسبی در منطقه خاورمیانه داشته و استقلال ملی خودمان را حفظ و هم با آسیا، هم با غرب و هم با روسیه تعامل منطقی و نقش موثر پایدار داشته باشیم، باید به نرخ رشد اقتصادی ۵ درصد برسیم تا اینکه تمام شاخصهای قدرت در ایران افزایش پیدا کند.
اگر ملاک ما نرخ رشد ۵ درصد باشد، آنگاه باید تمام شاخصهای دیگر را حول و حوش این ملاک قرار دهیم. این به رشد ما کمک خواهد کرد. حضور موثر ایران در خاورمیانه، حفظ استقلال سیاسی کشور، توجه جدی به نیازهای عامه مردم ایران همه اینها تابع نرخ رشد اقتصادی ۵ درصدی است. این نرخ رشد نیز تابع برخورداری ما از مزیت نسبی در صنعت نفتوگاز و پتروشیمی است که بهترین استفاده را داشته باشیم. بهینهسازی صنعت نفتوگاز و پتروشیمی تابع همکاریهای گسترده بینالمللی است تا اینکه کشور هم مستقل باشد و هم بهترین استفاده را از نظام بین الملل
به دست آورد.
تغییر شکل جهان نتیجه تغییرات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی است. با این حال ایران در کجای جهان در حال تغییر یا به عبارتی کجای بازی قرار گرفته است؟
ای کاش این سوال مهمترین سوالی باشد که در قوه مجریه، مقننه، قوهقضائیه و حاکمیت کشور، دانشگاهها و رسانهها مبنا قرار گیرد. این مهمترین سوالی است که ما در کجای نظام بینالملل قرار داریم؟ برای من دانشجوی علم سیاست هم این مهمترین سوال است. پاسخ به سوال مستلزم این است که فهم دقیق، آماری و عینی از نظام بینالملل داشته باشیم. اینکه جهان در چه سمتی حرکت میکند؟ مراکز قدرت کجا است؟ ماهیت قدرت کشورها به چه صورت است؟ اگر بخواهیم ۲۰ سال آینده جهان را مطالعه کنیم، اروپا کجا است؟ چین و ژاپن کجا است؟ روسیه، آمریکا، عربستان، مصر و ترکیه کجا هستند و ما کجا هستیم؟ اگر برنامهریزی نکنیم، شاخصهای قدرت در ایران افول پیدا میکند. در یکی از میزگردهای داووس شنیدم که طی ۲۰ سال آینده، ۳۵ هزار هواپیمای مسافربری مورد نیاز شرکتهای مسافربری به مبلغ ۸/۴ تریلیون دلار خواهد بود. تصور کنید چه زمینهای از کار و فعالیت پیش روی ما است و کشورها میتوانند نقش آفرینی کنند. باید به فکر این باشیم که ۲۰ سال آینده نسل شما که به میانسالی میرسد، احساس کند که ایران بهترین جا برای کار، زندگی و حفظ هویت است. این نیازمند افزایش قدرت ملی ایران
است. اگر ایران این استعداد را نداشت، نمیگفتم.
از شمال آفریقا تا افغانستان و پاکستان در میان همه کشورهای شمال آفریقا و خاورمیانه و حتی جلوتر میروم در میان همه کشورهای مسلمان، ایران تنها کشوری است که تمام شاخصهای بالقوه قدرت را دارد. بحث فهم جهان و مدیریت کشور است که از جهان یک تلقی عینی داشته باشیم و با آمار و ارقام و رقم جهان را بفهمیم نه با ذهنیت و انتزاعیات. در روانشناسی بحثی است که میگویند، برخی مواقع انسان دوست دارد آنچه را که آرزو میکند، مساوی با تحلیل قرار دهد. تحلیلهایمان از جهان، تحلیلهای واقعی نیست؛ بیشتر به آرزوهای ما مربوط میشود. باید از جهان درک عمیق، دقیق و رقمی پیدا کنیم. بهترین سخنرانیها، سخنرانیهایی هستند که در آن حداقل ۱۰ درصدش آمار و ارقام باشد تا ذهن ما را نسبت به پدیدهها، کشورها و جریانهای جهانی دقیق کند. این را هم باید در نظر گرفت که رضایتمندی مردم یک کشور، مهمترین ثروت یک حکومت است. اگر مردم از زندگی راضی، به آینده امیدوار و کشورشان را بهترین مکان برای زندگی، کار و حفظ هویت بدانند، بزرگترین سرمایه یک حکومت است.
با توجه به داشتن تمام شرایط، امکانات و سرمایهها، اگر میخواهیم به این سمت پیش برویم باید بدانیم حول کدام برنامه و فکر حرکت کنیم. اگر شما شاخصهای قدرت در جهان را مطالعه کنید، میبینید که مثلا حدود ۲۰ سال آینده نرخ رشد اقتصادی در اروپا بین یک تا ۲ درصد، چین حدود پنج تا هفت درصد و روسیه بین ۲ تا سه درصد است.
در این میدان بسیار سخت حفظ قدرت و ثروت ملی چگونه میتوانیم ایران قدرتمندی داشته باشیم؟ همانطور که گفتم باید فکر، برنامه و سیاستگذاریهای ما حول و حوش نرخ رشد پنج درصد باشد، تا بتوانیم جایگاه پیدا کنیم. اگر جمعیت ایران هم بخواهد در ۳۰ سال آینده به ۱۵۰ میلیون نفر برسد ما ۱۵۰ میلیون نفری را میخواهیم که بهترین امکانات زندگی را داشته باشند و این کشور بهترین مکان برای کار و فعالیت هم برای افراد و هم برای قدرت ملی ایران باشد. این میتواند مسیر ما باشد. سوال موازی هم این است که کدام سیاست خارجی؟ کدام رویکرد به سیاست خارجی ما را به نرخ رشد اقتصادی پنج درصد سوق خواهد داد؟ اگر ما پیرامون این مباحث به اجماع ملی برسیم، قدرت ایران تضمین شده است و مردم ایران طی دههای آینده بهترین زندگی را میتوانند در انتظار داشته باشند.
ارسال نظر