از گاجره تا رامسر

عکس :امیرعباس هویدا به اتفاق منوچهر آزمون و عبدالمجید مجیدی دو تن از معاونانش در صحن بهارستان

دکتر عباس میلانی یکی دیگر از پژوهشگران ایرانی است که در کتاب «معمای هویدا» با استناد به آمار و اطلاعات و بحث‌‌های مطروحه در آن سال‌ها، موضوع افزایش قیمت نفت و مدیریت ناکارآمد رژیم گذشته را در کانون توجه قرار داده است که در زیر و به نقل از صفحه‌های ۳۴۹ تا ۳۵۵ کتاب یاد شده این تحلیل را می‌آوریم.

با افزایش درآمد نفت، توسعه اقتصادی ایران نیز شتابی سرسام‌آور پیدا کرد. با آن‌که از سال ۱۳۴۷ تا ۱۳۵۱، تولید بخش صنعت سالانه چهارده درصد رشد کرده بود، اما جهش بزرگ هنوز در پیش بود. از آذرماه ۱۳۵۱،‌ قیمت نفت به سرعت روبه افزایش گذاشت. ظرف یک سال، بهای یک بشکه نفت خام از پنج دلار به نزدیک دوازده دلار رسید، درآمد ایران هم، به موازات آن، افزایش یافت. برنامه‌های اقتصادی مملکت همه در پرتو ارقام جدید درآمد مورد تجدیدنظر قرار گرفت. از همین زمان بود که شاه هم به تدریج اشاراتش را به «تمدن بزرگ» آغازیده بود. وعده می‌داد که ایران پیش از پایان قرن، پنجمین کشور صنعتی جهان خواهد شد. می‌گفت ژاپن را پشت سر خواهد گذاشت و برای همیشه از دایره فقر و فلاکت و عقب‌ماندگی وا خواهد رهید. حتی پیش از جهش ناگهانی قیمت نفت هم البته به آینده ایران سخت خوش‌بین بود. در سال ۱۳۴۵ به هاریمن گفته بود: در بیست سال آینده، تنها ژاپن و ایران می‌توانند به مرحله رشد کنونی کشورهای اروپایی برسند. در عین حال، به سرفرازی گفته بود: ایران حتی از ژاپن نیز منابع طبیعی بیشتری دارد.

بسیاری از اقتصاددانان بر این گمانند که در پس اندیشه تمدن بزرگ، نوعی نظریه‌ و استراتژی اقتصادی نهفته بود که به همان نظریه فشار بزرگ شهرت دارد. بنا بر این نظریه، کشورهای جهان سوم گرفتار چنبر دور باطل فقرند. تنها از یک راه می‌توان از دایره ادبار و فلاکت وا رهید؛ در این گونه کشورها، دولت باید در «سطحی وسیع و همه جانبه» به صنعتی کردن کشور همت کند. البته منادیان این نظریه اغلب می‌دانند که در هر کشور، ضرب و آهنگ این فشار بزرگ بالمال تابع توانمندی‌‌های جذب اقتصادی در آن کشور است. شاه از سویی خواستار این فشار بزرگ بود، اما از سوی دیگر، مفاهیم مزاحم و مبهمی چون توانمندی‌‌های جذب اقتصادی را برنمی‌تابید. ولی واقعیت‌های اقتصادی سخت سرسخت‌اند. حتی از فرامین شاهانه هم تبعیت نمی‌کنند.

عجله شاه در این زمینه، و بی‌اعتنایی‌اش به قوانین اقتصادی از سویی برخاسته از طبعش بود. از سوی دیگر، ریشه در این واقعیت داشت که او تحصیلات دانشگاهی نداشت. آن‌چه از اقتصاد می‌دانست به تجربه ودر عمل دریافته بود. در مقابل، هویدا هم به لحاظ تحصیلاتی که داشت و هم به اعتبار طبع محتاطش، قاعدتا نمی‌بایست سیاست اقتصادی شاه را بپذیرد. اما همان‌طور که پیشتر هم گفتم، هویت هویدا را گرایشات گاه متضاد و متناقضش تعیین می‌کرد. از سویی میانه‌رو بود و از افراط و تفریط گریز داشت. در عین حال در اندیشه‌های اقتصادی‌اش رگه‌هایی از تفکر اراده گرایانه نهفته بود، یعنی تفکری که اراده انسانی را برای نادیده گرفتن و برگذشتن از قوانین اقتصادی کافی می‌دانست. ریشه این گرایشش را باید به افکار و مطالعاتش در سال‌‌های دهه سی قرن بیستم تاویل کرد. در آن دوران اندیشه‌‌های مارکسیست لنینیستی همه به نوعی تفکر «اقتصادزده» دچار بودند. از لنین و تروتسکی تا مائو و استالین، همه وسوسه نوعی جهش بزرگ داشتند. می‌گفتند اگر زیربنای اقتصادی را دگرگون کنید، روبنای فرهنگی هم چاره‌ای جز دگرگونی همسو ندارد. می‌بینم که حتی در سال‌‌های پنجاه وقتی دیگر از مارکسیسم دوران جوانی هویدا تنها ته رنگی از شعارهای اجتماعی باقی مانده بود، باز هم وقتی در معیت ملکه به چین رفت، تحولات اقتصادی آن دیار را که کماکان زیر لوای اندیشه‌های مائو بود، سخت پسندیده بود.

البته در سازمان برنامه آن زمان بودند کسانی که قوانین اقتصادی را خوب می‌فهمیدند و جرات و جسارت بیان اندیشه‌های خویش را نیز دارا بودند. برای نمونه، در اسفند ۱۳۵۲، در گزارشی تصریح کردند که ایران نمی‌تواند تا پایان این سده به پنجمین کشور صنعتی جهان بدل شود. در همین گزارش تاکید کردند که تقویت زیربنای ضعیف و ناتوان کنونی را باید هرچه زودتر طرف توجه قرار داد. این گروه نظرات خود را در کنفرانس گاجره که به ریاست هویدا تشکیل شد، صورت‌بندی و عنوان کردند و با استفاده از الگوها و معادلات اقتصادسنجی و با استناد به پیش‌بینی‌های آماری، به این نتیجه رسیدند که در شرایط کنونی، بودجه دولت را نمی‌توان و نباید یک باره افزایش فراوان داد. آن‌ها خواستار آهنگ افزایشی معقول و متوسط بودند. می‌گفتند روبنای ضعیف و شکننده ایران تاب سرمایه‌گذاری‌های چندان بیشتری را ندارد. معتقد بودند افزایش ناگهانی بودجه دولتی بالقوه خطرناک است. می‌گفتند ورود ناگهانی حجم بیشتری از کالاها صرفا به گره‌های زیربنایی بیشتر و خطرناک‌تری دامن خواهد زد. یکی از این محققان که الکس مژلومیان نام داشت پا از این هم فراتر گذاشت و ادعا کرد که اگر دولت همه درآمد حاصله از نفت را هزینه کند، در ایران انقلاب خواهد شد.

هویدا در آغاز مخالف نظرات این گروه بود. می‌گفت ناتوانی‌های روبنایی را می‌توان با ساختن سریع راه‌ها و بندرهای تازه برطرف کرد. در این زمینه، به دو مقاطعه کار اشاره کرد که هم به فساد مالی شهرت داشتند، هم به این که می‌توانستند طرح‌های بزرگ را در اسرع وقت به اتمام برسانند. برخی از کسانی که در جلسه بودند اشاره‌ هویدا به نام این دو نفر را به خصوص در پرتو شهرت خود هویدا با مبارزه با فساد، غریب و در عین حال سخت معنی‌دار می‌دانستند. می‌گفتند مراد هویدا ظاهرا تاکید این نکته بود که دولت حاضر است در ازای انجام سریع و سروقت طرح‌های عمرانی، حد معینی از فساد مالی را نیز نادیده بگیرد، اما به‌رغم نظرات هویدا، آن دسته از متخصصان برنامه‌ریزی که با مژلومیان هم عقیده بودند کماکان با سیاست‌ هزینه کردن تمام درآمد نفت مخالفت کردند و چنین سیاستی را برای آینده مملکت خطرناک خواندند. سرانجام هویدا هم، دست‌کم در ظاهر، متقاعد شد و نظرات این گروه را پذیرفت. در واقع از همان آغاز صدارتش اغلب در خلوت نکته‌ای را که یک‌بار به سفیر آمریکا گفته بود، تکرار می‌کرد. در سال ۱۳۴۶، هویدا در گفت‌وگویی با آرمن مایر، گفته بود: «شاه می‌خواهد به سرعتی که واقع‌بینانه نیست مملکت را توسعه بخشد، حال آن که او

(یعنی هویدا) مصمم است که سرعت آهسته و معقول را دنبال کند.» در گاجره هم بسیاری از مشاوران و محققان و برنامه‌ریزان سازمان برنامه دقیقا همین سرعت آهسته را توصیه کرده بودند. پیشنهادات و مصوبات کنفرانس گاجره برای تصویب نهایی در جلسه‌ای در شهر رامسر تقدیم شاه شد. این کنفرانس روز دهم مرداد ۱۳۵۳ آغاز شد و دو روز ادامه داشت. شاه، در حالی که انگشتان دو دستش را در جیب جلیقه‌اش فرو کرده بود، و شست هر دست را در هوا تکان می‌داد، جلسه را با ذکر این نکته افتتاح کرد که، البته در مورد برنامه‌ریزی‌های آینده، او خود در موقع مقتضی، رهنمودهای لازم را صادر خواهد کرد. می‌گفت چون شما به هر حال در این زمینه کارهایی کرده‌اید، بیایید و حرف‌هایتان را بزنید. با این حال، تنها پس از شنیدن بخش‌هایی از چند گزارش آشکارا به خشم آمد. اقتصاددانان را به سخره گرفت و به تصریح گفت که دولت باید فکر آهنگ متوسط رشد را یکسره از سر بیرون کند. تاکید داشت که آنچه پیش‌تر خود گفته بود به اجرا درآید، و پیش‌تر اصرار کرده بود که دولت عملا باید همه درآمد نفت را هزینه کند. گرچه کارشناسان سازمان برنامه و قاعدتا هویدا و دیگر وزرای کابینه او که در جلسه بودند، همه می‌دانستند که سیاست پیشنهادی فرجامی جز «تورم مضاعف» نخواهد داشت، گرچه می‌دانستند که سیاستی بالقوه خطرناک و انقلا‌ب‌زا است، اما همه سکوت کردند. هویدا هیچ مقاومتی نکرد. وزرای کابینه‌اش هم همه سکوت اختیار کردند. برخی از آن کارشناسان امروزه می‌گویند هویدا و وزرای کابینه‌اش می‌بایست در همان جلسه استعفا می‌دادند. در عین حال، به گمانم به درستی می‌گویند که زعمای قوم «نمی‌توانند ادعا کنند که در مورد پیامدهای احتمالی سیاستی که پیش گرفته بودند هشدار کافی دریافت نکردند.»

در شهریور ۱۳۵۴، در کنفرانسی که به خرج دولت ایران و به همت موسسه آسپن تشکیل شد، هویدا و برخی از صاحبان صنایع، بانکداران، تکنوکرات‌ها، سیاستمداران و محققان علوم اجتماعی ایران کوشیدند از یک سو دستاوردهای اقتصادی ایران را در دهه آخر در چشم‌اندازی تاریخی بسنجند و بنمایانند، و در عین حال، از سویی دیگر، برای فرامین و احکامی که شاه صادر کرده بود، لعابی نظری دست‌وپا کنند. این بار هویدا به زبان یک معمار اجتماعی خوش‌بین سخن می‌گفت. مدعی بود که اگر اطلاعات کافی در دست داشته باشیم و اگر بتوانیم ابعاد اراده انسانی را نیز تخمین بزنیم، آن‌گاه می‌توانیم آینده را نه تنها پیش‌بینی کنیم که به سیاق مطلوب خود آن را شکل بخشیم. آن‌گاه از رشد سرانه تولید ناخالص ملی سخن گفت که در سال ۱۳۴۲ صد دلار بود و قرار بود در سال ۱۳۵۶ تا ۲۰۶۹ دلار برود. به افزایش تعداد مراکز آموزش عالی اشاره کرد. می‌گفت ایران در سال ۱۳۵۲ تنها ده دانشکده داشت حال آن که این رقم در سال ۱۳۵۵ به ۱۸۴ رسیده بود. به تعداد دانشجویان اشاره کرد و می‌گفت: در‌حال‌حاضر، بیش از چهارصد هزار دانشجوی ایرانی در اروپا و آمریکا و دیگر نقاط جهان مشغول تحصیل‌اند.