جادوی گردشگری در دست خردمندان
مهدیس مدنی کارشناس ارشد برنامهریزی توریسم قاره آسیا، خاستگاه تمدنهای کهن و آیینها و مذاهب متعدد و یکی از بزرگترین مقاصد گردشگری دنیا، همواره اتفاقاتی نو و الهامبخش برای پیشکش به مسافرانش در چنته دارد. هدیههایی که نهتنها از حیث تجارت و بازار بلکه از منظر تاثیرات مثبت و شگفتآوری که روی محیط زیست و مردمان ساکن در این سرزمینها میگذارند، به غایت کمنظیرند. بر همین اساس مسابقه «داستانهای الهامبخش از مقصدهای گردشگری» که رقابتی سالانه است به بازیگران این صنعت فرصتی میدهد تا داستانشان را در نمایشگاه ITB آسیا در سنگاپور به گوش همگان برسانند.
مهدیس مدنی کارشناس ارشد برنامهریزی توریسم قاره آسیا، خاستگاه تمدنهای کهن و آیینها و مذاهب متعدد و یکی از بزرگترین مقاصد گردشگری دنیا، همواره اتفاقاتی نو و الهامبخش برای پیشکش به مسافرانش در چنته دارد. هدیههایی که نهتنها از حیث تجارت و بازار بلکه از منظر تاثیرات مثبت و شگفتآوری که روی محیط زیست و مردمان ساکن در این سرزمینها میگذارند، به غایت کمنظیرند. بر همین اساس مسابقه «داستانهای الهامبخش از مقصدهای گردشگری» که رقابتی سالانه است به بازیگران این صنعت فرصتی میدهد تا داستانشان را در نمایشگاه ITB آسیا در سنگاپور به گوش همگان برسانند. سه داستان برتر منتخب هیات داوران در سال ۲۰۱۴ از سرزمینهای هند و کامبوج است. همه چیز در زندگی کولدیپ نوجوان هندی، پس از زلزله گجرات در سال ۲۰۰۱ برای همیشه تغییر یافت. پس از رها کردن اجباری مدرسه و همراه شدن با گروههای امداد و بازسازی، او این فرصت را یافت تا با فرهنگ مردمان اغلب مناطق روستایی در غرب هند آشنا شود. سالها کار و زندگی با آن مردمان او را به درکی عمیق از داشتههای فرهنگی اهالی آن دیار رساند و او هرآنچه تا آن روز نادیده و ناشنیده باقی مانده بود را در خاطرش ثبت کرد تا روزی آنها را به دنیا عرضه دارد. زمانیکه گردشگری این فرصت را در اختیار او قرار داد او از هیچ کوششی فروگذار نکرد و کوشید تا فرهنگ و هنر مهجور و بیبدیل آن دیار را به کمک هنرمندان و صنعتگرانی که حالا به هیات سفیران فرهنگی در آمده بودند با گردشگران در میان بگذارد.
کیلومترها دورتر، در کامبوج، سوخم (به معنای امید) زمانیکه پسر بچه کوچکی بود برای مبارزه با فقر و گرسنگی، همراه با پدرش پا در دل جنگل نهاد تا در کنار بومیان دیگر این طلای سبز را به بهای قوت روزانهشان بفروشند و روزگار بگذرانند. در تمام این سالها آنها همواره از خشم نیکتا، روح نگهبان جنگل در هراس بودند تا زمانیکه بانوی سوئدی آنها را با گردشگری آشنا کرد. از آن روز همه آنها دامها را بر چیدهاند و تبرها را غلاف کردهاند و همپیمان با نیکتا، برای محافظت از جنگل تلاش میکنند.
متاسفانه در این مجال کوتاه فرصت پرداختن به هر سه داستان با جزئیات فراوانش نبود، اما قهرمان هر سه داستان افرادی عادی و معمولی هستند که در جریان اتفاقات و حوادث زندگی رو در روی فرهنگ و طبیعت سرزمین پدریشان قرار میگیرند. با ناگواریهای بسیاری دست و پنجه نرم میکنند و سرانجام روزی که از سخاوت سرشار فرهنگ و طبیعت سیراب میشوند، رسالت حفظ و شناساندن آنچه درک کردهاند را برعهده میگیرند تا اینکه داستانشان به گوش جهانیان میرسد. شاید بتوان چنین گفت که جادوی گردشگری پیوند میان انسانها با طبیعت، فرهنگ و همنوعانشان است. جادویی که اگر در دستان خردمندان باشد پیوند مهر برقرار میکند که حاصلش آبادی و دوستی است.
ارسال نظر