معادله عربی- قطری
سیامک کریمی
دانشجوی دکترای روابط بینالملل
قطع ارتباط عربستان و قطر که با همراهی دولتهای عربی متحد ریاض همراه بود، نباید موضوعی ناگهانی و یکشبه به شمار آید. اختلافات میان دوحه و ریاض ریشهدار بوده و دارای رگههای تاریخی، سیاسی و حتی تا اندازهای مذهبی است. درک زمینههای اختلافات میان این دو کشور که به جدیدترین بحران منطقه خاورمیانه منجر شد، میتواند در حصول به چشمانداز این اختلاف و سرنوشت نهایی آن موثر باشد. عواملی که به شیوع و تشدید اختلاف میان عربستان و قطر منجر شدند، میتواند در دستهبندیهای متفاوتی مورد مطالعه قرار گیرد.
سیامک کریمی
دانشجوی دکترای روابط بینالملل
قطع ارتباط عربستان و قطر که با همراهی دولتهای عربی متحد ریاض همراه بود، نباید موضوعی ناگهانی و یکشبه به شمار آید. اختلافات میان دوحه و ریاض ریشهدار بوده و دارای رگههای تاریخی، سیاسی و حتی تا اندازهای مذهبی است. درک زمینههای اختلافات میان این دو کشور که به جدیدترین بحران منطقه خاورمیانه منجر شد، میتواند در حصول به چشمانداز این اختلاف و سرنوشت نهایی آن موثر باشد. عواملی که به شیوع و تشدید اختلاف میان عربستان و قطر منجر شدند، میتواند در دستهبندیهای متفاوتی مورد مطالعه قرار گیرد.
۱- رابطه اقلیتهای مذهبی قطر با حکومت مرکزی: در حالی که بسیاری از جنگهای قدرت در منطقه خاورمیانه در قالب اختلاف مذهبی در داخل و خارج از کشورها نمود پیدا کرده است، اما در قطر ما شاهد تجربهای متفاوت هستیم. حکومت اقلیت علویان بر اکثریت سنیها در سوریه، حکومت اقلیت اهل تسنن بر شیعیان در بحرین، حکومت تبعیضآمیز وهابیت سعودی بر جمعیت شیعیان در عربستان به تشدید و زمینهسازی تضادهای قومی و مذهبی در درون کشورها و همچنین تسری شدیدتر آن به روابط میان دولتی در منطقه منجر شده است. حتی گفته میشود که بخشی از اختلافات میان ایرانِ برخوردار از حکومت شیعه و عربستان دارای حکومت وهابی، واجد ابعادی مذهبی است. در قطر برخلاف همه کشورهای عربی، اوضاع بهگونه دیگری است. اقلیت شیعه حاضر در قطر مناسبات حسنهای با حکومت سنی این کشور دارند. به این ترتیب تضاد شیعه و سنی در مورد قطر چندان قابل توجه نیست.
۲- گرایشهای سیاسی خاندان آل ثانی: این موضوعی کاملا تثبیت شده است که قطر روابط مناسبی با رهبران اخوانالمسلمین در منطقه دارد. به همین علت زمانی که جریانهای اخوانالمسلمین در منطقه و در قالب انقلابهای عربی، کشورهای مختلفی را با اعتراض و ناآرامی روبهرو کردند، قطر از تمام این جریانات و ناآرامیها دور بود. حتی بیدلیل نبود که در کودتای تیرماه سال گذشته علیه رجبطیباردوغان، الجزیره بهعنوان رسانهای قطری حمایت تمامقدی از دولت اردوغان در شب کودتا داشت، چراکه حزب عدالت و توسعه، شاخه ترکی جنبش اخوانالمسلمین به شمار میآید. قرائت اخوانالمسلمین از ابعاد سیاسی اسلام، انقلابیتر و رادیکالتر از قرائتی است که خاندانهای حاکم بر دولتهای عربی از وجوه سیاسی اسلام دارند. بنابراین هر جا اخوانالمسلمین توان رشد پیدا کرده است با دولتهای حاکم عربی وارد نزاع قدرت شده است. این موضوع بهویژه در تطورات اخوانالمسلمین در اردن آشکار است. بلافاصله پس از اینکه در سه دهه قبل، اخوانالمسلمین توانی برای رشد و نمو در این کشور پیدا کرد، جنگ قدرت در اردن رخ داد که نهایتا به سرکوب اخوانالمسلمین منجر شد.
۳- فرار از سایه برادر بزرگ: در میان کشورهای عربی که در زیر سایه عربستان قرار دارند قطر به اتکای منابع گازی فراوان خود و همچنین برقراری مناسبات حسنه با مراکز اقتصادی چند ملیتی از توانمندیهای مالی، تجاری و اقتصادی قابل توجهی برخوردار است. استقلال اقتصادیای که این توانمندیها به قطر میبخشد، بهصورت طبیعی سبب میشود دوحه بکوشد از زیر سایه عربستان بیرون آید. به همین دلیل است که برای نمونه در بحران سوریه، قطر از آن بخش گروههای مسلحی حمایت میکند که با گروههای تحت رهبری ریاض متفاوت هستند. از سوی دیگر حتی گفته میشود قطر میکوشد تا با نفوذ در برخی از جریانهای منطقه خاورمیانه از جمله القاعده نشان دهد میتواند نفوذ متفاوتی به نسبت عربستان در تحولات منطقه داشته باشد. همچنین نباید فراموش کرد که طی سالهای اخیر، قطر سرمایهگذاریهای قابل توجهی در نوار غزه انجام داده است که اصولا تلاشی است برای آنکه چهره متفاوتی از قطر به نسبت عربستان شکل بگیرد. این تلاشها طبیعتا برای دربار پادشاهی عربستان که روزگاری نه چندان دور بر تمامی کشورهای عربی حاشیه خلیجفارس برتری و نفوذهای قابلتوجهی داشته است، قابل هضم نیست.
۴- گرایش سنتی قطر به ایران: حقیقت آن است که حکام دوحه در قیاس با همتایانشان در عربستان روابط حسنهتری با جمهوری اسلامی ایران دارند. شیخ حمد بن خلیفه، امیر قبلی قطر، هیچ ابایی از اعلام این موضوع نداشت که یکی از برنامههای سیاستخارجی کشورش را ارتقای مناسبات با ایران بداند. قطر در روزگاری که ایران تحت فشار و انزوای بینالمللی قرار داشت،بهعنوان عضو غیر دائم شورای امنیت به قطعنامه هستهای ضد ایرانی رای منفی داد. به این ترتیب این کشور تنها عضو از 15 عضو شورای امنیت بود که به قطعنامه 1696در سال 2006 رای منفی داد. در دوره جدید نیز که پس از حمله به سفارت ریاض در تهران، دولتهای عربی تصمیم به قطع ارتباط با ایران گرفتند، قطر نه تنها مناسبات خود را قطع نکرد، بلکه بهعنوان آخرین کشور صرفا به فراخواندان سفیر یا همان کاهش سطح مناسبات بسنده کرد. از طرف دیگر در حالی که قطع رابطه با ایران از سوی دولتهایی همچون عربستان، بحرین و... از سوی خاندان پادشاهی این کشور انجام شده بود، کاهش مناسبات از سوی قطر فقط از سوی بخش آسیایی وزارت امور خارجه این کشور اعلام شد تا نشان داده شود که حتی کاهش مناسبات با ایران چندان از سوی خاندان پادشاهی حمایت نمیشود و این تصمیمگیری صرفا براساس اقتضائات دیپلماتیک بوده است. بنابراین توجه به اختلافاتی از این دست نشان میدهد، اگر این موارد مهم و بنیادی میان دوحه و ریاض حل نشود، حتی در صورت کاهش مقطعی اختلافات میان دو کشور مجددا باید شاهد اوجگیری آتش اختلافات باشیم. این موضوعات نشان میدهد اساسا تضاد پدید آمده میان قطر و عربستان با میانجیگریهای مهم چه بسا امتیازدهیهای یک یا هر دو طرف قابل حل است.
ارسال نظر