همسایگان
آذربایجان و توسعهطلبی شوروی-۱
منیژه صدری
فتح سرزمینی یکی از رایجترین تقاضاهای استعمارگران در گذشته بود که به بهانههای مختلف و از راههای گوناگون دنبال میشد. در مقابل، بیکفایتی سیاستمداران در دفاع از کشور، تسهیلگر اینگونه اقدامات گردید. آذربایجان یکی از مناطق مرزی مورد طمع روسها بود که نهایتا بخشی از آن در دوره قاجار از دست رفت. در این مقاله نحوه زمینهسازی و تحقق آن بررسی شده است.
رحیم نیکبخت
منیژه صدری
فتح سرزمینی یکی از رایجترین تقاضاهای استعمارگران در گذشته بود که به بهانههای مختلف و از راههای گوناگون دنبال میشد. در مقابل، بیکفایتی سیاستمداران در دفاع از کشور، تسهیلگر اینگونه اقدامات گردید. آذربایجان یکی از مناطق مرزی مورد طمع روسها بود که نهایتا بخشی از آن در دوره قاجار از دست رفت. در این مقاله نحوه زمینهسازی و تحقق آن بررسی شده است. آذربایجان در تاریخ و فرهنگ ایران اهمیت خاصی دارد که این اهمیت از نقشی که آذربایجان در شکلدهی به هویت ملی (ایرانی ــ اسلامی) داشته است نشات میگیرد. رسمیت یافتن مذهب شیعه و تشکیل دولت ملی که در پهنای جغرافیای تاریخی ایران باستان گسترده شد، تلاش سرنوشتسازی بود که در آذربایجان به منصه ظهور رسید. گذشته از آن، آذربایجان در تاریخ ایران (قبل و بعد از اسلام) محل تلاقی هویتهای بیگانه با هویت ایرانی بوده و نیز بسیار مورد تعرض قرار گرفته است که از آن جمله میتوان به تهاجم بیپایان ترکان عثمانی که تا پایان عمر این امپراتوری ادامه داشت و نیز تهاجم نظامی بیرحمانه روسهای تزاری که به دو رشته جنگ و قراردادهای تحمیلی گلستان و ترکمانچای و جدایی هفده شهر ایرانی آران منجر گردید، اشاره کرد. بهرغم سرنگون شدن روسیه تزاری، سیاستهای توسعهطلبانه آن کشور علیه ایران به منظور تجزیه آذربایجان و الحاق آن به خاک خود توسط اتحاد جماهیر شوروی به شدت ادامه یافت که به بحران آذربایجان در تاریخ ایران انجامید. در این مقاله پیشینه تاریخی توسعهطلبی روسها در آذربایجان مدنظر قرار گرفته است.
پیشروی به سمت آذربایجان
ایران در آغاز قرن نوزدهم میلادی / سیزدهم هجری ناخواسته به عرصه سیاست جهانی وارد گردید. دو رشته جنگ گسترده بین ایران و روس به دو قرارداد گلستان و ترکمانچای منجر شد و رود ارس، سرحد ایران و روسیه گردید. روسها پس از تصرف قفقازیه جنوبی ایران ــ اران تاریخی ــ تلاش گستردهای برای قطع علایق و روابط فرهنگی، تاریخی و مذهبی آن سامان با «مام میهن» آغاز کردند. قتلعام علمای قفقاز، آتش زدن کتابهای دینی و مذهبی، از رسمیت انداختن زبان ملی و فرهنگی ایرانیان، یعنی زبان فارسی، در این سامان و تغییر ترکیب جمعیتهای مسلماننشین به نفع مسیحیان، بخشی از این سیاستها بود. با این همه، روسها همواره به خلیج فارس و آبهای گرم چشم داشتند؛ بهویژه آنکه از این طریق در خیال دسترسی به گلوگاه انگلیس ــ یعنی هندوستان ــ بودند. بر همین اساس انگلیسیها طرح استقلال افغانستان را به منظور ایجاد سدی بین ایران و هندوستان به اجرا درآوردند. سرانجام روسیه و انگلیس، همزمان با تحولات انقلاب مشروطیت در ایران، بر آن شدند دست از رویارویی بکشند و ایران را به مناطق تحت نفوذ خود تقسیم نمایند. قرارداد ۱۹۰۷ پیامد تفاهم تقسیم منافع در قلمرو ایران بود.
روسها در دوران مشروطه، با بهانههای واهی، نیروهای نظامی خود را وارد ایران کردند و در مناطق تحت نفوذ خود، به نحوی که طی قرارداد ۱۹۰۷ با انگلیس ترسیم شده بود، مستقر شدند.
حوادث جانگداز آذربایجان ــ عاشورای ۱۳۳۰.ق تبریز و قتلعامهای ارومیه، سلماس، خوی ــ اوج مداخلات ددمنشانه روسیه تزاری و سایر قدرتها در ایران بود. نمیتوان تصور کرد اگر جنگ جهانی اول و انقلاب اکتبر روسیه اتفاق نمیافتاد ایران چه وضعی داشت، چون عملا ایران بین روسیه و انگلیس تقسیم گردیده بود و هر یک در منطقه نفوذ خود حضور نظامی ــ سیاسی داشتند.
در بعضی از سفرنامههایی که روسها نگاشتهاند اشاراتی وجود دارد که از اغراض و اهداف سیاسی آنها حکایت میکند و در این میان مهمترین آنها جدایی نژاد و ملیت آذربایجان و اران ــ قفقازیه جنوبی ــ از ایران است؛ مسالهای که بعد از جنگ جهانی دوم به صورت برنامهای مدون به اجرا درآمد. در خاطرات یکی از شاهزادگان روس میخوانیم: «مسلمانان ارمنستان و جمعیت تبریز و آذربایجان که آنها را معمولا به نام ایرانی مینامند، به نژاد دیگری که کاملا با ایرانیان حقیقی (ایرانی) متفاوت است تعلق دارند. اینها حتی زبان ایرانیان را که فارسی است نمیدانند. واقعا از نژاد تاتار میباشند. در صورتی که ایرانیان که در آن سوی قافلانکوه منزل دارند، بایستی یک نژاد بدوی یا لااقل ناشناس به حساب آیند. زبان دو ملت هیچگونه شباهتی با هم ندارند. بین سکنه تفاوتهای مخصوصی خواه از نظر صفات، خواه از نظر ساختمان عادات موجود است که امکان ندارد آنها را با هم اشتباه نمود.»
با نگاه بدبینانه میتوان اندیشههای میرزافتحعلی آخوندزاده را هم در این بستر ارزیابی کرد، چه ترویج اندیشه قومیتسازی توام با باستانستایی وی مبنای گرایشهای افراطی از دو سو ــ داخل ایران و قفقازیه ــ گردید.
برای نشان دادن سابقه تمایلات روسیه برای چیرگی بر آذربایجان، اسناد و مدارک بسیاری وجود دارد؛ برای نمونه در یکی از اسناد وزارت امورخارجه که متن تلگراف رمزی به سفارت ایران در لندن است، روسها بر ابقای شجاعالدوله در سمت حکمرانی آذربایجان در سال ۱۳۳۱.ق، پس از جنایات بیشمار اصرار دارند.
در این حوزه سخنی بدینگونه به میان آمده است: «بعد از ششماه مذاکره و اقدامات ... در مورد فرستادن فرمانفرما به آذربایجان ... در سر این مساله تعیین و عزیمت سپهدار به تبریز ... [روسها] به بعضی وسایل در تبریز محرک شدهاند و اهالی را [وادار] به تلگرافاتی به دولت نمایند و عدم عزیمت حکومت دیگری را به ابقای شجاعالدوله خواستار شدهاند... از طرف دیگر، قونسول روس در تبریز خودش علنا میخواست مامور خزانه را منفصل و دیگری را به جای او بگذارد. مازاد گمرکات و عایدات کرمانشاه را هم ضبط [نموده] قشون ساخلوی آنجا برای نرسیدن حقوق چیزی نمانده که متفرق شوند.
ارسال نظر