زنان در روزگار انقلاب صنعتی

گروه تاریخ اقتصاد- انقلاب صنعتی شیوه‌های سنتی کسب‌وکار در اروپا را تغییر داد. به این ترتیب ماشین جایگزین شیوه‌های دستی شد. اما این انقلاب چه تاثیری بر مشاغل مرتبط با زنان آن روزگار اروپا داشت؟ زنان پیش از انقلاب صنعتی اگر با شیوه‌های دستی در بسیاری از مشاغل نظیر پارچه‌بافی و نخ‌ریسی مشغول به کار بودند، حال با ورود ماشین‌های جدید به ناچار باید جای خود را به ماشین‌هایی می‌دادند که کارها را به شکل یکدست و در شمارگان انبوه به مصرف‌کنندگان می‌رساند. جابه‌جایی کار از خانه به کارخانه دیگر تحولی بود که در اروپای قرن هجده و نوزده به وقوع پیوست.

زنان کارگر به ناچار بیشتر ساعات روز را خارج از محیط خانه سپری کردند و فرزندان بزرگ‌تر جای خالی مادرها را پر کردند. با این اوصاف زنانی هم بودند که با ماشینی شدن تولید، زمان بیشتری را برای فراغت یافتند. زنانی که به طبقات بالاتر جامعه تعلق داشتند می‌توانستند از این زمان برای امور مربوط به علاقه‌مندی‌های خود بهره گیرند.

همچنین حضور زنان در کارگاه‌ها و کارخانه‌ها به آنها احساسی از هویت جمعی را بخشید که پیش‌تر نمی‌توانستند آن را تجربه کنند. کسانی که نقطه اتصال خود را جنسیت خویش می‌دانستند و می‌خواستند حقوق مبتنی بر آن را از جامعه دریافت کنند.

مارلین‌لگیت در کتاب «زنان در روزگارشان» کوشیده است روزگار زنان از قرون وسطا تا وقوع امواج فمینیستی را بازگو کند. در فصول ابتدایی لگیت می‌کوشد گرایش زنان مسیحی قرون وسطا به کلیسا و زندگی زاهدانه را بر اساس آموزه‌های زن باورانه توجیه کند. او در «از عیسی تا ژاندارک» نتیجه می‌گیرد که زنان از این جهت به زندگی زاهدانه گرایش داشتند که تنها از آن طریق می‌توانستند زندگی مستقل داشته باشند. او سپس به ارائه نمونه‌هایی از این دست می‌پردازد. زنانی که رو در روی جامعه خویش ایستاده بودند و در دیرها تا پایان عمر زیستند. ذکر مواردی از تجربیات شهودی زنان و نتایج آن از دیگر مواردی است که نویسنده در « زنان در روزگارشان» به آنها می‌پردازد. عالی‌ترین نمونه‌های این تجربه شهودی که به فرجامی تلخ منجر شد، سرنوشت ژاندارک است. پس از آن لگیت زندگی زنان نویسنده، کسب و کار زنان و رادیکال‌ها و اصلاح‌گران زن در دوره‌های بعدی را معرفی می‌کند. او همچنین از تسلط مردان بر کلیسا در کتاب خود پرده برمی‌دارد و این امر را با مصادره دیرهای زنان مرتبط می‌داند.

بخش‌های بعدی کتاب به ظهور امواج فمینیستی در غرب می‌پردازد. کتاب «زنان در روزگارشان» از آن رو در میان کتاب‌های منتشر شده در این حوزه اهمیت دارد که می‌توان گفت جزو معدود کتاب‌هایی است که سال‌های ابتدایی فعالیت زنان در غرب را مورد بررسی قرار داده است. عموم کتاب‌های منتشر شده در این حوزه تنها قرن‌های نوزدهم و بیستم را دربرمی‌گیرد که در آن زنان جنبش حق رای را به راه‌انداخته و توانسته‌اند به این حق خود نائل شوند. به این ترتیب خواننده با مطالعه کتاب لگیت دیدی کلی و جامع از قرن‌ها زندگی زنان در غرب به دست آورده و می‌تواند ریشه‌های فعالیت‌ها و جنبش‌های بعدی را نیز دریابد.

آنچه می‌خوانید بخشی کوتاه از کتاب «زنان در روزگارشان» نوشته مارلین لگیت است که به تازگی توسط نشر نی و با ترجمه نیلوفر مهدیان روانه بازار کتاب شده است.

عامل سرنوشت‌سازتر از ایدئولوژی سیاسی یا آرمان‌گرایی افراطی، تحولات اقتصادی ناشی از انقلاب صنعتی بود که در بریتانیا در دهه ۱۷۸۰ آغاز شد. انقلاب صنعتی ماشین را جایگزین نیروی انسان و حیوان کرد و موتور بخار را به نمادی از یک دوران تبدیل کرد. کاری که پیش از آن در واحد خانواده، در مزرعه یا در کارگاه انجام می‌شد اکنون در کارخانه‌ها تمرکز یافت. مردان و زنانی که کسب و کار شخصی خود را داشتند روز به روز بیشتر خود را در جایگاه کارگران وابسته حقوق‌بگیر می‌یافتند. سرمایه‌داران صنعتی به نخبگان مالک و تاجر می‌پیوستند و به طور فزاینده‌ای اصرار داشتند که تصمیم‌گیری‌های سیاسی و سیاست‌های اقتصادی منافع آنها را انعکاس دهد.بسیاری از خانواده‌های کارگر این تحولات را زیانبار و دشوار می‌دیدند. مکانیزه شدن برای بسیاری از صنعتگران ماهر به معنای بیکاری و نیاز به آموزش‌های جدید، تغییر مکان یا هر دوی آن بود. در برخی خانواده‌ها زن و شوهر هر دو در کارخانه کار می‌کردند. برخی نیز ناگزیر از کارمزدی بودند که به طور سنتی زنان در خانه انجام می‌دادند. در واقع، همزمان با رشد سرمایه‌داری کشاورزی، صنایع خانگی در مناطق روستایی بریتانیا گسترش یافت و غالبا تنها منبع درآمد مطمئن خانواده‌ها در مواجهه با بیکاری گسترده و غیرقابل پیش‌بینی مردان بود. یکی از نتایج غیرمنتظره توسعه صنعت نساجی در بریتانیا تجدید حیات برده‌داری در جنوب ایالات متحده بود.

در درازمدت، باوجود انقلاب صنعتی، برخی ویژگی‌های سنتی کار زنان حفظ شد. گرچه بعضی از زنان جوان، مجرد و سفیدپوست با کار در کارخانه‌ها به فرصت‌های جدیدی دست یافتند و مستقل شدند؛ اما تعداد بیشتری از زنان خدمات آشنا و باثبات خانگی در محیط خانواده را دنبال می‌کردند. بیشتر زنان همچنان به مشاغل مرسوم زنانه می‌پرداختند که به طور سنتی دستمزدی کمتر از مردان داشت و بسیاری از کسانی که استعداد سرکشی داشتند به خاطر فقدان استقلال اقتصادی با گزینه‌های محدود مواجه می‌شدند. دختران طبقه کارگر یا به اعضای خانواده کمک می‌کردند، یا ازدواج می‌کردند و خانواده تشکیل می‌دادند. دختران خانواده‌های تاجر یا صاحبان حرفه‌های تخصصی با مشاهده گسترش فرصت‌های پیش‌ روی مردان هم‌طبقه خود، از فقدان فرصت برای خود رنج می‌بردند.

انقلاب صنعتی بر زندگی زنان ازدواج‌کرده تاثیر چشمگیری داشت، هرچند با توجه به موقعیت برتر آنها در آغاز قرن بیست‌ویکم این تاثیرات زودگذر به نظر می‌رسد. انقلاب صنعتی با گسستن پیوند میان کار و خانه و در عین حال حفظ این پنداشت که زنان باید از خانواده نگهداری کنند، ادامه فعالیت زنان متاهل در کارهای مولد را با دشواری مواجه ساخت. زنان طبقه کارگر که قبلا همواره در اقتصاد خانواده شریک بودند، به زحمت به دنبال راه‌هایی برای ادامه سهیم شدن در بقای خانواده خویش می‌گشتند. در اروپای پیشاصنعتی، زنان طبقه بالا و متوسط اغلب به کار کردن در کنار شوهر خود و گرفتن جای او در مواقع نیاز، خانوارهای بزرگ را اداره و تامین کرده بودند. اکنون که کالاها به طور فزاینده‌ای بیرون از خانه تولید می‌شد، آنها باید خود را با استانداردهای بالاتر خانه‌داری سازگار می‌کردند و به مصرف‌کنندگانی مطلع تبدیل می‌شدند. هرچند افزایش تعداد خدمتکاران و کاهش نرخ تولد در ظاهر به سود زنان طبقه متوسط بود. زندگی بسیاری از آنها هنوز طبق روال عادی و فلج‌کننده سختکوشی برای خانواده می‌گذشت. ایدئولوژی زندگی خانوادگی که خانه را مامن پسندیده‌ای برای پناه بردن از رقابت اقتصادی و سیاسی جهان مردانه قرار می‌داد، نمی‌توانست جای خالی نقش مداخله‌گر اقتصادی برای زن را پر کند. از سوی دیگر، به دلیل دستمزد کمتر و فرصت‌های شغلی محدود برای زنان که به طور سنتی وجود داشت، بسیاری از زنان داشتن یک شوهر حقوق‌بگیر را که بتواند از خانواده‌اش حمایت کند ترجیح می‌دادند. تاریخ‌نگارانی که ایدئولوژی زندگی خانوادگی را آموزه‌ای تحمیل شده بر زنان می‌دانند، به این نکته توجه نمی‌کنند که به دوش کشیدن بار توامان خانه‌داری و کار دستمزدی چقدر سنگین است. با این حال بیشتر خانواده‌ها نیاز به منابع درآمد چندگانه داشتند و زنان طبقه کارگر خود را زیر این فشار احساس می‌کردند که نمی‌توانند مطابق آرمان‌های زنانگی عهد ویکتوریا زندگی کنند.

یکی از عواقب جدایی میان خانه و کار برای زنان طبقه متوسط تفکیک بیشتر نقش‌های جنسیتی و سهیم شدن در فرهنگی بود که به طور انحصاری‌تری به زنان تعلق داشت. به این ترتیب، آنها می‌توانستند ارتباط‌های زنانه میان خود را پرورش دهند و پیوندهای حمایتی و عاطفی مادام‌العمری ایجاد کنند که به آنها احساس هدفمندی و هویتی می‌داد که در جهان بیرون از ایشان دریغ می‌شد. به نظر نانسی کات، تاریخ‌نگار، «این احساس در زنان که سرنوشتی مشترک دارند، گامی بود (به مراتب بزرگ) به سوی این احساس که می‌توانند این سرنوشت را با دست‌ها و ذهن‌های خودشان شکل بدهند.»

ایدئولوژی زندگی خانوادگی با ارزش نهادن بر مسوولیت‌های خانوادگی زنان و حمایت از هویت جمعی آنان از طریق فعالیت‌های مخصوص جنس خودشان، مانند مذهب، هم قابلیت محدودکنندگی داشت و هم قابلیت آزادی‌بخشی.

باید عجله کنیم، چون به خانه که می‌رسیم،

کارمان تازه آغاز می‌شود؛

چیزهای زیادی ما را فرا می‌خوانند،

کاش ده تا دست داشتیم و به کارشان می‌گرفتیم.

کودک را با نهایت مراقبت می‌خوابانیم

و همه چیز را برای آمدن تو آماده می‌کنیم

تو غذایت را می‌خوری و بی‌درنگ به رختخواب می‌روی

و تا روز بعد تن و بدن خود را می‌آسایی.

اما ما! افسوس! خواب خوشی نخواهیم داشت،

چون کودک بیدار می‌شود و گریه سر می‌دهد

و روز بعد، با دمیدن سپیده‌دم،

باز وقت کار در مزرعه است.