آقای خاطرهساز سینمای ایران
فرقی نمیکرد «اسد» و «صفا»ی فیلم «پری» باشد یا «گشتاسب» فیلم «سارا»، «رضا»ی «کیمیا» باشد یا پدر دوقلوهای «خواهران غریب»، راننده خسته «اتوبوس شب» باشد یا روشنفکر سرخورده «درد مشترک»، «مدرس» باشد یا «مراد بیگ». . . یک قانون ثابت در تمام این نقشها وجود داشت؛ او همیشه عاشق بود! به گزارش «ایسنا» هشت سال پیش صبح روز ۲۸ تیرماه چه کسی میدانست در اتاق سرد بیمارستان «پارسیان» چه مرد شوریدهحالی خفته است؟ چه کسی باورش میشد با آن صدای گرم با آن حضور شیداییاش، این چنین آرام خفته باشد؟ اما خسرو شکیبایی، همه را غافلگیر کرد و «رفت تا لب هیچ.
فرقی نمیکرد «اسد» و «صفا»ی فیلم «پری» باشد یا «گشتاسب» فیلم «سارا»، «رضا»ی «کیمیا» باشد یا پدر دوقلوهای «خواهران غریب»، راننده خسته «اتوبوس شب» باشد یا روشنفکر سرخورده «درد مشترک»، «مدرس» باشد یا «مراد بیگ»... یک قانون ثابت در تمام این نقشها وجود داشت؛ او همیشه عاشق بود! به گزارش «ایسنا» هشت سال پیش صبح روز ۲۸ تیرماه چه کسی میدانست در اتاق سرد بیمارستان «پارسیان» چه مرد شوریدهحالی خفته است؟ چه کسی باورش میشد با آن صدای گرم با آن حضور شیداییاش، این چنین آرام خفته باشد؟ اما خسرو شکیبایی، همه را غافلگیر کرد و «رفت تا لب هیچ...» او بازیگری را از تئاتر شروع کرد، چندین سال پشت صحنه تئاتر، انتهای سالنها، نشسته بود تا روزی بیایند و بگویند «آی پسر بیا فلان کارو انجام بده» و این کار، البته بازیگری نبود، کار بیاهمیتی پشت صحنه بود اما خسرو شکیبایی صبور بود و عاشق و از همه این روزها گذشت تا اینکه داریوش مهرجویی، او را کشف کرد و عمو خسرو لباس هامون را پوشید. روز خاکسپاریاش محمد اصفهانی در میان جمعیت غیرقابل کنترلی که در تالار وحدت گرد هم آمده بودند، قطعه مورد علاقهاش «بهار دلنشین» را اجرا کرد تا کوچ تابستانی بازیگر شیدایی ما رنگ و بویی از بهار داشته باشد. شکیبایی در ساعت ۴ صبح جمعه ۲۸ تیرماه ۱۳۸۷ در سن ۶۴ سالگی بر اثر عارضه قلبی در بیمارستان پارسیان تهران درگذشت و در قطعه هنرمندان بهشت زهرا دفن شد. او مدتها از عارضه دیابت رنج میبرد.
ارسال نظر