دایرهالمعارف اقتصاد
عواقب ناخواسته
مترجم: محسن رنجبر
قانون عواقب ناخواسته (unintended consequencec) که زیاد به آن اشاره میشود، اما به ندرت بیان میگردد، آن است که فعالیتهای افراد و به ویژه فعالیتهای دولت همواره اثراتی به همراه دارند که پیشبینی نشده یا ناخواسته هستند.
مترجم: محسن رنجبر
قانون عواقب ناخواسته (unintended consequencec) که زیاد به آن اشاره میشود، اما به ندرت بیان میگردد، آن است که فعالیتهای افراد و به ویژه فعالیتهای دولت همواره اثراتی به همراه دارند که پیشبینی نشده یا ناخواسته هستند.
اقتصاددانها و سایر دانشمندان علوم اجتماعی قرنها به قدرت این قانون توجه کردهاند، اما سیاستمدارها و افکار عمومی به شدت به آن بیتوجه بودهاند.
مفهوم عواقب ناخواسته یکی از سنگبناهای اقتصاد است. «دست نامرئی» آدام اسمیت که یکی از مشهورترین استعارهها در علوم اجتماعی است، نمونهای از یک پیامد ناخواسته مثبت میباشد. اسمیت بر این باور بود که هر فردی که تنها در پی منافع خود است، توسط دست نامرئی در جهت دستیابی به هدفی هدایت میشود که جزو خواستههای او نبوده است و این هدف همان منافع
عمومی است.
وی مینویسد: «از روی خیرخواهی قصاب یا نانوا نیست که انتظار داریم غذا داشته باشیم، بلکه آنچه باعث این امر میشود توجه آنها به منافع شخصی خودشان است.»
با این حال در اغلب موارد، قانون عواقب ناخواسته اثرات پیشبینی نشده قوانین و نظارتها را توضیح میدهد. جان لاک، فیلسوف انگلیسی و از پیشگامان اقتصاددانان جدید در ۱۶۹۲ بر لغو یکی از مصوبات پارلمان که برای کاهش حداکثر نرخ بهره مجاز از ۶درصد به ۴درصد طراحی شده بود، پافشاری میکرد.
لاک معتقد بود این کار به جای آنکه آن طور که مدنظر است به نفع قرضگیرندهها باشد، به آنها آسیب خواهد رساند. افراد روشهایی را برای تخطی از این قانون پیدا خواهند کرد و هزینههای این کار بر دوش قرضگیرندهها خواهد افتاد.
او چنین نتیجهگیری کرد که رعایت این قانون به کاهش اعتبار در دسترس و بازتوزیع درآمد به ضرر «بیوهها یا یتیمها و تمامی کسانی که داراییهایشان را به شکل پول نگهداری میکنند»، منجر خواهد شد.
در نیمه اول قرن نوزده میلادی، فردریک باستیا، روزنامهنگار اقتصادی مشهور فرانسه در اغلب نوشتههای خود بین عواقب «دیده شده» و «دیده نشده» تفاوت قائل میشد. دیده شدهها عواقب آشکار و قابل رویت یک اقدام یا سیاست بودند و دیده نشدهها عواقب پنهانتر و غالبا ناخواسته آنها بودند.
وی در مقاله معروف خود با عنوان «چه چیزی دیده میشود و چه چیزی دیده نمیشود»، نوشت: بین یک اقتصاددان خوب و یک اقتصادددان بد تنها یک تفاوت وجود دارد. اقتصاددان بد خود را به اثرات قابل مشاهده محدود میکند و اقتصاددان خوب هم اثرات قابل مشاهده و هم اثراتی که باید پیشبینی شوند را به حساب میآورد.(۱)
باستیا تحلیل خود را در گستره وسیعی از مسائل مختلف، از جمله موانع تجاری، مالیاتها و مخارج دولت به کار بست.
اولین و کاملترین تحلیل از مفهوم عواقب ناخواسته در سال ۱۹۳۶ را رابرت مرتون، جامعهشناس آمریکایی انجام داد. مرتون در یک مقاله تاثیرگذار با عنوان «عواقب پیشبینی نشده فعالیتهای هدفدار اجتماعی» پنج منشا بروز این گونه پیامدها را تعیین کرد. دو مورد اول از این پنج مورد که فراگیرتر نیز بودند، عبارت بودند از «بیتوجهی (ignorance) و «خطا» (error). مرتون سومین منشا را «بیواسطگی ضروری منافع نامید.» اشاره او به مواردی بود که در آنها فردی چنان خواهان دستیابی به پیامدهای موردنظر از یک اقدام است که قاطعانه تصمیم میگیرد به همه اثرات ناخواسته آن بیتوجه باشد(این نوع از بیتوجهی عامدانه با غفلت واقعی بسیار متفاوت است).
به عنوان مثال اداره غذا و دارو پیامدهای ناخواسته بسیار مخربی را به واسطه نظارتی که بر مواد دارویی اعمال میکند، به بار میآورد. این اداره (FDA) با الزامی ساختن اینکه داروها نه تنها باید مطمئن باشند، بلکه باید برای یک مورد استفاده مشخص موثر باشد (این کاری است که این اداره از سال 1962 به این سو انجام داده است) زمان ارائه هر دارو به بازار را سالها به عقب میاندازد. یکی از پیامدهای ناخواسته چنین شرایطی آن است که افراد زیادی که میتوانستند زنده بمانند یا رشد کنند، از بین رفته یا رنج میکشند. با این وجود این پیامد، چنان به خوبی ثابت شده است که امروزه ناظران و قانونگذاران آن را پیشبینی کرده و میپذیرند.
«ارزشهای اساسی» چهارمین منشا عواقب ناخواسته از دید مرتون بودند. وی مینویسد: اخلاق پروتستانی کار شدید و ریاضت، به گونهای متناقض نما و از طریق انباشت ثروت و دارایی به تضعیف خود منجر میشود. آخرین مورد «پیشبینی محکوم به شکست» بود. اشاره وی به مواردی بود که پیشبینی عامه مردم از یک تغییر اجتماعی غلط از آب درمیآید و دلیل آن دقیقا این است که پیشبینی، روند تاریخ را عوض میکند.
مثلا هشدارهایی که در اوایل قرن بیستم راجع به رشد جمعیت وگرسنگی ناشی از آن داده شد، به ایجاد موفقیتهای علمی در بهرهوری تولیدات کشاورزی کمک کردند که از آن زمان به بعد احتمال اینکه پیشبینی مایوسکننده فوق به واقعیت بپیوندد را پایینآوردهاند.
مرتون بعدا روی دیگر این ایده را نیز بررسی کرد و عبارت «پیشبینی معطوف به مقصود» را وضع نمود. وی در یکی از پاورقیهای مقاله ۱۹۳۶ خود وعده داد که کتابی را به طور خاص درباره پیشینه و تحلیل پیامدهای پیشبینی نشده بنویسد. اگرچه مرتون ظرف شش سال پس از این تاریخ روی این کتاب کار کرد، اما تا زمان مرگ وی در سال ۲۰۰۳ و در سن نود و دو سالگی تکمیل نشد.
قانون پیامدهای ناخواسته، مبنای بسیاری از انتقادات وارد شده به برنامههای دولتی را فراهم میآورد. بهزعم منتقدین، عواقب ناخواسته میتوانند هزینههای بعضی از برنامهها را چنان افزایش دهند که حتی اگر این برنامهها به اهداف اعلام شده خود دست پیدا کنند، به برنامههایی نامعقول تبدیلگردند. به عنوان نمونه دولت آمریکا سهمیههایی را بر واردات فولاد وضع کرده است تا بدین طریق شرکتهای فولاد و کارگران آنها را در مقابل رقابت ناشی از قیمت کمتر محصولات خارجی حفظ نماید. این سهمیهبندیها یقینا به شرکتهای فولاد کمک میکنند، اما از میزان فولاد ارزان در دسترس خودروسازهای آمریکایی نیز میکاهند.
در نتیجه، این خودروسازها مجبورند که هزینه بیشتری را در قیاس با رقبای خارجی خود جهت خرید فولاد پرداخت کنند، بنابراین سیاستی که یک صنعت را در مقابل رقابت خارجی حفظ میکند، رقابت صنعت دیگری با واردات را سختتر میکند.
به همین ترتیب برنامه تامین اجتماعی به کاهش فقر در میان شهروندان سالمند کمک کرده است. با این حال بسیاری از اقتصاددانها معتقدند که این برنامه چنان هزینهای را به همراه داشته است که از مالیات بر حقوق وضع شده بر کارگرها و کارفرماها بیشتر است. مارتین فلدشتاین و دیگران بر این اعتقادند که کارگران درحالحاضر مقدار کمتری را برای سن بازنشستگی خود ذخیره میکنند، زیرا میدانند که در آن زمان چکهای تامین اجتماعی را دریافت خواهند نمود. اگر فلدشتاین و دیگران درست بگویند، بدان معنا خواهد بود که پساندازهای کمتری در دسترس خواهد بود، سرمایهگذاری کمتری صورت خواهد پذیرفت و اقتصاد و دستمزدها با سرعت کمتری در مقایسه با عدم وجود این برنامه رشد خواهند یافت.
قانون عواقب ناخواسته همواره و همه جا صادق است. مثلا ممکن است افراد خشمگین از قیمتهای زیاد تخته سهلا در مناطقی که در اثر توفان نابود شدهاند، به حمایت از اعمال کنترلهای قیمتی جهت حفظ آنها در سطوحی نزدیک به مقادیر معمولی بپردازند. یکی از عواقب ناخواسته این امر آن است که عرضهکنندههای تخته در خارج از این منطقه که مایل بودند این محصول را با قیمت بالاتر بازار به سرعت عرضه کنند، تمایل کمتری برای انجام این کار با قیمتهای تحت کنترل دولت خواهند داشت. در نتیجه با کمبود کالایی روبهرو خواهیم شد که به شدت موردنیاز است. به عنوان مثالی دیگر، اعطای مجوز از جانب دولت به برقکارها باعث میشود که عرضه آنها از حالت عدم اعطای مجوز کمتر شده و قیمت خدمات آنها افزایش پیدا کند. یک پیامد ناخواسته این شرایط آن است که افراد برخی اوقات کارهای برقی را خودشان انجام میدهند و گهگاه یکی از این افراد آماتور دچار برقگرفتگی شده و از بین میرود.
آخرین مثال تاملبرانگیز، مورد نشت نفت اکسون والدز در سال 1989 است. پس از این اتفاق بسیاری از ایالتهای ساحلی قوانینی را به تصویب رساندند که مسوولیت نامحدودی را بر دوش اپراتورهای مخازن قرار میداد. در نتیجهگروه رویال داچ/ شل که یکی از بزرگترین شرکتهای نفتی دنیا است، به استخدام کشتیهای مستقل به جای استفاده از چهل و شش کشتی نفتکش خود جهت تحویل این محصول به آمریکا رویآورد. متخصصین مسائل نفت نگران آن بودند که سایر حملکنندههای معتبر نیز به جای مواجهه با این خطر غیرقابل اندازهگیری به فرار از آن مبادرت ورزند و میدان را به صاحبان نفتکشهای بیاعتباری واگذار کنند که کشتیهای آنها فرسوده بوده و بیمهشان پر از اما و اگر است. از این رو شاید در نتیجه تصویب این قوانین جدید، احتمال نشت نفت افزایش یافت و احتمال کسب خسارت کاهش پیدا کرد.
درباره نویسنده
راب نورتون، نویسنده و مشاور است و قبلا دبیر بخش اقتصاد مجله fortune بود.
منابعی برای مطالعه بیشتر
Bastiat، Frédéric. «What Is Seen and What Is Not Seen.» Online at: http: //www.econlib.org/library/Bastiat/basEss1.html.
Hayek، Friedrich A. New Studies in Philosophy، Politics، Economics and the History of Ideas. Chicago: University of Chicago Press، ۱۹۷۸.
Merton، Robert K. Sociological Ambivalence and Other Essays. New York: Free Press، 1976.
پانوشتها
http: //www.econlib.org/library/Bastiat/basEss1.html.
ارسال نظر