تفاوتهای خود را به نقطه قوت تبدیل کنید
برانسون در ابتدای پستی که اخیرا در وبلاگش به اشتراک گذاشته، مینویسد: «همیشه از من سوال میشود که چگونه از یک دانشآموز اخراج شده از مدرسه به خاطر مشکل دیسلکسی به تاسیس کسبوکارهای موفق متعدد رسیدم.» برانسون این پست را برای معرفی یک موسسه خیریه تازه تاسیس نوشته بود. هدف این موسسه خیریه که از طرف افراد موفق با مشکل دیسلکسی مدیریت میشود این است که نگاه مردم به این بیماری متفاوت شود و چارچوب آن را به عنوان یک تاثیر مثبت در زندگی تغییر دهند. برانسون مینویسد: «دیسلکسی روشی درخشان برای فکر کردن است.» بخشی از توصیه برانسون به خودش بهعنوان یک نوجوان اینگونه نوشته شده است:
ریکی عزیز
میدانم در مدرسه مشکل داری و میخواهم توصیهای کنم تا بهترین کسی که میتوانی شوی...هیچ وقت نباید خودت را به خاطر داشتن یک نقص متفاوت بدانی و یا فکر کنی اشکالی در تو وجود دارد. متفاوت بودن بزرگترین دارایی تو است و کمک میکند موفق شوی... میدانم با خواندن، نوشتن و هجی کردن مشکل داری و گاهی اوقات نمیتوانی در کلاس بمانی. این به آن معنا نیست که تو تنبل یا خنگ هستی. فقط خلاقانهتر فکر میکنی... از روشهای تفکر دیگری استفاده کن تا خلاق باشی و بزرگتر فکر کنی. برانسون در پست دیگری با همین موضوع گفته که دیسلکسی را یک ناتوانی نمیداند، بلکه آن را به عنوان یک ویژگی «استثنایی» میبیند. برانسون از یک تمرین مغزی روانشناسی استفاده میکند که در تبدیل نقاط ضعف به نقاط قوت بسیار موثر است: تغییر چارچوب؛ چیزی که دانشمندان آن را «ارزیابی مجدد موقعیت» هم مینامند.
این تغییر چارچوب تکرار روزمره جملات مثبت اینچنینی نیست: «من به اندازه کافی قوی هستم، من به اندازه کافی خوب هستم.» تغییر چارچوب یعنی تمرکز بر بهترین ویژگیها و استقبال از آن ویژگیهایی که به شما قدرت رقابت میدهد. تالی شاروت، عصبشناسی است که در کتاب خود با عنوان «ذهن بانفوذ» در مورد ورزشکارانی صحبت میکند که وقتی در تنگنا میافتند و همه چیز را از دست رفته میبینند، ناگهان سراغ یک راه تازه میروند. آنها چارچوب موقعیتی که در آن قرار گرفتهاند را در ذهنشان تغییر میدهند و حتی وقتی با تهدید مواجهند، بر فرصتی که پیش رویشان است متمرکز میشوند. شاروت میگوید ما ظرفیت منحصربهفردی برای هدایت توجه درونی خود داریم.
ADHD: اختلال یا موهبت؟
نگارنده این متن مینویسد: پزشکان بیماری ADHD را در من شناسایی کردند و به عنوان یک خبرنگار تلاش کردم اطلاعاتم را در مورد این بیماری تکمیل کنم. دهها کتاب پزشکی و مقالات آکادمیک در مورد این موضوع خواندم و با چند تن از برجستهترین کارشناسان در سطح جهان گفتوگو کردم. اختلال ADHD یا نقص توجه و بیشفعالی، اختلالی است که باعث بروز مشکلات مداوم از قبیل اشکال در حفظ توجه، بیشفعالی و رفتار تکانشی میشود و میتواند در روابط افراد اشکال ایجاد کند و باعث عزت نفس پایین شود. این اختلال کودکان و نوجوانان را درگیر میکند و در رفتار آنها در مدرسه و خانه تاثیرگذار است و میتواند در بزرگسالی هم ادامه پیدا کند. بزرگسالانی که ADHD دارند، در مدیریت زمان، سازماندهی برنامههای خود، تعیین اهداف و نگه داشتن شغل با مشکل مواجه میشوند. در نهایت به همان نتیجهای رسیدم که ریچارد برانسون در مورد بیماری دیسلکسی رسیده بود: وقتی دیدتان را نسبت به خودتان تغییر دهید، دیدی که دیگران نسبت به شما دارند هم تغییر میکند.
من چارچوب ADHD را خودم تغییر ندادم. دکتر ادوارد هالووِل این کار را انجام داد. او عضو سابق هیات علمی مدرسه پزشکی هاروارد بود. کتابی که در سال ۱۹۹۴ در زمینه این بیماری با عنوان «حواسپرتی» نوشت و به یکی از پرفروشترین کتابهای دنیا تبدیل شد، شیوه مطالعه ADHD را متحول کرد و نیاز به گفتوگوی بیشتر در مورد این اختلال را افزایش داد. وقتی اولین بار با هالوول گفتوگو کردم، متوجه شدم ADHD یک اختلال روانی است که باعث میشود فرد نتواند تمرکز کند. وقتی مجبور بودم ۱۰ برابر سختتر از همکلاسیهایم در دانشگاه یوسیالای تلاش کنم تا نمرات خوب بگیرم، خیلی ناامید میشدم. اگر بیماری ADHD داشته باشید و به موضوع مورد مطالعهتان اشتیاق نداشته باشید، ذهنتان دائما به سمت مسائل پراکنده میرود. من فرد خوشبینی هستم بنابراین ADHD را یک نکته منفی نمیدانستم. البته آن را مثبت هم نمیدیدم؛ حداقل تا زمانی که هالوول را ندیده بودم. اما یک گفته او زندگی من را عوض کرد.
او به من گفت: «افرادی که ADHD دارند، یک ماشین فِراری با ترمز دوچرخه در مغزشان دارند. اگر بتوانید این ترمز را تقویت کنید، به قدرتی باورنکردنی میرسید. مبتلایان به ADHD خیلی خلاق و پر از خلاقیت هستند. آنها رویایی، پیشقراول و ریسککننده هستند.» این گفته باعث شد ناگهان این اختلال را یک مزیت ببینم. حالا دخترم که به صورت ارثی ADHD دارد، به بهترین شکل ممکن پیانو مینوازد. در واقع این موهبتی است که باعث درخشش او شده است. با خواندن داستانهایی از زندگی افراد موفق که دیسلکسی، ADHD یا دیگر تفاوتهای اینچنینی دارند و سپس با به اشتراکگذاری این داستانها، نگاه افرادی که در این شرایط زندگی میکنند به خودشان تغییر میکند و استعدادهای پنهان آنها شکوفا میشود. ما همان چیزی میشویم که بر آن تمرکز میکنیم. آیا تفاوتهای خودتان را یک نقطه قوت میدانید؟ برانسون این کار را کرده و ظاهرا در آن موفق بوده است.
ارسال نظر