درحالیکه چند روز پیش رهبران ایالات متحده و چین سرگرم مذاکره در «سانفرانسیکو» بودند، جمع قابل توجهی از ناظران و تحلیلگران با سادهسازی موضوع و به قیاس تجارب گذشته جهان سیاست، از دو قطبی بزرگ بهوجودآمده و جنگ سردی جدید سخن میگفتند: «غرب در مقابل بقیه! دموکراسی در مصاف با خودکامگی!» این همه در حالی است که «یاکوب بورکهارت» (مورخ شهیر سوئیسی و از پایهگذاران تاریخ فرهنگی) خیلی قبلتر و در دهههای پایانی قرن نوزدهم از جماعت «سادهانگار» و سادهسازیهای مهلک آنها بر حذرمان داشته و نسبت به آدرسهای غلطی که معمولا در جیبمان میگذارند، هشدار داده است. گام اول خردمندی درک مختصات دنیای کنونی است. جهانی که دیگر به دو جناح متخاصم مشخص محدود نیست و عملا به چندین قدرت بزرگ و متوسط تقسیم شده است.
در ۱۸۷۱ دولت میجی که به تازگی تاسیس شده بود در پی الغای املاک خاصه در ژاپن و جایگزینی آنها با استانهای تابع مرکز کوشید تا مانع از فروپاشی خوفناک دولت نوپای خود شود. پیشتر حدود ۲۷۰قلمرو (املاک خاصه) هر یک نیروهای نظامی و اراده سیاسی خاص خود را در یک ساختار قدرت نامتمرکز داشتند. محو ناگهانی چنین ساختاری نوعی کودتا بود. رهبران انقلاب میجی به این نتیجه رسیده بودند که دولت آنان باید تنها قدرت سیاسی موجود در ژاپن باشد تا بتواند به وظیفه خود در ایجاد یک دولت مدرن جامه عمل بپوشاند.
روش تاریخ مفهومی به مطالعه جوامع گذشته و تغییرات اجتماعی با بررسی چگونگی تغییر مفاهیم سیاسی و اجتماعی اساسی در گذر زمان معطوف است. بنابراین تاریخ مفهومی رویکردی به مطالعه تاریخ است که از تحلیل زبان بهقصد مطالعه اوضاع اجتماعی و روابط اجتماعی گذشته استفاده میکند. چنین میشود گفت که تحلیلهای زبانشناختی «ابزار» و جامعه «موضوع» تاریخهای مفهومی است. در عمل، تاریخِ مفهومی با تمرکز بر یک مفهوم اجتماعی عمده یا اصطلاحا یک «مفهوم اساسی تاریخی» محقق میشود. از نمونههای این مفاهیم اساسی واژههایی همچون «جامعه»، «دموکراسی»، «خانواده»، «کار» و «عقاید سیاسی» را میتوان برشمرد. دراینمعنا، تاریخنگار مفاهیم به زمینشناسی میماند که لایههای خاک را کندوکاو میکند؛ زیرا وقتی تاریخنگار مفاهیم زبان گذشتگان را میکاود به لایههای تازهای از واژهها، یا به عبارتی دقیقتر، به لایههای تازهای از «معنا» میرسد که در روند تغییرات تاریخی فراموش شدهاند. نکته اینجاست که معنای یک مفهوم اساسی از یک دوره زمانی مشخص، پنجرهای بهسوی فهم جامعه تاریخیای میگشاید که آن مفهوم را ساخته است.
پس از اینکه تهران برای پایتختی برگزیده شد، با افزایش جمعیت، تامین آب یکی از اقدامات ضروری بود. علاوه بر کشیدن قنواتی که به آب شرب ساکنان اختصاص داشت، راههای دیگری مانند انتقال آب از کوهپایههای البرز میتوانست کمبود آب شرب شهر را تامین کند. نقشههایی که مبنای این تحقیق قرار گرفته، سندی است که دلالت بر همین اقدام مهندسی دارد؛ یعنی انتقال آب با کشیدن نهر از رودخانه کرج به شهر تهران. نقشهها که در کاخ گلستان و وزارت خارجه نگهداری میشود، رنگی است و روی آن اطلاعاتی درباره نحوه احداث نهر درج شده است؛ اما بدون ذکر عنوان، تاریخ، نام نقشهنگار و موضع دقیق است. به سبب کم شدن آب احتمالا نقشههایی برای مرمت نهر کرج در حدود۱۲۶۷ق به دست یکی از مهندسان دربار قاجار، در اوایل پادشاهی ناصرالدینشاه، همزمان با صدارت امیرکبیر تهیه شد. انتقال آب کرج به تهران، ۶سال پیشتر، به دستور محمدشاه و در روزگار صدارت حاج میرزا آقاسی عملی شده بود.