منزلت و حقوق فراموش شده سالمندی
بالاتـر از سیاهی سپیدی سالمندی است
عکس: حدیث جهانی
قدیمترها که در حق جوانان دعا کردند «الهی پیر شوی» نه خانه سالمندانی بود و نه دود و دم و ترافیکی که سالمندان را منزوی و معتکف پارکها کند.
عکس: حدیث جهانی
قدیمترها که در حق جوانان دعا کردند «الهی پیر شوی» نه خانه سالمندانی بود و نه دود و دم و ترافیکی که سالمندان را منزوی و معتکف پارکها کند.
تصویر بزرگ خاندان هم، لمیده بر پشتی در صدر اتاق یا نشسته بر اسب در دامنه کوه و دشت، آشناتر بود تا کز کرده در گوشه دکان و دکهای یا قوز کرده پشت دل تاکسی. به حرف هم اگر دردی درمان شود، حرفها حول محور جوان میچرخد، چون به زبان آمار، جامعه ایرانی جوان است. اما آیا هیچ کس به فکر حقوق بدیهی سالمندان جامعه هم هست؟ اگر که دیروز فکری برای جوانهای امروز نکرده بودیم آیا فردای آنها که قاعده هرم سنی ایران را به سمت میانسالان هدایت میکند- هم چشم خواهیم بست؟
در حال حاضر حدود 600میلیون نفر از جمعیت جهان را سالمندان بالای 60 سال تشکیل میدهند که این رقم تا سال 2025 به یکمیلیارد و دویستهزار نفر میرسد. به این ترتیب سالمندان 21درصد از کل جمعیت جهان را به خود اختصاص خواهند داد. این میزان در آسیا از 3/9درصد به 6/18درصد، در اروپای شرقی از 7/17درصد به 28/25درصد، در فرانسه از 9/20درصد به 6/37درصد، در آمریکا از 7/11درصد به 21درصد، در آلمان از 3/22درصد به 6/41درصد و در ژاپن از 2/16درصد به 37درصد میرسد. در کشور ما نیز بر طبق سرشماری رسمی سال 1385، تعداد سالمندان ایران برابر با 5میلیون و 119هزار نفر یعنی 3/7درصد جمعیت کل کشور بوده است که تا سال 2050 میلادی بیش از 25میلیون نفر خواهد شد، یعنی یکچهارم جمعیت آن زمان ایران. بعد از مرور این آمار و ارقام نه چندان امیدوار کننده -با توجه به شرایط موجود- بد نیست چند گام به عقب برگردیم و به تعاریف سالمندی در ایران و جهان بپردازیم. بر طبق تعریف سازمان بهداشت جهانی عمر هر انسان به 5مرحله تقسیم میشود. کودکی از تولد تا 18سالگی، جوانی از 18 تا 35سالگی، میانسالی از 35 تا 55سالگی، 55 تا 65سالگی دوران مسنی و 65 سال به بالا دوران
سالمندی. با این استناد از این پس در این گزارش، سالمندی را سن 65 سال به بالا در نظر میگیریم نه آن تعبیری که در جامعه رایج است و سه دوره آخر را با هم در بر میگیرد. در اوایل دهه 1950میلادی، شاخص «امید به زندگی در بدو تولد» به طور متوسط 47 سال بود که در سال 1995 به بیش از 65 سال رسید. البته این رقم در حال حاضر و در بسیاری از کشورهای توسعه یافته تا 80سال هم افزایش یافته است. این دگرگونی از لحاظ اجتماعی و فرهنگی تحول عظیمی را در زندگی بشر موجب شده است. از جمله در کشورهای اروپایی که با رشد منفی جمعیت با جمعیتی سالمند مواجه شدهاند به همین مناسبت به دستاوردهای عظیمی در زمینه سالمندی رسیدهاند. موضوع روز در این کشورها نه تعریف سالمندی و نه حتی برشمردن حقوق و نیازمندیهای سالمندان که بحث بر سر مفهومی به نام «سالمندی موفق» است. به بیان سادهتر علاوه بر این که افزایش عمر انسان و سلامت جسمانی و روانی او در دستور کار متخصصان قرار گرفته، عدهای نیز تلاش خود را بر ارتقای کیفیت زندگی سالمندان متمرکز کردهاند. در چارچوب سالمندی موفق (Successful Aging)، موفقیت (Success) به معنای «افزودن به سالهای زندگی» و «کسب رضایت از
زندگی» است. در سالهای اخیر تعریف مشابه و مدرنتری به نام سالمندی بهینه (Wellness Aging) ارائه شده که سالمندی موفق را هم در بر میگیرد. در این چارچوب نهتنها سلامت سالمند که ایجاد تعادل بین ابعاد فرهنگی، اجتماعی، روانی، عاطفی، فیزیکی و محیطی او مدنظر است. بر پایه این الگوهاست که در معیارهای نوین شهرسازی، سالمندان صاحب حق و حقوق ویژهای میشوند و یا در دستگاههای قانونگذاری و قضایی مداخل و مباحثی ویژه سالمندان در نظر میگیرند.
فیلم دعوت که این روزها روی پرده سینماهای تهران و شهرستانها پرفروشترین است به موضوع بارداری و سقط جنین میپردازد و دست بر قضا یکی از این اپیزودهای آن به سالمندان اختصاص دارد. گوهر خیراندیش در نقش زنی پا به سن گذاشته با دختری دم بخت و دختر دیگری که باردار است، خود ناخواسته باردار شده و از این اتفاق سخت مضطرب و شرمسار است؛ در مقابل رضا بابک که نقش همسر او و یک کارمند بازنشسته راهآهن را بازی میکند، شادمان و سرخوش از این بارداری ناخواسته آن را مایه تفاخر خود در میان سالمندان پارکنشین و سندی بر مردانگی و سلامت خود میداند. عکسالعمل او پاسخی است به تصوری که عموم سالمندان نسبت به خود دارند و جامعه نیز این باور را تحمیل و تشدید میکند. فضای اجتماعی موجود دو راه بیشتر پیش پای سالمندان نمیگذارد. یا ادامه فعالیت و تلاش برای امرار معاش با دستاوردی ناچیز و گزینه دوم، انفعال و خمودگی و افسردگی است. این حالت را در چهره بسیاری از سالمندان شهر میتوان دید که به ناچار برای گذران وقت به تنها مکان در دسترس و مناسب یعنی پارکها پناه آوردهاند. در حالی که به زعم روانشناسان یکی از خطرات بزرگ و مهمی که سالمندان را تهدید
میکند، خلاصه کردن این دوران به فراغت (Disengagement) است، به طوری که سالمند خود را از نقشهای اجتماعی که پیش از این داشته جدا کرده و با انفعال تدریجی به انتظار مرگ و پایان عمر خود میاندیشد. در نظریه سالمندی بهینه، تلاش بر این است تا سالمندی به فعالیت (Activity) منجر شده و نقشها، رفتارها و سبک زندگی سالمند همانند سالهای پیش تداوم (Continuity) داشته باشد. اما آیا تصور تحقق این تئوریها با شرایط موجود، میسر و ممکن است؟
در واقع کلانشهر تهران به عنوان پایتخت ایران، از مدرنترین و بهترین امکانات در سطح کشور برخوردار است و سطح رفاه در آن سقف ممکن است. با این حال در این شهر 750کیلومتر مربعی کمتر نشانی از امکانات ویژه برای حدود یک میلیون سالمند ساکن آن دیده میشود و امید چندانی به شهرستانها نمیتوان داشت (اگرچه به نظر میرسد سالمندان شهرستانی در زمینه اسکان در کانونهای خانواده وضعیت بهتری نسبت به تهرانیها داشته باشند) از دود و دم تهران که بگذریم، فضاهای شهری و وسایل حملونقل عمومی خود به عوامل محدودکننده تردد و فعالیت سالمندان تبدیل شده و حضور آنها را به عنوان شهروندان عادی در متن اجتماع، کمرنگ و کمرنگتر میکنند. تقریبا تمامی پلهای عابر برای سالمندان غیرقابل استفاده است و رد شدن از عرض خیابانها از روی خطکشی عابر هم خطر جانی بالایی دارد. ایستگاههای مترو با تعداد کم آسانسورهای تعبیه شده، مناسب استفاده سالمندان نیستند و ایستگاههای اتوبوس (به جز ایستگاههای تازهتاسیس BRT) وضعیتی به مراتب بدتر دارند. گذشته از این ازدحام شدید در اتوبوسها و واگنهای مترو بدون اختصاص مکانی جداگانه به سالمندان، عملا حضور آنها را غیرممکن
میسازد. شهرداری تهران در سال 1380 فرهنگسرایی را به سالمندان اختصاص داد که در حال حاضر 20هزار عضو دارد و با برپایی برنامهها و مراسم ادواری چندین و چند کانون جهاندیدگان را نیز زیر پوشش گرفته، اما حضور این فرهنگسرا و اقدامات سازمانهای حمایتی همچون بهزیستی تنها در مواقعی چون هفته سالمند پررنگتر شده و ابعاد گستردهای به خود میگیرد. مشکل اصلی هم مثل همیشه، کمبود امکانات و اعتبارات عنوان میشود.
اقتصاد سالمندی
از یک منظر، مراتب و مدارج فرهنگی و اجتماعی ماحصل ارزشزایی اقتصادی و سودآوری هر فرد در جامعه انسانی است. به این ترتیب نیروی مولد هر جامعه ارزشی عالی و والا پیدا میکند، اما در جوامع مدرن بشری یکی از تعهداتی که کارفرما (در معنای عام، دولت) نسبت به نیروی مولد و شاغل دارد، تامین او در دوره از کارافتادگی است، که این پروسه به شکل تامین مالی بازنشستگان از سوی شاغلان فعلی به طور مداوم تکرار میشود. در این شاخص، سالمندان ایرانی حال و روز چندان خوشی ندارند. در سال 1365 به ازای هر 11 پرداختکننده حق بیمه، یک مستمریبگیر وجود داشت که این نسبت در سال 75، هشت به یک شد و مسلما این رشد نزولی در سالهای اخیر هم ادامه داشته است. به بیان سادهتر چون سطح دریافتیها کمتر از سطح هزینهها است، پس کل دریافتی از بیمهشدگان که باید به نفع مستمریبگیران و از جمله بازنشستگان هزینه شود، به طور مداوم کاهش مییابد. به همین دلیل است که عموما دوره بازنشستگی برای بسیاری از سالمندان عملا معنایی پیدا نمیکند و فعالیت اقتصادی آنها برای امرار معاش ادامه مییابد.مسلما این فرجامی خوشایند برای قانون بازنشستگی ایران نیست که آذرماه امسال 86 ساله
خواهد شد و در آن آمده بود: 1- کارمند بعد از مدت معینی انجام خدمت و رسیدن به سنی که قاعدتا توانایی انجام کار خود را از دست میدهد، بدون آنکه خدمتی انجام دهد، از حقوق بهرهمند شود.
۲ - هر کس که به علت حادثهای علیل و از کارافتاده شود و قادر به ادامه خدمت نباشد، بدون رعایت خدمت و سن از مقرری خاص استفاده کند.
3 - هر مستخدم که فوت شود، خانواده او در حمایت کارفرمایش که دولت است، قرار گیرد.
سلامت سالمندی
تبعات زندگی شهری و تحمل فشارهای مختلف در طول سالیان دراز، سالمندان را از نظر روانی و جسمی فرسوده و آنها را نیازمند مراقبتهای ویژه بهداشتی و پزشکی ساخته است. اغراق نیست اگر کلید بهروزی یک سالمند را حل مشکلات سلامتی او بدانیم. چرا که ضعف جسمانی محدودیت حرکتی به دنبال داشته و به دنبال آن سالمند را در موضع ضعف قرار میدهد. تداوم این وضعیت باعث آزردگی اطرافیان شده و سالمند را نیز پرخاشگر و عصبی میکند. نتیجه حاصل هم یا رابطهای سرد و بیاحساس میان سالمند و خانواده یا طرد سالمند و حضور در خانه سالمندان است.
در این جا است که سازمانهای حمایتی باید وارد عمل شده و تامین هزینههای عموما سنگین مرتبط با سلامت سالمند را بر عهده بگیرند. اما در حال حاضر از جمعیت حدودا ۵میلیونی سالمندان، حدود ۳میلیون نفر تحت پوشش یکی از سازمانهای بیمهای و حمایتی قرار دارند (یکمیلیون و ۳۰۰هزار نفر تحت پوشش کمیته امداد، یک میلیون و ۶۰۰هزار نفر تحت پوشش سازمان تامیناجتماعی و بازنشستگی کشوری، حدود ۱۰۰هزار نفر تحت پوشش سازمان بهزیستی) با این وصف، حدود ۲۵درصد سالمندان ایرانی یعنی حدود ۵/۱میلیون نفر از هیچ نوع بیمه درمانی برخوردار نیستند. اگر هم نقل قول مدیر کل دفتر توانبخشی سالمندان بهزیستی که هزینه ماهانه حفظ سلامت متناسب با شاخصهای بهداشتی و درمانی را بین ۷۰ تا ۱۰۰هزارتومان برآورد میکند، مبنا در نظر بگیریم، باز بنابر اعلام همین مقام مسوول، نیمی از سالمندان توانایی پرداخت چنین هزینهای را ندارند.
نه قصد سیاهنمایی وضعیت موجود را داریم و نه بزرگنمایی آنچه که در کشورهای توسعهیافته میگذرد، اما با قاطعیت تاسفباری میتوان گفت که اگر چه چرخش روزگار، موی سپید را رایگان به سالمندان نداده اما روزهای سالمندی این قشر از جامعه رایگان خرج میشود و نه خود و نه جامعه حاصلی نمیبیند. محملی برای استفاده از تجربیات سالمندان وجود ندارد و سالمندان آن طور که باید و شاید قدر نمیبینند. فشار مشکلات زندگی تعداد زیادی از آنها را بدون حمایتهای لازم و کافی به چرخه اشتغال بازمیگرداند و در تامین سلامت آنها غفلت میشود. با این حال و اوضاع، برنامههای رفاهی و سیاحتی مرسوم و رایج در آن سوی آبها اساسا جای طرح ندارد. اما نباید فراموش کنیم که سالمندی آینده محتوم هر انسان و هر جامعهای هر چند جوان است، لااقل جوانان امروز باید به فکر فردای سالمندی خود باشند و به رسمیت شناخته شدن حقوق و منزلت سالمندی را طلب کنند.
ارسال نظر