تحقق رویای سوسیالیستی مائو با کاپیتالیسم چینی
کتاب «چین چگونه سرمایهداری شد» نوشته رونالد کوز، اقتصاددان انگلیسی و برنده نوبل اقتصاد، و نینگ وانگ اقتصاددان چینی منتشر شد. در این کتاب که پیمان اسدی آن را ترجمه و انتشارات دنیای اقتصاد منتشر کرده است، تحولات پس از مرگ مائو و حرکت تدریجی چین به سوی اقتصاد آزاد تحلیل شده است. متن زیر چکیدهای از جمعبندی مولفان از راه طی شده چین و چشمانداز پیش روی این کشور است. ***
اصلاحات اقتصادی بعد از مائو در طول چند دهه گذشته عمیقا اقتصاد و جامعه چین را تغییر داده است. در زمان مرگ مائو در سال ۱۹۷۶، چین یکی از فقیرترین کشورهای جهان با درآمد سرانه کمتر از ۲۰۰ دلار آمریکا بود.
اصلاحات اقتصادی بعد از مائو در طول چند دهه گذشته عمیقا اقتصاد و جامعه چین را تغییر داده است. در زمان مرگ مائو در سال ۱۹۷۶، چین یکی از فقیرترین کشورهای جهان با درآمد سرانه کمتر از ۲۰۰ دلار آمریکا بود.
کتاب «چین چگونه سرمایهداری شد» نوشته رونالد کوز، اقتصاددان انگلیسی و برنده نوبل اقتصاد، و نینگ وانگ اقتصاددان چینی منتشر شد. در این کتاب که پیمان اسدی آن را ترجمه و انتشارات دنیای اقتصاد منتشر کرده است، تحولات پس از مرگ مائو و حرکت تدریجی چین به سوی اقتصاد آزاد تحلیل شده است. متن زیر چکیدهای از جمعبندی مولفان از راه طی شده چین و چشمانداز پیش روی این کشور است. ***
اصلاحات اقتصادی بعد از مائو در طول چند دهه گذشته عمیقا اقتصاد و جامعه چین را تغییر داده است. در زمان مرگ مائو در سال ۱۹۷۶، چین یکی از فقیرترین کشورهای جهان با درآمد سرانه کمتر از ۲۰۰ دلار آمریکا بود. در سال ۲۰۱۰، چین به دومین اقتصاد بزرگ دنیا با درآمد سرانه بالغ بر ۴۰۰۰ دلار تبدیل شد. در همین محدوده زمانی، سهم چین در اقتصاد جهانی از کمتر از ۲ درصد به ۹ درصد افزایش یافته است. کارآفرینی خصوصی در دوران مائو به شدت منع شده بود. اما حالا در سراسر کشور گسترش یافته و به پایه و اساس اقتصاد چین تبدیل شده است. با دارا بودن بیشترین جمعیت کاربر تلفن همراه و اینترنت در جهان و بزرگترین بازار خودرو، جامعه چین باز، پر انرژی، متحرک، آگاه، پر از پویایی و امید است. حتی دانشگاههای چین اخیرا نشانههایی از بهبود نشان دادهاند و به دنبال آزادی آکادمیک بهعنوان پیش شرط خوب بودن هستند. هنوز هم فضای عظیمی برای رشد اقتصادی در چین وجود دارد. اگر داستان انتقال به بازار چین قبل از وقوع گفته میشد احتمالا هیچکس باور نمیکرد. احتمالا تنها اقتصاددانی که این شرایط پیش آمده را پیشبینی کرده بود، استیون چیانگ بود که البته سرعت آن را بسیار کمتر میپنداشت. معدود افرادی که به تحلیل چیانگ و پیشبینی او باور داشتند، زمان این تحول را صد سال میپنداشتند نه بیست یا سی سال. چین سوسیالیسم را در طول اصلاحات رها نکرد. دولت چین در سراسر دوران اصلاحات به سوسیالیسم متعهد باقی ماند. تنها تحت فشار شدید قحطی و بیکاری بود که کارآفرینی خصوصی در مناطق شهری و روستایی اجازه فعالیت یافت. اما وقتی دریچهای به روی کارآفرینی خصوصی باز شد، مجموعهای از انقلابهای حاشیهای سریعتر از ابتکارات اصلاحی دولتمحور، به سرعت نیروهای بازار را به اقتصاد چین بازگرداند. داستان اصلاحات در چین، داستانی با مشخصههای متمایز چینی است. مباحث سیاسی که کل پروسه اصلاح را شکل داد، علیالخصوص آنهایی که در مورد ماهیت سوسیالیسم بود در هیچ جای دیگری دیده نشدند. انتخاب سیاستی براساس مرکزگرایی و تمرکززدایی ریشه در تاریخ سیاسی امپراتوری چین داشت. اهمیت مباحث فلسفی در مورد آزمون حقیقت با واقعیتها ناشی از تاثیرات فرهنگ چین باستان بوده است. در دهههای بعدی، سرمایه داری چین همچون سوسیالیسم چینی با وجود خشونت وحشتناکی که بر سنتهای چینی در قرن بیستم روا داشته شد، ضرورتا چینی باقی خواهد ماند. اقتصاد بازار ظهور یافته در چین با توجه به تحولاتی که سرمایه داری در طول قرنها داشته ممکن است برای بسیاری از ناظران غربی نامانوس به نظر برسد. سرمایهداری با مشخصههای چینی بسیار شبیه ترافیک در شهرهای چینی است که برای بسیاری از توریستهای غربی بینظم و ترسناک به نظر میرسد. هنوز جادههای چین کالاها و مسافران بیشتری را در مقایسه با هر کشور دیگری جابهجا میکنند. اقتصاد بازار چین هم به همین طریق در مسیر خاص خود حرکت میکند. اقتصاد بازار چین بهدلیل سنتهای فرهنگی بینظیر و نهادهای سیاسی، مشخصههای چینی را در خود بسط و توسعه میدهد. این مساله نه امکانپذیر است و نه خوشایند که سرمایهداری چینی مشخصههای فردی خود را از آن بزداید. تایید و تصدیق ظاهری سرمایهداری چین به شکلی که واقعا وجود دارد به هیچ وجه به معنای انکار کاستیها و نقصهای آن نیست. اما در عین حال ما باید در برابر این غریزه انسانی که هر آنچه را برایش آشنا باشد در آغوش میگیرد و آنچه را ناشناخته به نظرش برسد رد میکند، مقاومت کنیم.
چین چگونه سرمایهداری شد
رونالد کوز و نینگ وان
ترجمه پیمان اسدی
قیمت: 22000 تومان
در یک جامعه سالم و باز، تکثر و میانهروی باعث پیشرفت و کامیابی میشود. تحمیل یکسانی و انعطافناپذیری بود که قطار قدرتمند و بهظاهر توقفناپذیر سوسیالیسم را متوقف کرد. اگر بتوان یک درس از شکست سوسیالیسم گرفت، این است که تکثر دلیلی برای شادمانی است نه بدگمانی و سوءظن. بهطور تاریخی، چین همیشه سرزمینی تجاری و مهد کارآفرینی خصوصی بوده است. وقتی از کنفسیوس پرسیدند چگونه کشور را اداره کنیم، او توصیه کرد اول جمعیت کشور را افزایش دهید، سپس مردم کشور را غنی و توانگر کنید و در نهایت به مردم آموزش دهید. لائوتسه بنیانگذار تائوئیسم، گفته است تا زمانی که حاکم هیچ گرایشی نداشته باشد، مردم خود موفق و کامیاب خواهند شد. آموزه تائوئیسم در حکومتداری با غنی و توانگر کردن مردم آغاز میشود. این شعار دنگ شیائوپنگ که «ثروتمند شدن با شکوه است»، بهعنوان شعار اصلاحات در سراسر دهه 1980 مورد استفاده قرار گرفت و نشان میداد که چین از آموزههای سنتی خود در تجارت و حکومتداری فاصله گرفته است. در این تلاش برای ایجاد اقتصاد بازار با مشخصههای چینی در اواخر قرن بیستم، چین بعد از یک قرن و نیم خودانکاری و تردید به خود، از طریق سرمایهداری به ریشههای سنتی خود بازگشت. در 11 ژوئیه 2011 مجسمه برنزی 5/9 متری کنفسیوس در میدان تیان آن من برافراشته شد.
تاریخ طولانی چین و جلوه و مظاهر مدرن آن درتشخص بخشیدن به سرمایه داری چین موثر بودهاند. همچنانکه سرمایه داری با مشخصههای چینی بهطریقی که امروزه تصور آن هم مشکل است بسط و گسترش مییابد، لایههایی از تاریخ چین مبنای مستحکمی برای آن تشکیل داده است. یک تجربه از دوران مائو با این مساله رابطه تنگاتنگی دارد. بعد از تاسیس جمهوری خلق چین، مائو بدون درنگ نشستی با چینشناسی به نام لیانگ شومینگ، ترتیب داد. این نشست برای این بود که او مائو را در ساختن چین جدید راهنمایی کند. لیانگ دانشمندی شناخته شده در فلسفه چین علیالخصوص کنفسیونیسم و بودیسم و محققی بزرگ، عملگرا و فعال در امور جامعه بود. لیانگ و مائو هر دو در سال ۱۸۹۳ متولد شده بودند و همدیگر را از اواخر دهه ۱۹۰۱ زمانی که لیانگ در دانشگاه پکن استاد بود و مائو دستیار کتابخانه بود میشناختند. لیانگ اعتقاد داشت که ساختن چین جدید و شناخت چین قدیم دو روی یک سکه هستند.
بدون فهم عمیق از نقاط قوت و ضعف چین قدیم، چین جدید غیرمتجانس و ضعیف خواهد بود. با این حال مائو نگرش دیگری داشت. در دیدگاه مائو و بیشتر رهبران در آن زمان، سوسیالیسم نقشه راه قابل اعتمادی به سمت موفقیت و کامیابی ارائه میکرد و تمام میراثهای گذشته کاری نخواهند کرد مگر به تاخیر انداختن حرکت چین به سمت سوسیالیسم. بعد از سی سال تجربه ناموفق سوسیالیسم و سی سال تجربه انتقال به بازار، چین اکنون این چیزها را بهتر میداند. همچنانکه چین در قرن بیست و یکم با سرعت زیادی به پیش میرود و اقتصاد بازار خاص خود را توسعه میدهد و هرچه بیشتر خود را در فرآیند تقسیم کار بینالمللی درگیر میکند، بیشتر به سنتهای فرهنگی خود رجوع میکند. این شرحی که درباب چگونگی ورود چین به سرمایهداری ارائه شد، تفسیر قطعی درباره انتقال به بازار چین نیست. هنوز موضوعات فراوانی برای یادگیری از این داستان شگفت آور وجود دارد. آنچه ما بر آن سعی کردیم عمدتا ارائه روایتی تاریخی از زنجیره اتفاقات و اقداماتی بود که این حادثه را پدید آورد. بدون یک چارچوب مشخص تئوریک هیچ راهی که بتوان روایتی سازگار و همسان از چگونگی سرمایه داری شدن چین ارائه داد وجود ندارد. واقعیت باید انتخاب و اهمیت و تاثیر آن مورد ارزیابی قرار گیرد.
هیچکدام از اینها بدون بهرهگیری از چارچوب تئوریک امکانپذیر نیست. به اعتقاد ما پیشرفت در فهم عملکرد نظام اقتصادی در فعل و انفعال و اثرات متقابل بین تئوری و تجربه ناشی میشود. تئوری آنچه را که در عمل ممکن است مفید واقع شود پیشنهاد میدهد، در ادامه این تجربه است که تعدیل و اصلاح در اندیشه و تئوری را موجب میشود که در نهایت به تجربهای جدید میانجامد.
تحقیقات علمی اگر به درستی انجام شوند، پروسهای بیانتها هستند و در هر مرحله از آن فهم عمیقتری حاصل میشود. توضیح کامل اینکه چگونه و چرا چین سرمایه داری شد و پاسخ به تمامی چالش و معماهای آن اگر نه قرنها بلکه دههها طول میکشد. اما باید در ابتدا فهمی قوی از چگونگی سرمایه داری شدن چین به دست آوریم و سپس دقیقا آنچه را که نیاز به روشن کردن آن وجود دارد قبل از هرگونه تبیین علی مشخص کنیم. همچنانکه به انتهای کتاب میرسیم، بدیهی است که باید گفته شود روایت ما نه پایان بلکه آغاز داستان سرمایهداری چینی است. اقتصاد بازار چین با مشخصههای خود به توسعه خود ادامه خواهد داد و سنتهای غنی خود و تنوع دنیای مدرن را نیز به آن میافزاید. سرمایهداری نقطه پایان نیست بلکه فرآیند بیپایان و تحولیابنده یادگیری جمعی است. آنچه که از زمان مرگ مائو در چین اتفاق افتاده بدون تردید فرآیندی نفسگیر بوده است. حتی اگر مائو از آرامگاه خود بیرون بیاید دیگر چین به ندرت با مائو شناخته میشود. او از اینکه پی ببرد کارآفرینی خصوصی و بازار آزاد توانسته است رویای تبدیل چین به کشوری قدرتمند و غنی را محقق کند، بهت زده خواهد شد.
اصلاحات اقتصادی بعد از مائو در طول چند دهه گذشته عمیقا اقتصاد و جامعه چین را تغییر داده است. در زمان مرگ مائو در سال ۱۹۷۶، چین یکی از فقیرترین کشورهای جهان با درآمد سرانه کمتر از ۲۰۰ دلار آمریکا بود. در سال ۲۰۱۰، چین به دومین اقتصاد بزرگ دنیا با درآمد سرانه بالغ بر ۴۰۰۰ دلار تبدیل شد. در همین محدوده زمانی، سهم چین در اقتصاد جهانی از کمتر از ۲ درصد به ۹ درصد افزایش یافته است. کارآفرینی خصوصی در دوران مائو به شدت منع شده بود. اما حالا در سراسر کشور گسترش یافته و به پایه و اساس اقتصاد چین تبدیل شده است. با دارا بودن بیشترین جمعیت کاربر تلفن همراه و اینترنت در جهان و بزرگترین بازار خودرو، جامعه چین باز، پر انرژی، متحرک، آگاه، پر از پویایی و امید است. حتی دانشگاههای چین اخیرا نشانههایی از بهبود نشان دادهاند و به دنبال آزادی آکادمیک بهعنوان پیش شرط خوب بودن هستند. هنوز هم فضای عظیمی برای رشد اقتصادی در چین وجود دارد. اگر داستان انتقال به بازار چین قبل از وقوع گفته میشد احتمالا هیچکس باور نمیکرد. احتمالا تنها اقتصاددانی که این شرایط پیش آمده را پیشبینی کرده بود، استیون چیانگ بود که البته سرعت آن را بسیار کمتر میپنداشت. معدود افرادی که به تحلیل چیانگ و پیشبینی او باور داشتند، زمان این تحول را صد سال میپنداشتند نه بیست یا سی سال. چین سوسیالیسم را در طول اصلاحات رها نکرد. دولت چین در سراسر دوران اصلاحات به سوسیالیسم متعهد باقی ماند. تنها تحت فشار شدید قحطی و بیکاری بود که کارآفرینی خصوصی در مناطق شهری و روستایی اجازه فعالیت یافت. اما وقتی دریچهای به روی کارآفرینی خصوصی باز شد، مجموعهای از انقلابهای حاشیهای سریعتر از ابتکارات اصلاحی دولتمحور، به سرعت نیروهای بازار را به اقتصاد چین بازگرداند. داستان اصلاحات در چین، داستانی با مشخصههای متمایز چینی است. مباحث سیاسی که کل پروسه اصلاح را شکل داد، علیالخصوص آنهایی که در مورد ماهیت سوسیالیسم بود در هیچ جای دیگری دیده نشدند. انتخاب سیاستی براساس مرکزگرایی و تمرکززدایی ریشه در تاریخ سیاسی امپراتوری چین داشت. اهمیت مباحث فلسفی در مورد آزمون حقیقت با واقعیتها ناشی از تاثیرات فرهنگ چین باستان بوده است. در دهههای بعدی، سرمایه داری چین همچون سوسیالیسم چینی با وجود خشونت وحشتناکی که بر سنتهای چینی در قرن بیستم روا داشته شد، ضرورتا چینی باقی خواهد ماند. اقتصاد بازار ظهور یافته در چین با توجه به تحولاتی که سرمایه داری در طول قرنها داشته ممکن است برای بسیاری از ناظران غربی نامانوس به نظر برسد. سرمایهداری با مشخصههای چینی بسیار شبیه ترافیک در شهرهای چینی است که برای بسیاری از توریستهای غربی بینظم و ترسناک به نظر میرسد. هنوز جادههای چین کالاها و مسافران بیشتری را در مقایسه با هر کشور دیگری جابهجا میکنند. اقتصاد بازار چین هم به همین طریق در مسیر خاص خود حرکت میکند. اقتصاد بازار چین بهدلیل سنتهای فرهنگی بینظیر و نهادهای سیاسی، مشخصههای چینی را در خود بسط و توسعه میدهد. این مساله نه امکانپذیر است و نه خوشایند که سرمایهداری چینی مشخصههای فردی خود را از آن بزداید. تایید و تصدیق ظاهری سرمایهداری چین به شکلی که واقعا وجود دارد به هیچ وجه به معنای انکار کاستیها و نقصهای آن نیست. اما در عین حال ما باید در برابر این غریزه انسانی که هر آنچه را برایش آشنا باشد در آغوش میگیرد و آنچه را ناشناخته به نظرش برسد رد میکند، مقاومت کنیم.
چین چگونه سرمایهداری شد
رونالد کوز و نینگ وان
ترجمه پیمان اسدی
قیمت: 22000 تومان
در یک جامعه سالم و باز، تکثر و میانهروی باعث پیشرفت و کامیابی میشود. تحمیل یکسانی و انعطافناپذیری بود که قطار قدرتمند و بهظاهر توقفناپذیر سوسیالیسم را متوقف کرد. اگر بتوان یک درس از شکست سوسیالیسم گرفت، این است که تکثر دلیلی برای شادمانی است نه بدگمانی و سوءظن. بهطور تاریخی، چین همیشه سرزمینی تجاری و مهد کارآفرینی خصوصی بوده است. وقتی از کنفسیوس پرسیدند چگونه کشور را اداره کنیم، او توصیه کرد اول جمعیت کشور را افزایش دهید، سپس مردم کشور را غنی و توانگر کنید و در نهایت به مردم آموزش دهید. لائوتسه بنیانگذار تائوئیسم، گفته است تا زمانی که حاکم هیچ گرایشی نداشته باشد، مردم خود موفق و کامیاب خواهند شد. آموزه تائوئیسم در حکومتداری با غنی و توانگر کردن مردم آغاز میشود. این شعار دنگ شیائوپنگ که «ثروتمند شدن با شکوه است»، بهعنوان شعار اصلاحات در سراسر دهه 1980 مورد استفاده قرار گرفت و نشان میداد که چین از آموزههای سنتی خود در تجارت و حکومتداری فاصله گرفته است. در این تلاش برای ایجاد اقتصاد بازار با مشخصههای چینی در اواخر قرن بیستم، چین بعد از یک قرن و نیم خودانکاری و تردید به خود، از طریق سرمایهداری به ریشههای سنتی خود بازگشت. در 11 ژوئیه 2011 مجسمه برنزی 5/9 متری کنفسیوس در میدان تیان آن من برافراشته شد.
تاریخ طولانی چین و جلوه و مظاهر مدرن آن درتشخص بخشیدن به سرمایه داری چین موثر بودهاند. همچنانکه سرمایه داری با مشخصههای چینی بهطریقی که امروزه تصور آن هم مشکل است بسط و گسترش مییابد، لایههایی از تاریخ چین مبنای مستحکمی برای آن تشکیل داده است. یک تجربه از دوران مائو با این مساله رابطه تنگاتنگی دارد. بعد از تاسیس جمهوری خلق چین، مائو بدون درنگ نشستی با چینشناسی به نام لیانگ شومینگ، ترتیب داد. این نشست برای این بود که او مائو را در ساختن چین جدید راهنمایی کند. لیانگ دانشمندی شناخته شده در فلسفه چین علیالخصوص کنفسیونیسم و بودیسم و محققی بزرگ، عملگرا و فعال در امور جامعه بود. لیانگ و مائو هر دو در سال ۱۸۹۳ متولد شده بودند و همدیگر را از اواخر دهه ۱۹۰۱ زمانی که لیانگ در دانشگاه پکن استاد بود و مائو دستیار کتابخانه بود میشناختند. لیانگ اعتقاد داشت که ساختن چین جدید و شناخت چین قدیم دو روی یک سکه هستند.
بدون فهم عمیق از نقاط قوت و ضعف چین قدیم، چین جدید غیرمتجانس و ضعیف خواهد بود. با این حال مائو نگرش دیگری داشت. در دیدگاه مائو و بیشتر رهبران در آن زمان، سوسیالیسم نقشه راه قابل اعتمادی به سمت موفقیت و کامیابی ارائه میکرد و تمام میراثهای گذشته کاری نخواهند کرد مگر به تاخیر انداختن حرکت چین به سمت سوسیالیسم. بعد از سی سال تجربه ناموفق سوسیالیسم و سی سال تجربه انتقال به بازار، چین اکنون این چیزها را بهتر میداند. همچنانکه چین در قرن بیست و یکم با سرعت زیادی به پیش میرود و اقتصاد بازار خاص خود را توسعه میدهد و هرچه بیشتر خود را در فرآیند تقسیم کار بینالمللی درگیر میکند، بیشتر به سنتهای فرهنگی خود رجوع میکند. این شرحی که درباب چگونگی ورود چین به سرمایهداری ارائه شد، تفسیر قطعی درباره انتقال به بازار چین نیست. هنوز موضوعات فراوانی برای یادگیری از این داستان شگفت آور وجود دارد. آنچه ما بر آن سعی کردیم عمدتا ارائه روایتی تاریخی از زنجیره اتفاقات و اقداماتی بود که این حادثه را پدید آورد. بدون یک چارچوب مشخص تئوریک هیچ راهی که بتوان روایتی سازگار و همسان از چگونگی سرمایه داری شدن چین ارائه داد وجود ندارد. واقعیت باید انتخاب و اهمیت و تاثیر آن مورد ارزیابی قرار گیرد.
هیچکدام از اینها بدون بهرهگیری از چارچوب تئوریک امکانپذیر نیست. به اعتقاد ما پیشرفت در فهم عملکرد نظام اقتصادی در فعل و انفعال و اثرات متقابل بین تئوری و تجربه ناشی میشود. تئوری آنچه را که در عمل ممکن است مفید واقع شود پیشنهاد میدهد، در ادامه این تجربه است که تعدیل و اصلاح در اندیشه و تئوری را موجب میشود که در نهایت به تجربهای جدید میانجامد.
تحقیقات علمی اگر به درستی انجام شوند، پروسهای بیانتها هستند و در هر مرحله از آن فهم عمیقتری حاصل میشود. توضیح کامل اینکه چگونه و چرا چین سرمایه داری شد و پاسخ به تمامی چالش و معماهای آن اگر نه قرنها بلکه دههها طول میکشد. اما باید در ابتدا فهمی قوی از چگونگی سرمایه داری شدن چین به دست آوریم و سپس دقیقا آنچه را که نیاز به روشن کردن آن وجود دارد قبل از هرگونه تبیین علی مشخص کنیم. همچنانکه به انتهای کتاب میرسیم، بدیهی است که باید گفته شود روایت ما نه پایان بلکه آغاز داستان سرمایهداری چینی است. اقتصاد بازار چین با مشخصههای خود به توسعه خود ادامه خواهد داد و سنتهای غنی خود و تنوع دنیای مدرن را نیز به آن میافزاید. سرمایهداری نقطه پایان نیست بلکه فرآیند بیپایان و تحولیابنده یادگیری جمعی است. آنچه که از زمان مرگ مائو در چین اتفاق افتاده بدون تردید فرآیندی نفسگیر بوده است. حتی اگر مائو از آرامگاه خود بیرون بیاید دیگر چین به ندرت با مائو شناخته میشود. او از اینکه پی ببرد کارآفرینی خصوصی و بازار آزاد توانسته است رویای تبدیل چین به کشوری قدرتمند و غنی را محقق کند، بهت زده خواهد شد.
ارسال نظر