فهم اقتصاد از معبر معارف دیگر
محمود صدری
مدیر انتشارات «دنیای اقتصاد»
انتشارات «دنیای اقتصاد» که ماموریتاصلیاش انتشار کتاب در حوزههای اقتصاد و مدیریت و زیرشاخههای آنها است، از چندی پیش انتشار کتابهایی در حوزه سیاست و جامعه، ادبیات و هنر، فلسفه و فرهنگ، و کودک و نوجوان را به فهرست فعالیتهایش افزوده است. چنین کاری با هدفگذاریهای متعارف در بنگاههای اقتصادی و تجاری، سازگاری ندارد. عالمان دانش مدیریت، تقریبا متفقالقولند که هیچ بنگاهی نمیتواند و نباید «برای همگان کالا و خدمات تولید کند».
محمود صدری
مدیر انتشارات «دنیای اقتصاد»
انتشارات «دنیای اقتصاد» که ماموریتاصلیاش انتشار کتاب در حوزههای اقتصاد و مدیریت و زیرشاخههای آنها است، از چندی پیش انتشار کتابهایی در حوزه سیاست و جامعه، ادبیات و هنر، فلسفه و فرهنگ، و کودک و نوجوان را به فهرست فعالیتهایش افزوده است. چنین کاری با هدفگذاریهای متعارف در بنگاههای اقتصادی و تجاری، سازگاری ندارد. عالمان دانش مدیریت، تقریبا متفقالقولند که هیچ بنگاهی نمیتواند و نباید «برای همگان کالا و خدمات تولید کند». زیرا چنین انتخابی، تدوین الگوی کسبوکار و طراحی بنگاه را به بیراهه میکشد و در نتیجه «برای گروه هدف خود کالا و خدمات تولید نمیکند.»
حال پرسش این است که چرا یکی از زیرشاخههای گروه رسانهای دنیای اقتصاد که تقریبا همه مخاطبانش ذیل یکی از گروههای سهگانه «اهالی کسبوکار، اقتصاددانان و دانشجویان اقتصاد و کارشناسان، و سیاستگذاران و تصمیمسازان» قرار دارند، به حوزههای «غیراقتصادی» پا گذاشته است؟ پاسخ اجمالی به این پرسش سه وجه دارد:
۱- علم اقتصاد معمولا یکی از زیرشاخههای علوم اجتماعی(نه رشته دانشگاهی جامعهشناسی) بهشمار میآید و اینگونه تعریف میشود: دانش شناسایی عوامل ساماندهنده تولید و توزیع و مصرف کالاها و خدمات. در شرح و بسط این سخن هم گفته میشود منظور از ساماندهی، تخصیص بهینه منابع کمیاب است. اما این تعاریف که تقریبا در همه دانشگاههای جهان رواج دارد، محاط در عوامل و شرایط دیگری است که «علم اقتصاد متعارف» به آنها نمیپردازد. پارهای از این عوامل و شرایط عبارتند از: آموزش، خانواده، حقوق، سیاست، مذهب، فلسفه، فرهنگ، نهادهای اجتماعی، جنگ و محیط زیست. اقتصاددان نامآوری در جهان نمیتوان یافت که بهرهای از دانش در زمینههای یادشده نداشته باشد. بدون فهم تاریخ بشر و کنشهای سیاسی و هنجاری آن، بعید است بتوان کنشهای اقتصادی او را شناخت.
۲- فقدان دانش فلسفی در بسیاری از آثار اقتصادی، بهویژه درسنامههای دانشگاهی، اقتصاد را به فن محاسبه سود و زیان (که عملی در حوزه حسابداری و از ضروریات بنگاهداری است)، فروکاسته و قدرت اقناعی اقتصاد را کاهش داده است. مفروضاتی که متون اقتصادی متعارف با آنها آغاز میشوند، نوعا خدشهپذیرند و با اتکا به آنها نمیتوان از دانش اقتصادی، از جمله آزادی کسبوکار و اقتصاد رقابتی دفاع کرد. مثلا وقتی گفته میشود همه آزادند که در مسابقهای منصفانه وارد شوند و هر کس هرچه بهدست آورد از آن خود اوست، منتقد این سخن میتواند بپرسد شما این حکم و گزاره را از کجا آوردهاید؟ پاسخ چنین پرسشی را با علم اقتصاد متعارف نمیتوان داد و حتما نیازمند تاملات فلسفی است.
۳- ادبیات و هنر جذابترین نقطه تلاقی انسانها با یکدیگر و ایضا تاثیرگذارترین آفرینش فکری بشر هستند. آثار هنری و ادبی با خواننده خود ارتباطی بیواسطه و بعضا شهودی و القایی برقرار میکنند. این آثار نوعا واگوی صادقانهترین باورهای آدمها هستند که از غربال محاسبه نگذشتهاند و بر ناخودآگاه مخاطب اثر میگذارند. بسیاری از باورهای افراد درباره اقتصاد، بهویژه مفاهیم عدالت و انصاف از معبر ادبیات و هنر شکل گرفتهاند و چنین باورهایی را نمیتوان با استدلالهای «علم اقتصاد متعارف» توضیح داد. سرمایهستیزی در ایران از جمله باورها و کنشهایی است که غالبا از درون آثار هنری و ادبی و نمایشی بیرون آمده است و عالمان اقتصاد متعارف نتوانستهاند چرایی چنین وضعی را تبیین کنند. بنابراین برای رسیدن به درک روشن از مفاهیم اقتصادی و علتیابی بسیاری از گفتارها و کردارها، لاجرم باید دانش اقتصادی را در قاب فلسفه و فرهنگ و ادبیات و تاریخ و زیرشاخههای آنها بهدست آورد. هدف انتشارات «دنیای اقتصاد» از پرداختن به موضوعاتی که ظاهرا اقتصادی نیستند، همین است. خدماتی که انتشارات دنیای اقتصاد ارائه میکند «همه خدمات برای همگان» نیست بلکه دقیقا ارائه «خدمت به گروههای هدف» است که پیشرفت اقتصادی تنها یکی از نیازها و هدفهای ایشان است.
افزون بر اینها، تجربه پدیدآوران و ناشران بزرگ جهان که همین راه را پیمودهاند، پیش روی ماست. مغربزمین که سدههاست مشرقزمین را پشت سرگذاشته، مفاهیم اقتصادیاش را از درون اسطورهها و متون دینی و فلسفی و فرهنگیاش استخراج کرده است. در آن سوی جهان، انسانها بیشتر برای فهم جواهر و اَعراض هستی کوشیدهاند تا بهبود وضع معیشت. اولی که بهبار نشست، دومی هم از راه رسید. تجربه مشابه را در زمانهای دورتر در عصر شکوه اسلامی هم میتوان دید. اعتنای مسلمان به معارف انسانی در قرون دوم تا ششم هجری، آنان را به سرآمدان روزگار خودشان تبدیل کرد و ملل اسلامی امروز اگر هنوز چیزکی در انبان سیاست و حقوق و اقتصاد خود دارند، بازمانده همان روزگار است.
ارسال نظر