ابزارهای دسترسی به قدرت سیاسی
علی اکبر صابری
قائم مقام سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران
از سالهای آغازین پیروزی انقلاب تاکنون که حدود چهار دهه از آن میگذرد موضوع ضرورت تدوین یک استراتژی صنعتی همواره در گفتارها و نوشتارهای مسوولان، صاحبنظران و رسانهها مطرح بوده است. حتی براساس بعضی از قوانین، دولت موظف به تدوین استراتژی صنعتی شده است. چند بار هم بستههای نوشتاری تحت عنوان استراتژی صنعتی توسط دولتیها و بعضی از سازمانهای مردم نهاد منتشر شده است. لیکن الزامات قانونی تدوین استراتژی صنعتی توسط دولتها رعایت نشده است و مطالب منتشر شده تحت عناوین مرتبط با استراتژی صنعتی نیز عموما بلافاصله پس از انتشار گرفتار مخالفتهای ویرانگر شدهاند و همه بلااثر ماندهاند.
علی اکبر صابری
قائم مقام سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران
از سالهای آغازین پیروزی انقلاب تاکنون که حدود چهار دهه از آن میگذرد موضوع ضرورت تدوین یک استراتژی صنعتی همواره در گفتارها و نوشتارهای مسوولان، صاحبنظران و رسانهها مطرح بوده است. حتی براساس بعضی از قوانین، دولت موظف به تدوین استراتژی صنعتی شده است. چند بار هم بستههای نوشتاری تحت عنوان استراتژی صنعتی توسط دولتیها و بعضی از سازمانهای مردم نهاد منتشر شده است. لیکن الزامات قانونی تدوین استراتژی صنعتی توسط دولتها رعایت نشده است و مطالب منتشر شده تحت عناوین مرتبط با استراتژی صنعتی نیز عموما بلافاصله پس از انتشار گرفتار مخالفتهای ویرانگر شدهاند و همه بلااثر ماندهاند. راقم این سطور که از ابتدای کار از دور و نزدیک شاهد تدوین و تدفین این گونه اسناد بوده است، در حد بضاعت اندک خود تلاش میکند که به اختصار به این پرسش پاسخ دهد که چرا به رغم خواستها و تلاشهای چند دهه گذشته هنوز استراتژی صنعتی در کشور وجود ندارد. بعضی عوامل بازدارنده تدوین استراتژی صنعتی برای رعایت اختصار فهرستوار به شرح زیر بیان میشود:
1- مسوولان و دستاندرکاران اقتصاد و صنعت کشور درک درستی از مفهوم استراتژی صنعتی ندارند و معمولا استراتژی صنعتی را با سیاستها، برنامهها و حتی خواستهها و امیال خود مترادف میدانند. به همین دلیل هر کس پشت میزی مینشیند و قلم قدرت را به دست میگیرد کشتی توفانزده صنعت ما را به سویی میکشاند و البته هیچکدام از این سوها تاکنون نتوانسته است که این کشتی سرگردان را به ساحل نجات برساند. شاید نبود تجربه و دانش کافی برای ترویج و تعمیق نگاه استراتژیک در مسائل اقتصادی کشور نیز عاملی بوده است که مشکل فوقالذکر را تشدید کرده است.
2- اصول اقتصادی مندرج در قانون اساسی که در اوایل انقلاب و در میان توفانی از اندیشههای پرشور چپ و راست تدوین شد، کاملا واکنشی و محافظهکارانه و شعارگونه تدوین شده است به گونهای که اولا تمامی اصول مزبور محدودکننده و بازدارنده است درحالی که اقتصاد ناتوان مابه اصولی گشاینده و تشویقکننده بیشتر از اصول محدودکننده نیاز دارد، ثانیا هر کس و با هر باور و اندیشهای درباره نظام اقتصـادی، میتواند روائی اندیشه خـود را به بخشی از این اصـول مستند سازد. اگر چه چپگرایان در این میان همواره دست بالا را داشتهاند، زیرا آنان ادبیات مدون و شعارهای عوامپسند بیشتری در دست داشتهاند و توان بیشتری هم برای بهرهگیری از شور و هیجان جامعه نشان دادهاند و متاسفانه اقتصـاد کشور را سالها در چنگ اندیشههای واپسگرا و ناکارآمد خود گرفتار کردهاند.
3- البته چپگرایان هم با همه تلاشی که در سطوح مختلف قدرت مبذول کردند مانند رقبایشان نتوانستند استراتژی مورد نظر خود را تدوین و بر صنعت تحمیل کنند. زیرا نه تنها رقبای پر قدرتشان در راستای حفظ منافع جناحی مانع میشدند بلکه خود آنها هم به ناکارآمدی اقتصاد سوسیالیستی اذعان داشتند و در عین حال از آنجا که اندیشههای سوسیالیستی با قواعد مالکیت و کسب و کار در فقه اسلامی مغایرت آشکار داشت، تمایلی به بیان روشن اندیشههای خود نداشتند.
4- تدوین یک استراتژی صنعتی باید به این پرسش پاسخ دهد که در حوزه صنعت کشور چه رویکردها و چه اقدامات اساسی و سرنوشتسازی باید محقق شود و چرا؟
5- علت بیپـاسـخ ماندن پرسش فـوق به نظـر نگـارنده وجـود اختلافنظر شدید و بسیـار ژرف در میـان دست اندرکاران و ذینفعان پرقدرت حوزه اقتصاد است. اختلافهایی که ریشه در منافع، باورها و وابستگیهای جناحی افراد دارد. در زیر به برخی از این نظریههای گوناگون اشاره میشود:
• جمعی بر این باورند که وظیفه صنعت تامین تمامی نیازهای داخلی کشور است، آنان با شعار خودکفایی در پی تولید همه چیز در کشور هستند. متقاضی دیوار بلند تعرفه و حمایتهای سخاوتمندانه دولت از واحدهای تولیدی هستند. از آنجا که به لحاظ علمی، فناوری و از همه مهمتر اقتصادی نمیتوان و نباید همه چیز را در داخل کشور تولید کرد، وجود چنین باوری پیامدهای زیانباری داشته و خواهد داشت زیرا به علت کمبود دانش و فناوری و نامناسب بودن زیرساختهای ضروری صنعتی در کشور حاصل تلاشهای گسترده این گروه سبب میشود که کالاهای بیکیفیت و کم ارزش در کشور تولید شود و از آنجا که این کالاها در معرض رقابت قرار نمیگیرد، همواره از کیفیتشان کاسته و به قیمتشان افزوده میشود.
این محصولات نه تنها توان حضور در بازارهای صادراتی را ندارند، بلکه در داخل کشور هم با مشکل فروش روبهرو میشوند، یعنی بهرهوری و توان ارزشآفرینی صنعت کاهش مییابد. هم اکنون هزاران واحد تولیدی گرفتار در این ورطه را در جای جای کشور میتوانیم مشاهده کنیم. • گروهی میپندارند که صنعت عامل تمرکز ثروت و استثمار طبقه کارگر است و از آنجا که نمیتوانند اصل تولید را نفی کنند، نظریه «کوچک زیباست» را پیروی و اشاعه میکنند. حاصل این پندار، غیراقتصادی شدن مقیاس تولید و نبود امکان تمرکز ثروت در دست کسانی است که عموما ثروتشان را به چرخه تولید باز میگردانند؛ بنابراین سرمایهگذاری در تولید، غیراقتصـادی و غیررقـابتی میشود و از توان ماندگاری و رقابتپذیری واحدهای تولیدی کاسته میشود. هماکنون در سراسر کشور شاهد وجود هزاران واحد تولیدی کوچک هستیم که نمیتوانند در هیچ شرایطی به حیات خود ادامه دهند.
• بعضی از افراد وظیفه صنعت را تنها ایجاد اشتغال میدانند. بدون قید و شرط از صنایع دستی و کارگربر حمایت میکنند و همزمان اصرار میورزند که تعداد شاغلان در واحدهای موجود افزایش یابد. منابع کلان ملی را با حمایت دولتها برای ایجاد اشتغال تحتعناوین گوناگون تقسیم میکنند و در نهایت جمع کثیری از مردم مشتاق و ارزومند را به دام گرفتاری و دشواری پندار خام خود میکشانند و محیط صنعت را با ناتوانی و زیاندهی مواجه میسازند. متاسفانه این رویکرد تاکنون چند بارتکرار شده و در آینده نیز احتمال تکرار آن زیاد است.
• کسانی هم هستند که صنعت را ابزار دستیابی به قدرت سیاسی میپندارند زیرا در محیطهای صنعتی پول و نیروی انسانی فراوان برای تامین خواسته هایشان وجود دارد. اگر برخلاف نص صریح قانون اساسی که اقتصاد کشور را به دولتی، تعاونی و خصوصی تقسیم کرده است، به مرور زمان بخش دیگری تحت عنوان عمومی غیردولتی سر بر آورده است، آن را باید نتیجه تلاش این گروه دانست. بنگاههای عمومی غیردولتی چنان که مردم بر آن خصولتی نام نهادهاند اصولا بنگاههایی هستند که نه تحت مقررات و ضوابط کنترل شده دولتی اداره میشوند و نه توسط صاحبان سهام و ذی نفعان خصوصی کنترل و اداره میگردند. افرادی معمولا پشت پرده در این گونه موسسات فعال مایشاءاند و به همین دلیل مورد توجه بسیار زیاد قدرتطلبان قرار میگیرند و در نتیجه بهجای مدیران و نیـروی انسـانی شایسته و ذیصـلاح، عاملان قدرت در سطوح مختلف لانه میکنند تا هنگام ضرورت مطامع آنان را برآورده سازند. در نهایت بنگاههای ناسالم و ناکارآمد که بهجای ارزشآفرینی و شکوفایی همواره زحمت و دردسر و کم بهرهدهی را در حوزه صنعت اشاعه میدهند، روز افزون میشوند.
• جمع قلیلی هم هستند که صنعت را زیرمجموعه اقتصاد میدانند و تلاش و توصیه میکنندکه بر حوزه صنعت ضوابط و معیارهای اقتصادی حاکم شود. به نظر اینها هرکنش و اقدامی باید به افزایش بهرهوری و افزایش توان ارزش آفرینی منجر شود. از مصرف بهینه منابع در سطح ملی دفاع میکنند و برای تخصص و دانش مدیریت، اعتبار بسیار قائل هستند. البته گفتارها و رفتارهایشان به مذاق عوام سازگار نمیآید و به همین دلیل هم در جامعه عوام زده ما توفیق چندانی در اشاعه اندیشههای خود نیافتهاند. میتوان موارد بسیار دیگری را هم بر این فهرست افزود، لیکن چنانکه ملاحظه میشود تا همین جا هم جمع میان این باورها و رویکردهای متفاوت و متضاد، اگر ناممکن نباشد بسیار دشوار است. بنابراین در سطح ملی ما نتوانستهایم جایگاه و چشمانداز مشخصی برای نقش صنعت بهدست آوریم. گزینش یک باور از میان باورهایی که برشمرده شد نیز ناممکن است، زیرا کسانی که باور و رویکردشان نادیده گرفته میشود، منافع خود و گروه خود را در خطر خواهند دید و با تمام وجود برای بر هم زدن روند مفروض مبارزه خواهند کرد. چنان که تاکنون کردهاند و نگذاشتهاند که استراتژی صنعتی در کشور شکل بگیرد. در واقع هر استراتژی یعنی داشتن چشم اندازی روشن از آینده و استراتژی صنعتی یعنی روشن کردن چگونگی حضور و عملکرد صنعت در اقتصاد کشور در آینده و معنی عملی اقتصاد آینده کشور، چگونگی حضور کشور در صحنه رقابت بی امان جهانی است. ضرورت اجتنابناپذیر حضور کشور در صحنه رقابت جهانی پذیرفتن، رسمیت دادن و احترام گذاردن به رقبای جهانی است. گرچه در یکی دو سال اخیر روزنههایی از بسط روابط خارجی در کشور گشوده شده است، لیکن نباید از یاد ببریم که بر اثر باورهایی که برخی از آنها برشمرده شد، دهها سال است که ما فقط خودمان را قبول داریم. اندیشهها و عقاید و امیال خودمان را درست و برتر از دیگران میپنداریم. دیگران را بیگانه، فریبکار، چپاولگر و پلید میشماریم و در عین حال از ناسازگاری و ناهمراهی آنان شکوه میکنیم. اگر معنی عملی استراتژی صنعتی چنانکه اشاره شد چگونگی حضور ما در صحنه رقابت جهانی است، چگونه میخواهیم بدون پذیرفتن قواعد این بازی وارد آن شویم و اگر وارد آن نشویم که تاکنون نشدهایم چگونه میخواهیم استراتژی صنعتیمان را تعریف کنیم؟ کشور آلمـان که یکی از پیشرفتهترین کشورهای صنعتی جهان است، استراتژی صنعتی خود را بر اساس بهرهمندی انسانها از فناوری در پنج حوزه زیر متمرکز کرده است: 1- بهداشت و تغذیه 2- محیط زیست و انرژی 3- ترابری 4- ارتباطات 5- ایمنی.
در عین حال این کشور تمامی سیاستهای مالیاتی، آموزشی و تجاری خود را در راستای پشتیبانی از این پنج حوزه تدوین و اعمال کرده است. جالب اینجاست! ما که در دنیای پر رقابت صنعتی تقریبا هیچ محلی از اعراب نداریم، به ایجاد هیچ گونه محدودیت و تمرکزی تن نمیدهیم و هرکس که در هر رشته دارای منفعت فردی و جناحی است و صدایش هم از دیگران بلندتر است، میتواند از منابع محدود کشور سهم بیشتری ببرد و با ایجاد هرج و مرج بر ناتوانی و ناکارآمدی عمومی حوزه صنعت بیفزاید.
برای تدوین هر استراتژی صنعتی دستکم برخورداری از چهار ویژگی زیر ضروری است:
1- داشتن چشماندازی روشن، جامع و راهبردی از صنعت
2- داشتن اسناد و تحلیلهای استوار برای اثبات درستی کارها
3- داشتن رویکردی بلندمدت و متکی بر مبانی اقتصادی
4- وجود مکانیزمی قابلاعتماد برای پاسخگو کردن هرکس در برابر عملکردش
سوگمندانه باید گفت که تقریبا هیچ کدام از شرایط و ویژگیهای فوق طی دهههای گذشته در کشورما وجود نداشته است، پس چه جای شگفتی است که استراتژی صنعتی نداریم و احتمالا به این زودیهاهم نخواهیم داشت؟!
ارسال نظر