حکایت‌های خواندنی معین‌فراز ماجرای نفت-4

معین‌فر در هفته‌های نخست پس از پیروزی انقلاب اسلامی به سازمان برنامه و بودجه رفت تا به دلیل آشنایی با آن نهاد، سازمان را با مشکل و ماهیت تازه‌ای مدیریت کند. او پس از آن به جای حسن‌ نزیه که مدیرعامل شرکت ملی نفت شده بود به این نهاد رفت و بالاترین مقام اجرایی شد. او در این حوزه از مدیریت با مخالفت‌هایی مواجه شد و همین منتقدان بودند که اسنادی را به برخی نمایندگان دوره اول مجلس دادند تا با استناد به آنها مانع تصویب اعتبارنامه او شوند. معین‌فر در دفاع از مدیریت خود برخی مسائل را بازگو می‌کند که به لحاظ تاریخی جذابیت دارد. یادآور می‌شویم که نکات کوچکی از متن اصلی حذف شده است.

در حالی که اگر شما مطلبی داشتید که توبیخ کتبی مرا ایجاب می‌کرد حق بود تقاضای محاکمه اداری من را می‌کردید که اولا حق دفاع از این جانب سلب نگردد و ثانیا در محضر دادگاه روشن کنم که چگونه سعی می‌شود کارهای خلاف را تحمیل کنند و ما را چه بکنند الی آخر و ما را عاطل و باطل کنند و بیایند به افراد دیگر بدهند «باز دو مرتبه عنوان آن شخصی است که ذکر نمی‌کنم، می‌گویم فلانی من شخص مجهول‌الهویه بدنامی نیستم که اینگونه توبیخ‌‌ها لکه‌ای در زندگی اداریم ایجاد کند، برادران عزیز آنهایی که اینجا سروصدا می‌کنند، آنهایی که می‌آیند اینها را می‌دهید و آن کسانی که آن پشت هستید، پشتی‌ها، از ۱۵ فروردین به این طرف باز خطابم با شما است. من شخص مجهول‌الهویه بدنام نیستم که اینگونه توبیخ‌ها لکه‌ای در زندگی اداریم ایجاد کند. معتقدم ثبات عقیده و عدم قبول خلافکاری حتی اگر منجر به بالاتر از این حرف‌ها گردد، نباید باعث انحراف مرد گردد تشخیص داد بیرون بکنند، بیرون کند، معطلش نکند و روی پای خودش بایستد و به شما هم توصیه می‌کنم این‌طور باشید. با تقدیم احترام و دعای خیر برای آتیه شما علی‌اکبر معین‌فر. اینگونه سوابق- شاید بیشتر از نیم ساعت دیگر وقت نداشته باشم.

توکلی- بیست دقیقه.

معین‌فر- نه، اشتباه کرده‌اید آن موقعی که من آب می‌خوردم و می‌خندیدم اینها را هم به حساب آورده‌اید (خنده نمایندگان) من خیلی حرف دارم و متاسفانه که وقت شما را دارم می‌گیرم، وقت مجلس را دارم می‌گیرم، این حرف‌ها را می‌زنم که به خودم مربوط است، حق نیست من این کار را بکنم، استاد عزیزم مهندس بازرگان گفت معین‌فر تو خودت، از خودت دفاع نکن. برای خاطر اینکه نمی‌توانی همه مطالب را بگویی، ایشان حسن ظنش در من زیاد است خیال می‌کند من آدم خیلی خوبی هستم، خیلی نه، خیال می‌کند آدمی هستم یک همچون چیزی و گفت تو بالاخره نمی‌توانی حرف‌هایت را بزنی، بگذار دیگری بگوید. گفتم نه، آن چیزی که به نظرم می‌رسد، می‌گویم آن جایی که الان دارد برخورد می‌کند می‌گویم چون وقت کم است زیاد معطل نشوم، صنعت نفت را نجات دادیم در مملکت الان تنها صنعتی که می‌چرخد و خوب می‌چرخد و با تمام توطئه‌ها، انفجاراتی که می‌شد ناراحتی‌هایی که ایجاد می‌کردند پرونده‌سازی‌هایی که می‌شد یک فرد نه، یک فرد را نمی‌خواهم بگویم من به‌عنوان یک آدمی بودم که فقط روی حرف خودم ایستاده بودم. یک عده‌ای بودند توانستند نگهش دارند. فرصت نداریم که نشانتان بدهم، زمستان بر ما چه گذشت با ما چه کردند؟ آن موقعی که یک جا می‌رفتند تبلیغ می‌کردند که مواد سوختی نیست و جمهوری اسلامیتان این‌طور شده است که در رشت و این طرف و آن طرف مردم را هیجان‌زده بکنند و از آن طرف در پالایشگاه آبادان یک مرتبه هفت لوله را در آن واحد منفجر کنند و ما به هر ترتیبی که شده بگذرانیم و گذراندیم و این خدا بود که کمک کرد و الان پالایشگاه‌های مملکت در بالاترین ظرفیت است، ولی باز نمی‌گذارند که به شما خواهم گفت و اعلام خطر هم می‌کنم یک عده‌ای در پالایشگاه‌ها بودند قداره‌کش. آن موقعی که انجمن اسلامی در این مملکت راه افتاد این ما بودیم که راه انداختیم. این مرد بود که راه انداخت (اشاره به آقای بازرگان) آن موقعی که اصلا کسی اسم انجمن اسلامی را نمی‌فهمید، آن موقعی که در دانشگاه تهران به ما می‌خندیدند اگر می‌گفتیم مسلمانیم، اگر ما رفته بودیم گفته بودیم آقای مهندس بازرگان شما رییس دانشکده هستید و یک اتاق برای نمازخانه بگذارید، نمی‌دانم قالی آن را هم از منزلش یا جای دیگری آورد که من اطلاعی ندارم افراد می‌رفتند یواشکی همدیگر را خبر می‌کردند که یک جایی هم هست که می‌شود نماز خواند، ناراحت نباشید یک عده‌ای می‌ترسیدند که هو بشوند، مسخره بشوند وقتی کسی می‌خواست وضو بگیرد مواظب بود که مبادا یک کسی ببیند. ما به انجمن اسلامی معتقد بودیم و معتقد هستیم قبل از انقلاب اینقدر رشد نکرده بود خیلی چیزها بعد از انقلاب رشد کرده است. یکی هم همین انجمن‌های اسلامی است، شوراهای اسلامی و انجمن‌های اسلامی که در صنعت نفت هست چه تعداد زیادی مسلمان پیدا کرده است، البته ما خوشحالیم، شوراهایی که هست و انجمن‌هایی که هست پشتش را بنده نگاه می‌کنم، بنده آدم کم‌هوشی نیستم خیلی هم با‌هوش نیستم ولی یک هوش متوسطی دارم و افراد را می‌بینم قداره بند، چاقوکش، شعبان بی‌مخ به‌عنوان دبیر کارگران، دبیر شورای اسلامی کارگران راه می‌افتد همه متخصصین را بیرون می‌کند فقط هم می‌بیند که الان یک گرایشی هست به عنوان اینکه متخصصین طاغوتی را بزداییم همه را می‌خواهد بزداید و همه را می‌خواهد نابود کند.

موحدی ساوجی- کسانی‌که والله اینجا نیستند تا از خودشان دفاع کنند چرا اسم می‌برید؟ (همهمه نمایندگان).

رییس- بین الاثنین صحبت نکنید، بگذارید حرفشان‌ را بزنند.

معین‌فر- بنده اینجا مدارکی دارم افرادی هستند که پرونده منافی عفت دارند. چاقوکشی دارند رییس پالایشگاه را می‌آید کتکش می‌زند بیرونش می‌کند قدرتمداری می‌خواهد بکند، بنده بیرون کردم و خوب کردم و اگر باشم باز هم بیرون می‌کنم و به هیچ‌وجه به کسی اجازه نمی‌دهم. اولا آن نکته‌ای را که برادرم دکتر یزدی اینجا گفت حق این بود که من تذکر می‌دادم هر کاری را کردم که به جای خودش هم باید بیایم بحث کنم به عنوان یک مدیر کردم و به عنوان مدیر حق داشتم و تازه اگر کسی ایرادی داشته باشد باید به مدیریت من داشته باشد. چه کسی گفته است یکی از شرایط نمایندگان این است که کسانی که در اینجا می‌نشینند مدیر خوبی برای نفت باشند چه کسی چنین حرفی زده است. تازه آخرش این است که مدیر خوبی نیست که من معتقدم ما خوب انجام دادیم و جالب انجام دادیم و خدا رو شکر می‌کنم که انجام دادیم. وقتی که فهمیدم این عده رییس کل پالایشگاه‌های مملکت را برای قدرت‌نمایی کتک زده‌اند، برای اینکه پالایشگاه در اختیارشان باشند، یعنی آن بدبختی‌ای که موجود بود که تولید پالایشگاه در اختیارشان باشد یعنی آن بدبختی‌ای که موجود بود که تولید پالایشگاه آبادان از چهارصد هزار بشکه در روز نمی‌توانست تجاوز کند، بالا نمی‌رفت برای اینکه هر روز یک قشقرقی در پالایشگاه‌ها و در جاهای دیگر راه می‌انداختند. وقتی که اینها را بیرون کردیم حالا می‌بینیم در این مدت بالای ششصدهزار بشکه رفته است چه کار باید می‌کردیم، تحویل دادگاه می‌دادم. دادگاه دادگستری قرار عدم صلاحیت صادر کرد و گفت از جرایم انقلابی است و باید به دادگاه انقلاب مراجعه بشود. دادگاه انقلاب هم گفت موقعی که برادرم آقای رفسنجانی و آقای بهشتی اصرار داشتند که اینها آزاد بشوند گفتم آزادی اینها به من مربوط نیست، من در کار قضایی دخالت نمی‌کنم،‌ ولی به عنوان یک مدیر اجازه نخواهم داد وارد پالایشگاه بشوند یک همچون حرفی زدم و محکم هم زدم و محکم هم ایستادم و خدا رحمت کند پدر من را که چنین خویی را به صورت ارثی به من داده است.

یکی از تماشاچیان- پس چرا پسر اویسی و زاهدی را بیرون نکردید.

رییس- کجا است این آقا را بیرونش کنید حق ندارد آنجا بنشیند.

معین‌فر- این صدای آشنا بود، بگذارید این صدای آشنا را هم برایتان بگویم داستانی برایتان می‌گویم، داستان واقعی است. نمی‌خواهم اسم ببرم موقعی که من به وزارت نفت منصوب شدم اول رفتم سازمان برنامه که برادرم عزت سحابی را معرفی کنم. هنوز از در خارج نشده بودم که به وزارت نفت بروم یک نفر آمده جلو سلام و علیک و هی تعظیم و ... که آقا بگویید این صدو‌پنجاه هزار تومان ما را بدهند گفتم من چه می‌دانم چیست حالا؟ گفت نه آقای نزیه باید همان آخر سر امضا می‌کرد و نکرد همین مانده است گفتم بگذار برادر آخر ببینم چه می‌شود من بررسی می‌کنم؛ چون اصلا نمی‌دانم تو چه می‌گویی که صد و پنجاه هزار تومانت را بدهم چشم حالا بگذریم از اینکه یک ناراحتی قلبی پیدا کردم و در خانه افتادم و در خانه هم چقدر مزاحم بود، با چه ترتیب گفتم آقا بیاورید ببینم این مطلب چیست؟ گفتند هیات‌مدیره تصویب کرده است که صدو پنجاه هزار تومان به این بدهید گفتم سوابق را بیاورید، در دستگاه‌های اداری مملکت، سوابق جالب است سوابق این بوده است که اقبال یک آدمی را آن موقع اخراجش کرده است و تمام حق و حقوقش را هم داده است، حالا بیرون کردنش صحیح بوده یا نبوده است بحث دیگری است، نمی‌دانم ولی مطابق قانون تمام حق و حقوقش را داده است بعدا می‌آید، چون فکر نکنید کسی سابقا نمی‌توانست رییس اداره یا وزیری را اذیت کند، اصلا دستگاه را طوری کرده بودند که یک عده‌ای را آزاد می‌گذاشتند که درست مثل کریم شیره‌ای که همه رجال زمان ناصرالدین‌شاه را از احترام می‌انداخت حتی آنها را پر و بال هم می‌‌دادند؛ حتی «اقبال» هم یک عده ماجراجو داشت که این قدر اذیتش می‌کردند مجیدی هم داشت و امثالهم این شخص می‌آید و می‌گوید «من را بی‌جهت بیرون کرده‌‌‌اند» می‌گویند خیلی خوب و بی‌جهت کمکش می‌کنند. وام مسکن به او می‌دهند یک طوری دست به گلو و گوشش می‌کشند و می‌گذرد تا اینکه اقبال می‌میرد، انصاری می‌آید، انصاری که می‌آید باز شروع می‌کند به باج‌گیری کردن و سرکیسه کردن، اوضاع عوض می‌شود، دوره انتظام که چیزی نبوده است نمی‌دانم به آن هم فشار آورده است یا نه تا اینکه آقای نزیه می‌آید به هر حال چه کار می‌کند؟ اینها دیوانه می‌شوند به خانه این اشخاص حمله می‌کنند، کسی بوده است که من خجالت می‌کشم جلو این خواهرانی که اینجا هستند این مطالب را بگویم کسی بوده است که به اطاق منشی این آقایان می‌رود و لخت و مادرزاد می‌شود چنین حالتی به وجود می‌آورد یعنی با یک بی‌آبرویی با یک فحاشی، همان کسی که گفتند: «فحش داده بود» که من به او گفتم حتم داری به این شکل بوده است اینها می‌نشینند، تصویب می‌کنند و می‌گویند با او مقابله کنید. صدوپنجاه هزار تومان به او بدهیم به شرط اینکه به محضر برود، یک اقرارنامه بنویسد (که این پول رسید و دیگر من مزاحم هیچ یک از افراد شرکت نفت نخواهم شد) این کاری است که آنها کرده بودند گفتم چه؟ صدوپنجاه هزار تومان بدهم به کسی که مزاحم نشود، هزاران مزاحمت را برای خود می‌خرم؛ ولی پول به کسی نمی‌دهم... اما راجع به آن افرادی که اینجا گفته شد مقادیر زیادش دروغ است. زیبنده نادری نامی، را گفتند اصلا کسی که وزیر یک دستگاه است و صدهزار نفر عضو دارد. حالا می‌داند که زیبنده نادری در کجا است برادر عزیزم آقای حائری فرومنی خدا پدرت را رحمت کند. خدا رحمت کند مرحوم آقا شیخ جواد را من پسر حاج‌معین هستم، مرا می‌شناسید؟ عرض می‌شود که تو اگر کسی را داشتی، تو اگر برخورد کردی به یک صورت‌جلسه‌ای که یک عده بهایی بوده‌اند و چه کرده‌اند و چه کرده‌اند؟ من اولی بوده‌ام که به من بدهید بیایید و بگویید که من درست بکنم به من باید می‌رسید به من باید این حرف را می‌زدید من که نشنیده‌ام و برای اولین باری است که می‌شنوم که می‌گویید چنین صورت‌جلسه‌ای بوده است پس برادرم کمک کردن چیست؟ بیایید دست به دست همدیگر بدهیم، نیایید همدیگر را تخریب بکنیم. من به درک و امثال من به درک، همه‌مان بمیریم، ولی نکنید این کار را یک مطلبی که الان خیلی رایج شده است این تخصص‌زدایی است که برای مملکت خطرناک است که اگر فرصت داشتم برای شما توضیح می‌دادم که من دارم این مطلب را می‌گویم. مسلمان هستم مسلمان متخصص هم هستم؛ ولی متخصصینی که الان داریم مادامی‌که ضدانقلابی بودن آنها ثابت نشده است و مادامی که یک عده مسلمان متخصص ندارید جایش بگذارید، بیرونشان نکنید من چقدر آدم سراغ دارم که استعفا کرده‌اند بگذارید من نامه‌ای را بخوانم.

رییس - شما هفت دقیقه دیگر وقت دارید.

معین‌فر - هفت و یا هفتاد دقیقه هر چقدر وقت به من بدهید حرف می‌زنم این عکس‌ها را از آقای رییس می‌خواهم ببینید ولی باید چشم‌تان را ببندید (عکس‌ها به نمایندگان نشان داده شد) عکس‌های گردانندگان هست که ویسکی،‌ خانم، رقص در آن هست این سوابقی است.

قهرمان رحمانی - این شکایات و نامه‌های جهاد - کمیته - دادسرا و انجمن‌های اسلامی پس چیست؟

یونس محمدی - چرا توهین می‌کنید؟

نصراللهی - شما حق ندارید اینطور صحبت کنید.

خلخالی - قدری بیشتر توضیح بدهید تا مطلب روشن بشود.

رییس - شما هم اینطور بحث‌ها را عنوان نکنید.

معین‌فر - خیر، من آزادم صحبت بکنم بگذارید این مطالب را بگویم این چه مسخره‌بازی است که به نام اسلام داریم اسلام را می‌کوبیم، بگذارید آزاد باشیم به نام اسلام است؛ ولی پشت سرش کمونیست‌ها هستند. اما یک جایی که بیش از همه جاها علیه معین‌فر افشاگری کردند در تلویزیون آبادان و اهواز بود یک عده‌ای ان‌شاء‌ا... خدا هدایتشان بکند نمایشگاه و از این قبیل کارها به راه انداختند، خواستند خائنین را معرفی کنند.