برای یافتن معنا در کارتان، نحوه تفکر در مورد آن را تغییر دهید
اما آنها در این کار فوقالعاده هستند.» وقتی شما با خواندن آن مقاله، متوجه غروری که شرکتکنندگان در کارشان دارند و هدفشان در انجام درست کار خواهید شد. یکی از این مردان، به نام جورج موسوس از ناشناس بودن کارشان میگوید اما از نظر او «خدمت به مردم کافی است.» چرا برخی افراد میتوانند حقوقهای عالی دریافت کنند، در محیطهای راحت کار کنند اما احساس تهی بودن کنند درحالیکه سایرین در فاضلابهای نیویورک کار میکنند اما احساس کامل بودن دارند؟ بخشی از پاسخ به این سوال هدف ماست. همانطور که اخیرا در مقالهای بیان کردم، برای اکثر افراد «هدف» پیدا کردنی نیست، بلکه ساختنی است. کار کردن توام با هدف، عملی ارادی است که نیازمند تفکر و عمل است. صرفنظر از حرفهای که دارید، با مشاهده دوستان و همکارانی که سالها «با یا بدون هدف» کار کردهاند، توصیههای زیر را در مورد نحوه هدفبخشی به کارتان ارائه دادهام.
ارتباطی بین کارتان و افراد تحت خدمت خود ایجاد کنید: در زمان تحصیل، یک بار شنیدم که بیل جورج بهعنوان مدیر ارشد اجرایی سابق Medtronic، داستانی در مورد بیماران و کارمندان در نشست سالانه این شرکت تعریف میکند. به عنوان مثال او از فردی دعوت کرد که زندگی او با یک «الکتروشوک» نجات یافته است تا در جمع همکارانش صحبت کند و به آنها بگوید که چگونه کار آنها زندگی او را نجات داده است. او به فردی در بخش کنترل کیفیت مدترونیک اشاره میکند و توضیح میدهد که چگونه فداکاری و دقت زیاد او زندگی هزاران نفر را نجات داده است. او همکارانش را مستقیما به افرادی که به آنها خدمت میکنند مرتبط میکند. گرچه ممکن است همه افراد با موقعیتهای مرگ و زندگی در محیط کار سر و کار نداشته باشند؛ اما هر کدام از ما با کارمان در حال خدمترسانی به فرد یا افرادی هستیم. معلمان میتوانند هر روز افراد جوانی که در حال تربیت آنها هستند را ببینند و شاهد اثر ماندگاری باشند که ممکن است بر این افراد جوان بگذارند. شما به چه کسی کمک میکنید؟ ارتباطات آگاهانه و قاطعانه مشاغل روزمره ما با کسانی که به آنها خدمت میکنیم این کار را هدفمندتر میکند.
کار را به یک مهارت تبدیل کنید: امی رزسنیوسکی، استاد دانشگاه ییل، یک بار یک مطالعه دقیق روی کارمندان نظافتچی بیمارستان انجام داد؛ هدف او از این مطالعه تعیین این بود که چه چیزی موجب میشود تا اعضای تیم نظافت بهتر شوند. نتایج او بسیار جالبتوجه بود. رزسنیوسکی فعالیتی را بین شادترین و موثرترین نظافتچیها پیدا کرد و آن را «بازآفرینی شغلی۱» نامید. این کارمندان به شدت بر خدمت به بیماران متمرکز بودند. یکی از این کارمندان آثار هنری را در اتاقها میچیند تا مغز بیماران در کما را تحریک کند؛ دیگری برای یادگیری در مورد مواد شیمیایی که برای تمیز کردن اتاقها استفاده میشود و دریافتن اینکه کدام یک احتمالا شرایط بیماران را کمتر دچار مشکل میکند زمان صرف میکند. آنها به دنبال برتری در خدمترسانی به دیگران هستند و مشاغل خود را برای تناسب با این هدف وفق میدهند. آنها کیفیت و ارزش کار خود را بهبود میبخشند تا برای خودشان و کسانی که به آنها خدمت میکنند معنیدار باشد. رزسنیوسکی و همکاران او شروع به تفکر عمیقتر روی فعالیتهایی کردهاند که میتوانند به همه افراد کمک کنند تا درحالیکه هنوز وظیفه اصلی خود را انجام میدهند، بر بازآفرینی کارشان به کاری که به آنها هدف بدهد تمرکز کنند. از طرفی، این بازآفرینی، دلیلی برای برخورد با شغل به عنوان یک مهارت است؛ تمرکز بر مهارت موردنیاز برای تکمیل کار و تخصیص خودشان برای تکمیل این مهارتها. به نظر میرسد این فضا باعث ایجاد اهداف بزرگتر میشود.
در روابط مثبت سرمایهگذاری کنید: اینکه با چه کسانی کار میکنیم، به اندازه آنچه انجام میدهیم مهم است. روانشناسی به نام مارتین سلیگمن، بهطور مبسوط در مورد اهمیت روابط در «شادی» و «انجام کار» نوشته است. و اکنون مطالعهای که از سوی دانشگاه هاروارد انجام شده دریافته است که شادی و حتی موفقیت مالی به گرمای روابط فرد با سایرین گره خورده است. گرچه روابط ضرورتا (و بهطور مقتضی) در محیط کار نسبت به بیرون آن متفاوت به نظر میرسد؛ اما هنوز مساله بسیار مهمی است. یک کارمند جدیدتر و جوانتر که میخواهید به او قدرت دهید را شناسایی کنید و برای هدایت شرکتتان به او پیشنهاد کمک دهید. در برنامهریزی برای رخدادی که به شما و همکارانتان اجازه خواهد داد تا یکدیگر را بهتر و کاملتر بشناسند، پیشقدم شوید. خیلی ساده هر روز وقتتان را برای بازتاب عملکرد یک همکار جدید صرف و تلاش کنید تا او را درک کنید و دریابید که چرا برای داشتن فرصتی برای کار با آنها سپاسگزار هستید. نگرش شما هر چه باشد، تلاشها برای پیشبرد روابط مثبتی که شما با دیگران در محیط کار دارید، میتواند بهکار معنای بهتری بدهد.
دلیل کارتان را به خاطر بسپارید: اکثر ما از نعمت کار کردن تنها برای سرگرمی محرومیم. ممکن است ما از کارمان لذت ببریم، اما برای کسب درآمد و پرداخت صورتحسابها کار میکنیم. برای اکثر ما کار کردن به خودی خود یک خدمت معنیدار است. پدر و مادرها اغلب به سختی کار میکنند تا روی فرزندانشان سرمایهگذاری کنند؛ و کسانی که فرزندی ندارند، اغلب به والدین سالخورده یا دیگر بستگان خود کمک میکنند. کسانی هم که خانوادهای ندارند اغلب از منابع خود برای حمایت از سازمانهایی که به آن علاقه دارند یا به دوستانشان در مواقع نیاز، استفاده میکنند. به ندرت میتوان کسی را پیدا کرد که تنها برای نیازهای شخصیاش کار کند. شما برای چه کسی کار میکنید؟ آن فرد یا گروه را شناسایی کنید. اگر ساعات کاری دشواری دارید یا وظایفتان چندان برایتان جذاب نیست، به یاد بیاورید که کار شما خدمت به کسانی است که در زندگی شخصی به آنها اهمیت میدهید. بهخاطر نگه داشتن این موضوع در ذهن به شما کمک خواهد کرد تا حتی وقتی در حال انجام وظایف خستهکنندهتری نیز هستید، هدف بیشتری در کارتان داشته باشید. هدف جادو نیست. هدف چیزی است که باید آن را آگاهانه ایجاد و دنبال کنیم. با نگرش درست، تقریبا همه مشاغل میتوانند معنادار باشند.
پینوشت:
۱. job crafting
ارسال نظر