آمریکا هنوز در جاده احیا پیش می‌رود؟

عکس:اکونومیست

شادی آذری

«آمریکا، تو به کجا می‌روی؟» این پرسش که جک کروس آن را به نمایندگی از نسل یک قرن پیش در ایالات متحده آمریکا مطرح ساخت، بزرگترین تردیدی است که اکنون بر اقتصاد جهان سایه افکنده است. البته این پرسش منعکس‌کننده بزرگترین نگرانی رای‌دهندگان آمریکایی نیز هست. رای‌دهندگان آمریکا در شرایطی برای انتخابات میان‌‌دوره‌ای کنگره آمریکا در روز دوم نوامبر به پای صندوق‌های رای می‌روند که میزان بیکاری کشورشان در حد نزدیک به یک نفر از هر ده نفر است. آن‌ها باید خود را برای پیمودن یک مسیر دشوار و طولانی آماده سازند.

دشوارترین رکود اقتصادی آمریکا از دهه ۱۹۳۰ تاکنون تازه یک سال پیش پایان یافت. اما احیای اقتصادی پس از آن که از ابتدا هم از قدرت چندانی برخوردار نبود، در اوایل سال میلادی جاری به شدت کند شد. رشد تولید ناخالص داخلی آمریکا در فصل دوم سال میلادی جاری تنها ۶/۱ درصد بود و به نظر می‌رسد پس از آن هم در همان حدود باقی مانده است. پس از آنکه معافیت مالیاتی موقت برای خرید مسکن منقضی شد، بازار مسکن آمریکا دچار رکود شد. بنابراین مشاغل چندانی در بخش خصوصی ایجاد نشد تا جایی که به‌نظر می‌رسید بیکاری بیش از آنکه کاهش یابد، رو به افزایش بود. طی تابستان امسال این نگرانی فزونی یافت که اگر این وضعیت ادامه یابد، اقتصاد آمریکا بار دیگر به ورطه رکود بازخواهد گشت.

خوشبختانه اکنون به‌نظر می‌رسد که این نگرانی‌ها بزرگ‌نمایی شده بود. احتمالا بخشی از ضعف تولید ناخالص داخلی به دلیل افزایش موقتی واردات از چین بوده است. آمار و داده‌های جدید که از فروش خوب بخش خرده‌فروشی در ماه اوت و کاهش درخواست‌ها برای بهره‌مندی از مزایای بیکاری حکایت دارد، نشان‌دهنده اقتصادی است که اگرچه هنوز از ضعف رنج می‌برد، اما دیگر در رکود به‌سر نمی‌برد. و تاریخ نشان داده است که اگرچه احیاهای اقتصادی ضعیف اغلب یک یا دو فصل با مشکل مواجه می‌شوند، اما به‌ندرت به رکود تبدیل می‌شوند.در حال حاضر انتظار می‌رود که اقتصاد آمریکا با رشدی ۵/۲ درصدی به پیش‌رود. این رقم اگرچه از رقم پیشین بالاتر است، اما هنوز بسیار کمتر از آن است که بتواند تفاوت چندانی در نرخ بیکاری کشور ایجاد کند.اما براستی چرا آمریکایی که معمولا به‌سرعت از رکودها خارج می‌شود، با چنان تبعات تیره و تاری مواجه است؟ علت این است که اغلب رکودهای پیشین بخاطر سیاست‌های سختگیرانه پولی ایجاد شده بودند. وقتی سیاست‌ها سهل‌گیرانه شوند، تقاضا افزایش می‌یابد. اما این بحران حاصل یک بحران مالی بوده است. احیای اقتصادی برای خروج از بحران‌هایی که بر اثر بحران مالی ایجاد شده‌اند طبیعتا ضعیف و کند پیش می‌روند چون باید نظام بانکداری احیا شود و ترازنامه‌ها از نو ساخته شوند. معمولا این دوره کاهش بدهی‌ها حدود هفت سال طول می‌کشد و این به معنای آن است که آمریکا در سال ۲۰۱۴ از این وضعیت خارج خواهد شد. بر اساس برخی از معیارها خانوارهای آمریکایی معمولا بدهی‌های خود را به‌سرعت سبک می‌کنند. اما حتی ناظران خوش‌بین هم بر این باور نیستند که این فرآیند تا نصف میزان لازم پیش رفته است.

بزرگترین مشکل آمریکا این است که سیاستمدارانش هنوز تایید نمی‌کنند که اقتصاد این کشور در مسیر طولانی احیا بسیار کند عمل می‌کند چه رسد به آنکه خود را برای تبعات آن آماده سازند. تنها معدودی از مقامات شجاع شروع به این اعتراف کرده‌اند که به احتمال زیاد نرخ بیکاری «در حد بالایی باقی می‌ماند.»

اما مشاجرات سیاسی درون آمریکا بیشتر از یک اعتراف ساده است. جمهوری‌خواهان به این نکته اشاره دارند که حرکت اوباما به‌سوی «دولت بزرگ» نشان‌دهنده ضعف اقتصاد است و نرخ بالای بیکاری ثابت‌کننده این حقیقت است که برنامه محرک مالی ایده بدی بوده است. در واقع بخش اعظم رشد اقتصادی در دوران دولت فعلی، موقتی و اجتناب‌ناپذیر بوده است و رشد طولانی مدت، کم‌تر خواهد بود که نشان‌دهنده سیاست‌های اوباما و بوش است. نکته دیگر اینکه نرخ بالای بیکاری «ثابت می‌کند» که شکست محرک اقتصادی، غلط است. فعل و انفعالات یک ورشکستگی مالی نشان می‌دهد که بدون رونق‌بخشیدن به بخش مالی احتمالا رکود وضعیت بدتری به خود می‌گرفت. اما دموکرات‌ها هم به نوبه خود وال‌استریت را مسبب همه این مشکلات می‌دانند و بر این باورند که اخذ مالیات بیشتر از اقشار پردرآمدتر، راه‌حل اصلی است. مهمتر از همه اینکه سیاستمداران آمریکا باید برای مشکل بیکاری چاره‌ای بیاندیشند و درباره آموزش مهارت به کارگران هم فکری جدی بکنند چون آنها فاقد مهارت‌های مورد نیاز در بازار کار هستند. مردم آمریکا به فاصله‌های دور عادت دارند. هرچه زودتر آنها و سیاستمداران کشورشان بپذیرند که مسیر منتهی به احیای اقتصادی راهی طولانی است، سریعتر به مقصد خواهند رسید.