حزب کمونیست بیش‌از همه سود برد

احمد قوام‌السلطنه

آنتونی ایدن، وزیر امور خارجه دولت چرچیل در بخشی از کتاب خود تحت عنوان «خاطرات ایدن» می‌گوید: «خبر سقوط مصدق، هنگامی به من رسید که دوران نقاهت را می‌گذراندم... آن شب، با خیال راحت، شادمانه خوابیدم. این نگرانی ایدن در حالی مطرح شده است که وی در یک دوره پرچالش کاری، اعتقاد داشته است که برای حل معضلات انگلستان در خصوص، پیامدهای پس از جنگ جهانی دوم که شامل از دست دادن مستعمرات، نفوذ کمونیست، بحران اقتصادی و غیره بوده است، ابتدا دستگاه دیپلماسی انگلستان باید بتواند به حل مساله نفت در ایران بپردازد. ادامه خاطرات ایدن در شماره امروز تقدیم خوانندگان ارجمند می‌شود.

روابط انگلیس و آمریکا، در نتیجه انتصاب آقای «لوی‌هندرسون» به سفارت آمریکا در تهران، بهبود بیشتری یافت. هندرسون یک دیپلمات مجرب حرفه‌ای و یک مامور لایق و توانا بود. وی هرگز به خود اجازه نمی‌داد که مصدق، او را علیه ما به بازی گیرد. ما سعی و کوشش منظم و مداوم او را که بدون آن، توافق ۱۹۵۴ نمی‌توانست صورت گیرد، ستایش می‌کردیم.

در آن هفته‌های اول سال ۱۹۵۲، موجبات آسایش خاطر دیگری نیز یافتم. گزارش‌هایی که کنسول‌های بریتانیا از ایران می‌دادند و در این وقت به تقاضای مصدق از پست‌های خود احضار می‌شدند، از یک جنبه مهم، امید بخش و دلگرم کننده بود. تمام این گزارش‌ها در این باره اتفاق‌نظر داشتند که تظاهرات ضدانگلیسی اخیر در ایران، تا اندازه‌ زیادی مصنوعی است و قضاوت سفیر ایران در لندن را تایید می‌کردند و می‌گفتند: اگر دولت کنونی ایران از کار برکنار شود و دولت دیگری که احساس ضد خارجی را برای مقاصد خود تحریک نکند، جای آن را بگیرد، عقیده مردم ایران به زودی تغییر خواهد کرد.در سال ۱۹۵۲، در چنین اوضاع و احوالی به مبارزه خود ادامه می‌دادیم.بانک بین‌المللی به ما یاری می‌کرد، نمایندگان بانک، پس از مشورت باما، به ایران سفر کردند تا از وضع مناطق نفت‌خیز اطلاعاتی به دست آوردند. در ماه فوریه، هیاتی به ایران رفت. این هیات برای به کار انداختن مجدد صنعت نفت ایران طرحی تهیه کرده بود. آنها طرح خود را به مصدق دادند، ولی او هیچک از مواد آن را نپذیرفت. مذاکرات هیات در اوایل مارس دوباره شروع شد، اما پس از چند روز قطع شد. من از این پیش‌آمدها چندان مضطرب نبودم، این پیش‌آمدها، غیرمنطقی بودن مصدق را تا اندازه‌ای به دنیا نشان می‌داد و می‌فهماند.وقتی نوبت به دادگاه لاهه رسید، دادگاه مذکور کمکی به حل اختلافات نکرد. دولت بریتانیا،‌خواستار مساعی جمیله دادگاه شد، پس از این تقاضا، مصدق در پایان ماه مه به لاهه سفر کرد تا از دعوی خود دفاع کند. مصدق، مخفیانه و بی‌سروصدا از ایران بیرون رفت، زیرا می‌ترسید او را بکشند. پس از آنکه او لاهه را ترک کرد، مباحثه ادامه یافت تا آنکه در اواخر ژوئیه،‌ دادگاه با اکثریت آرا نظر داد که صلاحیت قضاوت درباره این دعوا را ندارد.در این وقت، نظریات خود را با عبارت کلی در پیامی که برای آقای میدلتون فرستادم، بیان کردم.آقای میدلتون، کاردار سفارت ما در تهران بود و مسوولیت بسیار خطیر خود را با منتهای مهارت انجام می‌داد. پیام من این بود: ما، هر لحظه آماده‌ایم که درباره حل و فصل اختلافات، مذاکره کنیم، ولی برای آنکه مذاکرات صورت گیرد، لازم است دو طرف، که آماده گفت‌وگو باشند به مذاکره پردازند. تاکنون دولت ایران جز«ژست گرفتن» کاری نکرده است. هر دولت ایرانی که واقعا آرزومند حل مساله باشد، باید آماده روبه‌رو شدن با حقایق و واقعیات مسلم باشد. اگر قرار شود که مقادیر کثیری از نفت ایران در بازارهای جهان به فروش رسد، بازارهایی که نزدیک یکسال است بی‌نفت ایران به کار خود ادامه می‌دهند، لازم است که کوشش فراوان به کار رود و این کار در درجه اول با خود ایرانی‌ها‌ است که شرایطی ایجاد کنند تا نفت ایران را برای بازارها جالب توجه سازند. تا آنجا که مربوط به ماست، ایرانی‌های دوست ما، می‌توانند مطمئن باشند برای ما به هیچ وجه لذت بخش نیست، ایران را در این وضع ناهنجاری که خود را گرفتار آن کرده است ببینیم و اگر ایران واقعا، بکوشد که خود را خلاص کند، از طرف ما با بدخواهی یا انتقام‌جویی روبه‌رو نخواهد شد. برعکس،‌ ما همیشه آرزومند بوده‌ایم که دو کشور ما برای منافع مشترک خود، صمیمانه با یکدیگر کار کنند. این هنوز هم هدف و منظور ماست.»

به هر حال، هر راهنمایی، خردمندانه یا غیرخردمندانه، نتیجه و تاثیری نداشت. مصاحبه‌هایی که با مصدق می‌شد، هنگامی که او در رختخواب بود یا خارج از آن، با دلجویی صورت می‌گرفت یا با خشونت، یک ذره ما را پیش نبرد.در همین ماه ژوئیه، «پیش پرده» نشاط‌انگیزی بازی شد. دکتر مصدق اصرار داشت که اختیارات کامل بگیرد، این چیزی بود که در آن وقت پارلمان ایران مایل نبود به او بدهد.شاه، حاضر نشد با تقاضای نخست‌وزیر خود که می‌خواست نیروهای مسلح را واقعا در دست داشته باشد، موافقت کند و به همین جهت، مصدق استعفا داد. قوام‌السلطنه، یکی از نخست‌وزیران کاردان و باتجربه سابق، جانشین او شد. ولی پس از بلوایی که در تهران در گرفت و در آن حزب کمونیست دست داشت و افراد بسیاری کشته شدند، مجبور شد استعفا بدهد. شاه نتوانست از قوام‌السلطنه حمایت کند. در مدت پنج روز،‌ مصدق دوباره زمامدار بود، این بار با پارلمانی که مطیع او بود. بر حسب تصادف، رای دادگاه لاهه هم در همین زمان صادر شد و این موضوع نیز به مصدق کمک کرد و به عنوان پیروزی شخصی او تلقی و استقبال شد. مع‌هذا این حزب کمونیست بود که محتملا بیش از همه سود برده بود و نخست‌وزیر به زودی دریافت که برانگیزندگان توده‌ها مشتاق کسب قدرتند. مصدق، به عنوان جانشین کمونیزم، وجودی ناجور شده بود.