گرگ یا میش؟ مساله چیز دیگری است
توماس ال. فریدمن مترجم: حسین رحمانی نیویورک‌تایمز اشاره: متن زیر را توماس فریدمن، از تحلیلگران ارشد روزنامه نیویورک‌تایمز نوشته است که متخصص مسائل خاورمیانه است. فارغ از لحن خاص فریدمن که نوع نگاه غربی‌ها را به ایران نشان می‌دهد و خود جای تامل دارد، دیدگاه او در مورد قدرت و پتانسیل ایران برای تبدیل شدن به یک ابرقدرت در منطقه در ابتدا برای خود غربی‌ها اهمیت دارد و در ثانی برای ما.
دیده‌بانی و درک نظر طرف غربی، قطعا یکی از مهم‌ترین پیش‌فرض‌های یک دیپلماسی معقول است. ترجمه متن فریدمن قصد دارد بخشی از این شناخت طرف غربی را ایجاد کند.
***

برای علاقه‌مندان به استعاره، حضور حسن روحانی، رییس‌جمهور ایران در مجمع عمومی سازمان ملل متحد، روز گرگ‌ها و بره‌ها بود. روحانی هم «گرگی در پوست میش» و هم «میشی در پوست گرگ» خوانده شد. نتانیاهو اما محمود احمدی‌نژاد، رییس‌جمهور پیشین ایران را «گرگی در پوست گرگ» نامید.
اما اینکه روحانی چه شخصیتی دارد، سوال مهمی نیست. پرسش اصلی این است که حکومت ایران قصد دارد در قرن بیست و یکم، چگونه کشوری از ایران بسازد و قدرت هسته‌ای در هویت آینده‌ این کشور چه نقشی خواهد داشت. از این دیدگاه تنها یک سوال مربوط می‌توان مطرح کرد: آیا ایران می‌خواهد یک کره شمالی بزرگ باشد یا در آرزوی این است که شبیه چین شود؟
کره شمالی به دو دلیل، یک زرادخانه اتمی کوچک ساخت: اول برای محافظت رژیم حاکم در برابر خطرات خارجی و دوم در برابر خطرات داخلی. به عبارت دیگر رهبران رژیم کره شمالی معتقدند که سلاح اتمی حکومت آنها را در برابر براندازی خارجی محافظت می‌کند و انزوای بین‌المللی که با سلاح‌های هسته‌ای کره شمالی همراه می‌شود، مردم این کشور را ساکت نگه
می‌دارد. این یک استراتژی روباه‌صفتانه برای یک رژیم دیوانه است: یک مشت آهنی هسته‌ای که از یک‌سو نیروهای خارجی را عقب می‌راند و از سوی دیگر مردم داخل کشور را منزوی و ضعیف نگه می‌دارد و تمام اینها در حالی است که رهبران رژیم کره شمالی تشنه‌ اتومبیل‌های تندرو و فست فود هستند.
سران ایران نیز سلاح هسته‌ای را پتانسیلی برای مقابله با مداخله خارجی برای تغییر حکومت می‌بینند و بی‌شک عده‌ای نیز در داخل ایران، از تحریم‌هایی که علیه ایران وضع شده، سود می‌برند. هرچه ایران منزوی‌تر باشد، آنها رقیبان کمتری برای فعالیت‌های اقتصادی‌شان خواهند داشت؛ قاچاق که برای دور زدن تحریم‌ها استفاده می‌شود، ارزشمندتر خواهد شد و مردم ایران از گرایش‌های مدنی دورتر خواهند شد. آنها هرگز نمی‌خواهند سفیری آمریکایی را در تهران ببینند. اما ایران کره شمالی نیست. این کشور تمدنی بزرگ است و استعداد انسانی بسیار زیادی دارد. نمی‌شود مردم ایران را برای همیشه منزوی نگه داشت. روی کاغذ، لازم نیست حکومت ایران از یک‌سو نیروهای خارجی را بیرون براند و از سوی دیگر به مردمش فشار بیاورد تا قدرتمند باشد، اما آیا سران ایران چنین چیزی را می‌پذیرند؟ اغلب آنها بله.
تصمیم‌گیری برای دوباره بر سر میز مذاکره نشستن، نشانه‌ای روشن است از اینکه بازیگران کلیدی دیگر فکر نمی‌کنند که ادامه تحریم‌ها برای رشد و ترقی کشور مناسب است و از آنجا که ایران، کره شمالی نیست، تحریم‌ها حکومت را با خطر نارضایتی مواجه کرده است، اما آنها حاضر به کنار گذاشتن چه مقدار از «امنیت هسته‌ای»شان هستند تا تحریم‌ها برداشته شود؟ آیا آنها حاضرند یک اسلحه قدرتمند واحد را کنار بگذارند تا باز هم کشوری قدرتمند شوند؟ کشوری شبیه به چین که بیشتر یک نیمه دوست، نیمه دشمن، نیمه شریک تجاری و نیمه حریف ژئوپلتیک برای آمریکا است تا یک دشمن تمام وقت برای آن.
این چیزی است که باید امتحانش کنیم. کل مارک میکلبی، یک افسر نیروی دریایی بازنشسته و یکی از نویسندگان کتاب «یک روایت استراتژیک ملی»، می‌گوید: «سال‌ها است که تلاش می‌کنیم با استفاده از ابزارهای کنترلی، ایران را قانع کنیم که ما ایران را از این تصور که امیدمان را به تغییر رفتار ایرانی‌ها -به ویژه طبقه‌ حاکم- از دست داده‌ایم، باز داریم. من به آنها اعتماد ندارم و در برابرشان سرسخت خواهم بود، ولی فکر می‌کنم باید گزینه تغییر رفتار را نیز به آنها بدهیم.»
نادر موسوی‌زاده، یک آمریکایی ایرانی‌تبار که یکی از موسسان Macro Advisory Partners است و زمان دبیر کلی کوفی عنان در سازمان ملل یکی از دستیاران ارشد او بود، می‌گوید: «اگر به اندازه کافی محتاط باشیم و توانایی‌مان برای بازسازی تصویر کشورهای دیگر در ذهن‌مان را کنار بگذاریم، آن وقت می‌توانیم رفته رفته پتانسیل تبدیل شدن ایران به چینِ خاورمیانه را
ببینیم.»
فرآیند رسیدن به چنان جایگاهی کش و قوس‌های فراوان خواهد داشت و گاهی نیز همراه با مشکل خواهد بود؛ ولی اگر طرف‌های ایرانی و آمریکایی به درستی در این مسیر قدم بردارند، ایران می‌تواند دوباره رفته رفته وارد گود اقتصاد جهانی شود و طبقه میانی تحصیل‌کرده و جوان آن قوی‌تر شود و به گفته موسوی‌زاده، «چندین هسته قدرت در ایران پدیدار شود، مانند آنچه که حزب کمونیست چین در ۳۰ سال گذشته در پکن انجام
داد.» اما این آرمانی نیست. موسوی‌زاده چنین ادامه می‌دهد: «در یک جهان بی‌نقص، ما شاهد گذار سریع‌تری به سوی جامعه‌ای آزاد خواهیم بود، اما اگر یک تنش‌زدایی با غرب بتواند بهانه دشمنان خارجی و دیگر گرفتاری‌های خارجی را از حکومت ایران بگیرد، آنگاه ممکن است ایران بتواند مسیر خود را به سوی اصلاحات و فعال کردن نیروی عظیم اقتصادی، تکنولوژیک و دانشگاهی مردم ایران، ببیند. درست همانند چین.»
رهبران چین نیز از اعضای گروه پیشاهنگی نبودند. با این حال ما رابطه‌ای پایدار و سودمند برای طرفین به عنوان «دوست/دشمن» با پکن برقرار کرده‌ایم. من ترجیح می‌دهم نسبت به توان حکومت ایران برای ایجاد یک همصدایی داخلی برای انجام چنین گذاری، مشکوک بمانم؛ اما در مورد چین هم کمتر کسی چنین فکری داشت. جان کری، وزیر امور خارجه، سیاست درستی داشت: هیچ تحریمی برداشته نشود، مگر اینکه هر گونه احتمالی در مورد نظامی شدن برنامه هسته‌ای ایران از بین برود. این تنها معامله‌ای است که ارزشش را دارد، و تنها راه است! ایران تصمیم بگیرد آیا واقعا می‌خواهد چینی در پوست ایران -یا چیزی شبیه به آن- باشد یا نه؟