کشاورزی عقب‌مانده ایران در قرن نوزدهم

گروه تاریخ‌اقتصاد- در اوایل قرن نوزدهم تکنیک‌های تولید در کشاورزی ایران، به شدت بدوی و توسعه نایافته بود و در طول آن قرن نیز بهبود نیافت. نه شیوه‌های تازه‌ای به‌وجود آمد و نه ابزار‌های تازه تری به کار گرفته شد. کشاورزی ایران در طول قرن نوزدهم به همان شیوه هزار سال پیشتر عمل می‌کرد. به اعتقاد فریزر که در سال۱۸۲۲ به ایران سفر کرد، «در مزارع برنج کاری شمال ایران زمین را چند بار شخم می‌زنند ولی کیفیت خاک در نهایت تعیین‌کننده است که چند بار باید شخم زد». در هیچ سند دیگری دیده نشده که ناظری از چند بار شخم زدن زمین در ایران سخن گفته باشد.

تا آنجا که ما می‌دانیم، ابزارهایی که مورد استفاده قرار می‌گرفت در زمین‌های آبی و دیمی یکسان بودند و تفاوتی نداشتند. ولی یکسان بودن ابزارهای مورد استفاده به معنی برابر بودن بازدهی تولید نبود.

در بعضی از مناطق، به حفر چاه دست زدند ولی شیوه حفر چاه، همانند شیوه حفر قنات بدون تغییر باقی ماند. کنسول پریس در ۱۸۹۴، در کرمان به موردی برخورد که از «کوزه‌های سفالین» به جای مشک استفاده می‌کردند. چرخ چاه ولی از چوب ساخته شده بود و گاونری هم دایره وار چرخ را می‌کشید. برای حفظ تعادل دو کوزه سفالین به دو ریسمان موازی وصل بود و آب را در مسیر از پیش تغیین شده خالی می‌کرد. در این شیوه «اتلاف انرژی و آب» بسیار چشمگیر بود.

باید بگویم که اگرچه از ابزارهای مشابه استفاده می‌شد، ولی بازدهی تولید در زمین‌های دیمی و آبی با هم تفاوت قابل توجهی داشت. وارسیدن این وجه از آن نظر بسیار مهم است که به اعتقاد من توجه را به یکی ازتنگناهای جدی توسعه کشاورزی در ایران جلب می‌کند. یعنی، از سوئی کشاورزی در بخش عمده‌ای از مملکت به آبیاری مصنوعی وابستگی داشت و از سوی دیگر، همان‌گونه که خواهیم دید، بازدهی تولید هم بسیار متفاوت بود. با این همه، در حفظ و نگاهداری و گسترش شیوه‌های آبیاری، چه سنتی و چه مدرن، کوشش لازم به عمل نمی‌آمد. به این ترتیب، تعجبی ندارد که مازاد تولید در اقتصاد قابل توجه نبود.

در این میان با ادعای عجیبی از سوی لمبتون، ایران‌شناس صاحب نام انگلیسی روبه‌رو می‌شویم که تاکنون از سوی محقق دیگری مطرح نشده است. به ادعای او، در اوایل قرن بیستم، در اغلب زمین‌های دیمی بارآوری و بازدهی تولید از زمین‌های تولید آبی بیشتر بوده است. تنها در یک صورت می‌توان ادعای لمبتون را محتمل دانست و آن اینکه فرض کنیم که زمین‌های دیمی برای مدت طولانی‌تری به صورت آیش رها می‌شده‌اند و از سوی دیگر، زمین‌های کشت آبی ولی هر ساله و احتمالا در مواردی سالی بیش از یک بار مورد بهره‌برداری قرار می‌گرفتند. به همین خاطر، از آنجا که برای تخفیف فرسایش خاک و ترمیم بازدهی آن فعالیتی صورت نمی‌گرفت، بعید نیست ادعای لمبتون درست باشد. با این همه، این ادعا درعین حال می‌تواند نادرست و گمراه‌کننده هم باشد. یعنی، اگر یک فاصله زمانی را در نظر بگیریم، یک قطعه زمین دیمی که، برای مثال، هر ۵ سال یک بار مورد استفاده قرار می‌گیرد، ممکن است برای هر بار کشت از زمین کشت آبی که هر ساله کشت می‌شد، تولید بیشتری داشته باشد ولی، اگر تولید را برای یک دوره در نظر بگیریم، ادعای لمبتون به نظر نادرست می‌آید، چون به مقایسه دو مقوله‌ای دست زده است که به واقع قابل مقایسه نیستند یا حداقل، مقایسه‌شان معنی دار نیست. در این مورد، اگر متوسط کارآیی را ملاک مقایسه قرار بدهیم، تردید نیست که متوسط کارآیی در زمین‌های کشت آبی بیشتر بود.

تا آنجا که ما وارسی کرده ایم اکثریت قریب به اتفاق ناظران قرن نوزدهم در این نکته توافق نظر دارند. دِ بود ( De Bode) در گزارشی در ۱۸۴۱ ادعا کرد که «در زمین‌هایی که با آبیاری مصنوعی کشت می‌شوند، از هر تخم ۲۵ تا ۴۰ تخم برداشت می‌شود و این نسبت در زمین‌های دیمی بسیار پایین‌تر است».

کنسول با دانش انگلیسی، ابوت در ۱۸۴۸ نوشت که در منطقه دماوند، بازدهی تولید در زمین‌های دیمی، یک تخم به ۸ تا ۱۰ تخم است ولی همین که به مازندران می‌رسیم، منطقه‌ای که به خاطر ریزش باران کمبود آب وجود ندارد، این نسبت به ۳۰ تا ۸۰ تخم به ازای هر تخم می‌رسد. او چند سالی بعد، درگزارشی که درباره مناطق مرکزی ایران تهیه کرد، درباره کشت و کار در کاشان نوشت که برداشت محصول در زمین‌های دیمی، یک تخم به ۵ تا ۱۵ تخم است، ولی در اردکان، که کشت آبی است، «اگر چه زحمت زیادی دارد» ولی از «هرتخم، ۳۰ تا ۶۰ برداشت می‌شود». در منطقه کوهپایه کرمان،‌ محصول زمین‌های دیمی، ۵ تا ۱۰ تخم به ازای هر تخم بود ولی در جیرفت، از زمین‌هایی که آبیاری می‌شدند، برداشت محصول بین ۵ تا ۳۰ تخم متغیر بود. در منطقه سیستان که به دلیل کمبود باران سالانه، کشت دیمی امکان پذیر نبود، به گفته ابوت، میزان برداشت بین ۲۵ تا ۱۰۰ تخم برای هر تخم تغییر می‌کرد.

همین کنسول، در ۱۸۶۴ در گزارشی که درباره‌ آذربایجان نوشت به صراحت متذکر شد که «بازدهی زمین‌های کشت دیمی در مقایسه با کشت آبی بسیار کمتر است و به علاوه، به مقدار محصول برداشتی نیز اعتمادی نیست».

در گزارشی درباره کشاورزی ایالت فارس، می‌خوانیم که در مزارع دیمی کشت گندم و جو، مقدار محصول در یک سال خوب، بین ۱۰ تا ۱۲ تخم به ازای هرتخم متفاوت بوده و در سالی که محصول بد بود، مقدارش به ۳ تا ۴ تخم به ازای هرتخم تنزل می‌یافته است. در همین منطقه، به گفته کنسول راس، حداقل میزان برداشت محصول برنج در سال بد، ۲۰ تخم به ازای هر تخم و در سال خوب، ۶۰ تخم به ازای هر تخم بود...

در خصوص استفاده از کود، برای افزایش بهره‌وری درکشاورزی، به گفته‌ کنسول راس در ۱۸۷۸، محصولات تابستانی در منطقه‌کازرون همیشه با استفاده از کود تولید می‌شده است. اما او درباره چگونگی استفاده از کود در اراضی ایران توضیحی نداده است. کنسول گرین درگزارشی از تهران در ۱۸۹۴ نوشت که «در مقایسه با معیارهای اروپایی، شیوه‌های آماده‌سازی خاک در این منطقه بسیار ناکافی است و از آشغال‌های اصطبل‌ها و خانه‌های قدیمی به عنوان کود استفاده می‌کنند». ظاهرا استفاده از این آشغال‌ها به عنوان کود در ایران، سابقه طولانی داشت. حدودا ۶۰ سال پیشتر، فریزر نیز به استفاده از خاک دیوارهای قدیمی به عنوان کود اشاره کرده بود.

شیوه موجود حمل‌ونقل در ایران، هم بسیار وقت گیر بود و هم بسیار غیرکارآ و به علاوه مقدار محصولی که می‌شد بر پشت چارپایان به شهرها یا دیگر مناطق حمل شود، بسیار محدود بود. فقدان نظام حمل‌ونقل مفید و کارآ گذشته از همه پیامدهای مخربی که داشت، بازار محصولات کشاورزی را به شدت مخدوش می‌کرد. یعنی بسیار اتفاق می‌افتاد که در ناحیه‌ای به علت کمبود مواد غذایی قیمت‌ها به قیمت‌های سال‌های قحطی شانه می‌زد ولی در مناطق دیگر، مازاد محصولات در انبار‌ها می‌پوسید و برای تولیدکننده یا مالک منشا خیر نبود.

*

این مطلب از کتاب «قرن گم شده» نوشته دکتر احمد سیف برداشت شده است.