استقلال فدرال رزرو یک افسانه است
مترجم: محسن رنجبر
منبع: فوربس
در قانون اساسی آمریکا، قصد استقلال این نهاد نبوده است
گلن هوبارد، هالاسکات و جان تورنتون در مقالهای که اخیرا در رابطه با فدرالرزرو، برای وال استریت ژورنال به نگارش در آوردهاند، به استدلال در این باره میپردازند که «فدرالرزرو پیش از هر چیز باید استقلال سیاسی خود را در اجرای سیاستهای پولیاش حفظ کند.» آنچه این نویسندهها بدان بیتوجهی کردهاند، این است که فدرالرزرو هرگز غیرسیاسی یا مستقل نبوده است و اصلا قصد بر استقلال آن نبوده است.
جان تمنی *
مترجم: محسن رنجبر
منبع: فوربس
در قانون اساسی آمریکا، قصد استقلال این نهاد نبوده است
گلن هوبارد، هالاسکات و جان تورنتون در مقالهای که اخیرا در رابطه با فدرالرزرو، برای وال استریت ژورنال به نگارش در آوردهاند، به استدلال در این باره میپردازند که «فدرالرزرو پیش از هر چیز باید استقلال سیاسی خود را در اجرای سیاستهای پولیاش حفظ کند.» آنچه این نویسندهها بدان بیتوجهی کردهاند، این است که فدرالرزرو هرگز غیرسیاسی یا مستقل نبوده است و اصلا قصد بر استقلال آن نبوده است. فدرالرزرو یک هیات مستقل که از فشار سیاسی رها باشد نیست، بلکه نهادی است که اقداماتش از مدتها پیش توسط رییسجمهور و سیاستمداران حاضر در قدرت دیکته میشده است. نکته مهمتر آن است که از آنجا که قانون اساسی قدرت «چاپ پول و کنترل ارزش متعلق به آن» را به کنگره داده است، احمقانه است که مدافعان عمومی استقلال بانک مرکزی تصور کنند که این امر در رابطه با فدرالرزرو نیز صادق است.
در ۳۱ ژانویه ۱۹۷۰، رییسجمهور وقت، ریچارد نیکسون، مراسم تحلیف آرنور برنز را به عنوان رییس فدرالرزرو برگزار کرد. همچنین در حالی که فدرالرزرو حداقل به صورت ظاهری بهعنوان یک نهاد مستقل شناخته میشد، نیکسون و سایرین به خوبی میدانستند که استقلال ادعا شده آن کاملا نمادین است.
همانگونه که نیکسون در آن زمان خاطرنشان ساخت، هیجان مربوط به انتصاب برنز، «رای پایدار، قابل تقدیر و پیشاپیشی به کاهش نرخ بهره و افزایش مقدار پول بود.» نیکسون آشکار ساخت که «دیدگاه راسخی» راجع به اقتصاد دارد و درباره برنز گفت که «من به استقلال او احترام میگذارم، امیدوارم که وی بهطور مستقل در نظر داشته باشد که دیدگاههای من همان چیزی هستند که باید پیگیری شوند.»
حال، خیلی سریع به آگوست ۱۹۷۱ میرویم، زمانی که نیکسون در جهت گسستن پیوند بسیار مهم دلار و طلا حرکت میکرد. برنز قاطعانه از نظم پولی برتون وودز موجود دفاع میکرد و همانگونه که آلن ماتوسف، تاریخدان دانشگاه رایس، در کتاب خود با عنوان اقتصاد نیکسون نوشته است: «در صورتی که برنز استاندارد طلا را کنار میگذاشت، با زیرکی از نگرانیهای نیکسون در رابطه با صدمات سیاسی به نفع خود بهره میجست.» برنز خاطرنشان ساخت که نیکسون به خاطر «کاهش ارزش دلار» مورد سرزنش قرار خواهد گرفت و «پراودا» (Pravda) از این تغییرات بهعنوان نشانهای از فروپاشی کاپیتالیسم استقبال خواهد کرد، اما همانطور که امروزه همه میدانند، نیکسون با وجود مخالفتهای برنز با ترک استاندارد طلا توسط آمریکا، به راه خود ادامه داد. مطمئنا مقامات فدرالرزرو آزادی بانک مرکزی برای اعمال سیاستهای پولی که از دید آنها مناسب است را ستایش میکنند، اما همانطور که نیکسون طی مدت چند سال نشان داد، فدرالرزرو بیش از هر چیز آژانسی است که تحت فشار سیاستمدارها قرار دارد.
به سراغ دوره ریاست پل ولکر بر فدرالرزرو میرویم که از ۱۹۷۹ تا ۱۹۸۷ به طول انجامید، اگرچه مشخص بود که او مخفیانه با اعضای کنگره و سنا برای مقابله با کاهش مالیات توسط ریگان، چانه زنی میکرد، اما براساس آنچه در کتاب ویلیام گرایدر اقتصاددان با عنوان اسرار معبد آمده است، فدرالرزرو ظاهرا به طرزی غیرسیاسی، آشکارا از برنامه مالیاتی ریگان پشتیبانی کرده بود. هنری روس از نمایندگان کنگره آمریکا، در حین بحث درباره استقلال ادعا شده فدرالرزرو در آن زمان، به این نکته اشاره کرد که «اگر ولکر در سیستم خود به این اندازه استقلال داشت، آن را در تابستان ۱۹۸۱ نشان میداد. وی برعکس با سست عنصری، با سیاستهای مالی دولت موافقت کرد و یقینا با دستوراتی که به او داده میشد، مخالفتی نمیکرد.» نهایتا دولت ریگان خواهان کاهش نرخ بهره از سوی فدرالرزرو گردید تا از این طریق با برنامههای خود که مبتنی بر کاهش مالیات بود، همراهی داشته باشد و تا حدودی نیز به خواسته خود رسید. در مقابل کاهش نرخ بهره از سوی فدرالرزرو تحت ریاست ولکر، گزینه افزایش مالیات برای کاهش اثرات کاهشهای ۱۹۸۱ روی میز گذاشته شد. فدرالرزرو بیآنکه استقلال عمل داشته باشد و با وجود میل خود برای بالاتر بردن نرخهای بهره نسبت به آنچه که مورد تقاضای دولت بود، کاهش نرخ بهره را با افزایش مالیات جایگزین کرد.
با توجه به رفتاری که ولکر طی مدت سه سال، یعنی از ۱۹۷۹ تا ۱۹۸۲ با مانتاریسم انجام داد، ناکامی شدید این سیاست، ریگان را به رییسجمهوری یک دورهای بدل کرد و فشارهای وارد شده از سوی اعضای برجسته GOP از جمله جک کمپ فقید (که خواهان استعفای ولکر بود) یقینا ترک استفاده از اهداف مقداری توسط فدرالرزرو را سرعت بخشید. با وجود این که استقلال ظاهری فدرالرزرو، امکان پافشاری بر سیاستهایی که بر اقتصاد آمریکا فشار میآورد را برای آن فراهم میکرد، اما میتوان گفت که ملاحظات سیاسی به عاملی برای اتخاذ این تصمیم بدل شد که نظریه پولی را که بسیار ناقص از کار درآمده بود، کنار بگذارد.
همچنین بنا به گفته گرایدر، در ۱۹۸۴ که ریگان میخواست درباره انتصاب دوباره ولکر تصمیمگیری کند، وی سرانجام موافقت کرد که پیش از پایان دوره خود استعفا کند، به گونهای که ریگان بتواند انتصاب مورد نظر خود را به انجام برساند. همچنین از سوی مقامات رده بالای دولت به گرایدر گفته شده بود که به طور ضمنی موافقت شده که فدرالرزرو در مقابل انتصاب مجدد ولکر «رشد کافی در عرضه پول را برای تضمین رشد پایدار اقتصادی بدون تورم فراهم آورد.»
گرایدر اذعان میکند که ولکر «هرگونه بحث درباره انجام سیاستهای پولی در ارتباط با انتصاب مجدد خود را قاطعانه رد کرد»، اما وی همچنین خاطرنشان میسازد که «نزدیکان رییسجمهور فکر میکردند که با رییس فدرالرزرو تفاهم دارند.»
آلن گریناسپن در «عصر پریشانی» که خاطرات وی است، میگوید که وقتی ولکر در ۱۹۸۷ از ریاست فدرالرزرو استعفا داد، انتصاب خود به یک پست عالی در بانک مرکزی را با بیمیلی پذیرفت، اما بدان گونه که رابرت نواک، ستوننویس مجلات در ۲۰۰۷ بیان کرد، گریناسپن «جسورانه خود را برای تصدی این پست تبلیغ میکرد.» اما سیاست مثل همیشه در انتصاب گریناسپن ایفای نقش نمود.
زمانی که بیل کلینتون نیز در ۱۹۹۳ به ریاستجمهوری آمریکا رسید، گریناسپن به عنوان شاهدی مستقل از عرصه سیاسی رفتار نکرد. بلکه بنا به گزارش نواک، تصمیم وی برای نشستن میان تیپرگور و هیلاری کلینتون در سخنرانی رییسجمهور درباره کاهش کسری، همکارانش در فدرالرزرو را که «نشستن در آنجا را به معنی از میان رفتن استقلال فدرالرزرو میدانستند» آزرده کرد. گریناسپن به جای تلاش برای تحتالشعاع قرار دادن تحرکات سیاسی، دائما در کتابش تصویر خود میان کلینتون و گور را شرح میدهد.
پافشاری گریناسپن در کتاب «عصر پریشانی» بر این که «بودجه مناسب، نرخهای بهره را در بلندمدت کاهش خواهد داد»، او را با «رابینامیکها» (Rubinomics) در دولت کلینتون بسیار راحت کرد. وی میگوید که «رابطه کاری بسیار مفید و هماهنگی» را هم با رابرت رابین، رییس خزانهداری و هم با جانشین وی، لورنس سامرز داشته است. این ارتباط مسلما قابل ملاحظه و موثر است، اما رییس ظاهرا مستقل فدرالرزرو، منطقا ایدههایش راجع به مسائل بودجهای را بیان نمیکند، چه رسد به آن که ارتباط وسیعی با چهرههای سیاسی در هر دولتی برقرار سازد.
همچنین مشخص بود که بنبرنانکی، رییس فعلی فدرالرزرو، جسورانه سعی در احراز تصدی ریاست بانک مرکزی در سال ۲۰۰۵ داشت. همان گونه که جیمز پتاکوکیس، ستوننویس رویترز اخیرا نوشته است، برنانکی «هماکنون در حال اجرای یک مبارزه آشکار برای انتخاب دوباره به عنوان رییس فدرالرزرو برای یک دوره چهارساله دیگر در ژانویه آینده است.» رییس فدرالرزرویی که واقعا مستقل باشد، بهدرستی چنین سیاستبازی وقیحانه و آشکاری را پیشپاافتاده قلمداد خواهد کرد.
برنانکی در بخشی از جمله مسحورکنندهاش خطاب به حاضران در یک گردهمایی در کانزاسسیتی گفت: «فکر نمیکنم که مردم آمریکا خواهان کنترل سیاستهای پولی توسط کنگره باشند.» وی در خلال بحث در این باره که کنگره باید در رابطه با چاپ پول، حق ویژه خود طبق قانون اساسی را کنار بگذارد، توجه حاضرین را به رییس پیشین فدرالرزرو معطوف ساخت که نوشته بود، اگر مباحث مربوط به فدرالرزرو بدان گونه که برخی در کنگره میخواستند، علنی گردیده بود، «جلسات آن به یکسری سخنرانیهای مکتوب و بیروح تبدیل میگردید» که فواید «بحثهای بدون محدودیت در آنها از میان میرفت.»
آنچه همه افراد مدافع استقلال و پنهانکاری فدرالرزرو بدان بیتوجهی میکنند، آن است که نه تنها تاریخ نشان داده است که استقلال ظاهری این نهاد یک افسانه است، بلکه قانون اساسی آشکار میسازد که فدرالرزرو نباید مستقل باشد. آنچه حتی از این نیز هم مهمتر میباشد، آن است که فدرالرزرو نباید به اجرای سیاستهای پولی بپردازد، بلکه باید به آرامی یک قاعده سیاستی را پیگیری کند که در آن ارزش دلار، ترجیحا بر حسب طلا ثابت بماند. واقعیت این است که ما به سیاستهای پولی نیاز نداریم، تنها به قاعدهای نیاز داریم که حاکی از آن باشد که ارزش دلار نباید یک هدف متحرک باشد.
* جان تمنی سردبیر Realclear Markets، اقتصاددان ارشد موسسه H.C.Wainwright و مشاور ارشد اقتصادی Toreador Research and Trading است. وی ستونی را به طور هفتگی برای فوربس به نگارش در میآورد.
ارسال نظر