تاکیس فوتوپولوس
منبع: مرکز تحقیقاتی جهانی‌شدن (گلوبال ریسرچ)

پس از انتخابات ریاست جمهوری اتریش و نتایجی که حزب آزادی به آن دست یافت، نخبگان بین‌المللی یعنی شبکه‌ای از برجسته‌ترین افراد سیاسی و اقتصادی شگفت زده شدند. گسترش شدید جنبش ضد جهانی‌ شدن در طول چند سال اخیر قابل توجه بوده است و پس از بریتانیایی‌ها، لهستان و مجارستان نیز در صدد پیمودن همین راه هستند. در همین زمان، به نظر می‌رسد طبقه کارگر که حامیان سنتی چپ‌ها در اروپا هستند پشت‌چپ‌ها را خالی کرده و رو به احزاب نئوناسیونال آورده‌اند. این اتفاق از بریتانیا و فرانسه تا اتریش روی داده است.

به نظر می‌رسد پدیدار شدن دولت-ملت مدرن در قرون 17 و 18 میلادی نقش مهمی در توسعه نظام اقتصاد بازار و برعکس داشته است. هرچند، در حالی که ملی بودن بازار برای توسعه نظام بازار در گذشته لازم بود، امروز سرمایه و به همین ترتیب نظام بازار جهانی شده است و دولت-ملت به مانعی بر سر راه پیشرفت نظام بازار تبدیل شده است. به همین دلیل است که جهانی شدن مورد توجه قرار گرفت و علاوه بر اقتصاد بر سیاست و حاکمیت ملی نیز اثر گذاشت. به‌طور اجتناب ناپذیری تغییر شکل دولت-ملت و حاکمیت ملی منجر به پدیدار شدن نئوناسیونالیسم شده است. با این حال، نیاز مردم به خودمختاری که در چند سال گذشته مشاهده نمی‌شد، امروز دوباره اوج گرفته است.

دولت-ملت دوباره تبدیل به وسیله‌ای برای خودمختاری شده، درست همان طور که در قرن بیستم برای مردمی که برای آزادی ملی خود مبارزه می‌کردند، فرهنگ ملی به وضوح در تناقض با فرهنگ جهانی‌شدن قرار دارد که بیشتر به نظر می‌رسد از بالا به پایین و توسط نخبگان بین‌المللی و ملی شکل گرفته است. در واقع، فرهنگ جهانی‌شدن مبتنی بر ایدئولوژی جهانی‌شدن چند فرهنگی و حقوق بشر است که در حقیقت بسط و توسعه ‌ایدئولوژی لیبرال کلاسیک محسوب می‌شود. روشن است که فرآیند جهانی شدن در برخی موارد پیامدهای اجتماعی و اقتصادی مخربی برای بخشی از جمعیت جهان داشته است. در همین زمان، فرآیند مشابهی در حوزه سیاسی و فرهنگی به وقوع پیوسته است که در سه دهه اخیر تداوم داشته است. این رویداد منجر به مجموعه‌ای از جنگ‌های بزرگ توسط نخبگان بین‌المللی برای یکپارچگی تمام کشورها در یک چارچوب جهانی شده است که شامل جنگ‌های خاورمیانه نیز می‌شود. علاوه بر این، احتمال کمی وجود دارد که شکست عقلایی چپ‌ها بتواند یک پدیده جدید را در بعد سیاسی در اروپا ایجاد کند و متعاقب ورشکستگی سیاسی منجر به افزایش جنبش‌های ضد‌ناسیونالیستی در اروپا شود. این جنبش از قربانیان جهانی شدن در سراسر اروپا شکل گرفته است که نه تنها در حوزه اقتصادی بلکه همچنین از نظر ایدئولوژیک، سیاسی و فرهنگی نیز احساس بازنده بودن داشته‌اند، بنابراین به‌طور کامل مساله پیچیده‌تری بر سر راه تداوم جهانی شدن قرار گرفته است. در حقیقت اینکه امروزه جنبش علیه جهانی شدن تا حدودی موفق شده است ناشی از فعالیت برخی گروه‌های سیاسی علیه اتحادیه اروپا نیز هست.

یکی از بنیادی‌ترین مسائلی که ناسیونالیست‌ها به آن توجه دارند، تلاش برای حاکمیت ملی است. این تلاش برای دست یافتن به حقوقی صورت می‌گیرد که در دوره جهانی شدن از آنها ستانده شده است. حتی وقتی انگیزه مهم این جنبش در ستیز با سیاست‌های مهاجرت مورد توجه قرار گیرد غیرمستقیم گویای نبرد علیه جهانی شدن است. زیرا آنان پی برده‌اند که سیاست باز کردن تمام بازارها از جمله بازار کار، به ویژه در اتحادیه‌های اقتصادی مانند اتحادیه اروپا، موجب می‌شود که بیکاری آنان افزایش یابد یا اشتغال آنان با دستمزد پایین انجام شود و این خود موجب کاهش وضعیت رفاهی مردم ساکن در آن کشور می‌شود. همچنین با توجه به اینکه نخبگان برای افزایش مخارج اجتماعی یا تهیه مراکز اقامت برای مهاجران آماده نیستند، وضعیت دشوارتر نیز خواهد شد. با این وجود نمی‌توان این جنبش ضد جهانی شدن را نژادپرست یا صرفا یک جنبش اقتصادی دانست، بلکه عوامل دیگری نیز در آن دخیل هستند. برای مثال برخی نخبگان سیاسی تلاش دارند تا آن را به اسلام هراسی نیز مرتبط کنند. در مجموع آنچه گفته شد، نشان می‌دهد به ویژه در سال‌های اخیر، جامعه اروپایی یا حداقل بخش‌هایی از آن تلاش برای توجه به ملی‌‌گرایی و دغدغه‌های دولت- ملت را مقدم بر ماندن در یک اتحادیه که تمام جنبه‌های زندگی آنان را از جمله اقتصاد، فرهنگ، سیاست و برخی موارد نظیر مهاجرت، امنیت، اقتصاد و اشتغال تحت تاثیر قرار دهد، در نظر می‌گیرند. این رویکرد می‌تواند منجر به تغییراتی در سیاست شده و بر روند جهان شدنی تاثیر بگذارد.