آمریکای نخستین-8استقلال از اروپا

جیمز مونرو

یکی از مهم‌ترین‌این فاکتور‌ها‌، به وجود آمدن صنعت کشت پنبه در جنوب بود‌ که با ورود انواع جدید پنبه و با اختراع دستگاه پنبه پاک‌کنی الی ویتنی‌ که تخم پنبه را از پنبه جدا می‌کرد‌، ‌این صنعت را فعال تر می‌کرد‌. در همان زمان‌، انقلاب صنعتی‌ که نساجی را به تولید انبوه تبدیل کرده بود‌، تقاضای پنبه خام را افزایش می‌داد‌. گشوده شدن سرزمین‌های غرب‌، بعد از سال ۱۸۱۲‌، زمین‌های مناسب برای کشت پنبه را وسعت می‌بخشید‌.

کشت پنبه‌، به سرعت از‌ایالات تایدواتر واقع در سواحل شرقی تا قسمت‌های جنوبی و زمین‌های آبرفتی می‌سی‌سی‌پی و بعد تا تکزاس رایج شد‌.

کشت نیشکر، یعنی محصولی که کار فشرده‌ای می‌طلبید هم به‌اشاعه برده‌داری در جنوب کمک کرد‌. زمین‌های غنی و داغ جنوب شرق لوییزیانا برای کشت پر منفعت نیشکر بسیار مناسب بودند‌. در سال ۱۸۳۰ نیمی‌از نیشکر کشور از ‌این‌ایالت تامین می‌شد‌ و بالاخره‌، تنباکوکاران به سمت غرب نقل مکان کردند و برده‌داری را هم با خود به آن جا بردند‌.

همان طور که جامعه آزاد شمال و جامعه‌برده‌داری جنوب به سمت غرب وسعت می‌یافتند‌، حفظ برابری میان ‌ایالت‌هایی که در غرب ‌ایجاد می‌شدند‌، از لحاظ سیاسی به مصلحت بود‌. در سال ۱۸۱۸، هنگامی ‌که ‌ایلینوی به اتحادیه وارد شد‌، در ده ‌ایالت برده‌داری مجاز بود و در یازده‌ ایالت ممنوع اعلام شده بود‌؛ اما توازن زمانی برقرار شد که برده‌داری در آلاباما مجاز دانسته شد‌. رشد جمعیت در مناطق شمالی سریع‌تر بود‌ و ‌این موضوع به آنان اجازه می‌داد از تعداد بیشتری نماینده در مجلس برخوردار باشند‌، اما برابری میان شمال و جنوب در سنا حفظ شده بود‌.

در سال ۱۸۱۹، میزوری که ده هزار برده داشت اقدام به ورود به اتحادیه کرد‌. شمالی‌ها با تظاهراتی‌، در برابر ورود میزوری به اتحادیه به عنوان یک‌ ایالت آزاد‌ ایستادند‌ و موجی از اعتراضات سراسر کشور را در بر گرفت‌. برای مدتی‌، کنگره به بن بست رسیده بود‌، اما هنری کلی‌، موضوع تعهد میزوری را ترتیب داد‌: میزوری به عنوان یک‌ ایالت‌دارای برده‌داری وارد می‌شد و در عین حال مین‌، به عنوان یک‌ ایالت آزاد‌. به علاوه‌، کنگره برده‌داری را‌ در سرزمین‌هایی که لوییزیانا در شمال مرز‌های جنوبی میزوری به دست آورده بود‌، ممنوع اعلام کرد‌. در آن زمان‌، این اقدام در نظر ‌ایالات جنوبی‌، یک پیروزی تلقی شد، چون به نظر بعید می‌آمد که‌این «بیابان بزرگ آمریکا» زمانی مسکونی شود‌. مخالفت‌ها به طور موقت برطرف شده بود‌، اما توماس جفرسون به دوستش‌این طور نوشت‌، «‌این مساله‌ حساس‌، مانند یک گلوله آتش در تاریکی شب‌، مرا بیدار کرد و هراساند‌. همان موقع‌، آن را چون ناقوس مرگ اتحادیه دیدم‌.»

آمریکای لاتین و نظریه مونرو

در دهه‌های آغازین قرن نوزدهم‌، در مرکز و جنوب آمریکا انقلاب‌هایی به وقوع پیوست‌. فکر آزادی‌، از زمانی که مستعمرات انگلیس آزادی خود را به دست آورده بودند‌، مردم آمریکای لاتین را به حرکت واداشته بود‌. تصرف اسپانیا و پرتغال در سال ۱۸۰۸ به دست ناپلئون‌، علامتی بود که مردم آمریکای لاتین را به شورش کشاند‌. در سال ۱۸۲۲، با رهبری بخردانه سیمون بولیوار، فرانسیسکو میراندا‌، خوزه ده سان مارتین و میگوئل ده هیدالگو، بیشتر مناطق آمریکای جنوبی از آرژانتین و شیلی در جنوب گرفته تا مکزیکو در شمال - به استقلال دست یافته بودند‌.

مردم ایالات متحده، علاقه زیادی به آن چه به نظر می‌آمد تکرار تجربه خودشان در جدایی از حکومت اروپایی باشد‌، داشتند‌. اقدامات استقلال‌طلبانه آمریکای لاتین‌، تاییدی بود بر خواسته خود مختاری‌. در سال ۱۸۲۲، جیمز مونرو، با فشار افکار عمومی اختیار یافت که کشور‌های نو پای آمریکای لاتین را به رسمیت شناسد و سریعا با آن‌ها به رد و بدل مقامات رسمی‌پرداخت‌. او وضعیت آن‌ها را به عنوان کشور‌های مستقل تایید کرد که به طور کامل از ارتباطات سابق خود با اروپا فاصله گرفته‌اند‌.

درست در ‌این حال‌، روسیه‌، پروس و اتریش‌، برای حفظ خود در مقابل خطرات انقلاب‌ها‌، اتحاد مقدس را تشکیل دادند‌. ‌این اتحاد‌ که فرانسه بعد از ناپلئون هم به آن پیوست‌، با مداخله در امور کشور‌هایی که جنبش‌های مردمی‌حکومت استبدادی را به خطر می‌انداختند‌، امید داشت که بتواند از گسترش انقلاب‌ها جلوگیری کند‌.‌این سیاست‌، عکس اصل خود مختاری بود که آمریکا به آن اعتقاد داشت‌.

مادامی‌که فعالیت‌های اتحاد مقدس به دنیای قدیم محدود بود‌، در ‌ایالات متحده اضطراب انگیز نبود‌، اما زمانی که ‌این اتحاد اعلام کرد قصد دارد مستعمرات سابق اسپانیا را به ‌این کشور باز گرداند‌، آمریکایی‌ها نگران شدند‌. بریتانیا‌ که اهمیت زیادی برای تجارت با آمریکای لاتین قائل بود‌، تصمیم گرفت که از چنین اقدامی‌جلوگیری کند‌. لندن پیشنهاد کرد که متفقا با آمریکا وارد عمل شود‌، اما وزیر امور خارجه‌، جان کوئینسی آدامز، مونرو را متقاعد کرد که یک جانبه عمل کند‌: «اگر ما اصول خود را به طور واضح به روسیه و فرانسه اذعان کنیم بسیار واقع بینانه‌تر و محترمانه‌تر از ‌این است که دنباله روی انگلستان شویم‌.»