آنچه مدیران باید درباره انواع استعدادها بدانند

عادت‌ها: عادت‌ها نیز از جمله مفاهیمی هستند که معمولا محل مناقشه و ابهام بوده و به ما گفته شده که عادت‌های ما طبیعت ثانویه ما هستند و اینکه ما می‌توانیم تمام این طبیعت‌های ثانویه را تغییر دهیم و به جای آنها، عادت‌های جدیدی را جایگزین کنیم. اما واقعیت آن است که بسیاری از عادت‌ها طبیعت اولیه ما هستند و به عبارت بهتر، استعدادهای ما.  اگر ما بنا به عادت، سختکوش، دلسوز، یا رقابت‌پذیر هستیم، پس تغییر این ویژگی‌ها، کاری زمانبر و گاه غیرممکن خواهد بود چرا که همین‌ها هستند که هویت ما را شکل داده‌اند و مضحک خواهد بود اگر تلاش کنیم طبیعت اولیه خود را به خاطر افزایش کارآمدی تغییر دهیم.  البته این به آن معنا نیست که شما نمی‌توانید برخی رفتارهایتان را تغییر دهید، البته که می‌توانید چنین کنید، چرا که افراد می‌توانند طی زمان، ارزش‌هایشان را دگرگون سازند و به این ترتیب یاد بگیرند افراد مولدتر و مثبت‌تری باشند و از استعدادهایشان به نحو بهتری استفاده کنند. افراد می‌توانند یک یا چند استعدادشان را بیشتر از سایر استعدادهایشان به کار گیرند و به این ترتیب بر کیفیت عملکرد کاری خود اضافه کنند و این یعنی تغییری بزرگ در افراد.  به هر حال، زیبایی این رویکرد در این است که وابسته به خودآگاهی افراد است و به آنها فرصت مفیدتر بودن و کارآمدی بیشتری را می‌دهد و امکان استفاده حداکثری آنها از مجموعه بی‌نظیر استعدادهایشان را فراهم می‌سازد.

نگرش‌ها: بسیاری از مدیران مدعی‌اند که افرادشان را براساس نگرش‌هایشان برگزیده‌اند، نگرش‌هایی همچون نگرش مثبت، نگرش مبتنی بر کار تیمی و نگرش خدمات محور. آنها کار درستی می‌کنند چرا که نگرش هر فرد، بخشی کلیدی از فیلتر ذهنی او محسوب می‌شود و یکی از مهم‌ترین عوامل شکل‌دهنده الگوهای منحصربه‌فرد ذهن به حساب می‌آید. کوتاه سخن آنکه نگرش‌های هر فرد، استعدادهای او هستند.افراد می‌توانند دارای نگرش‌های خوش‌بینانه و توام با اعتماد باشند، آنها می‌توانند تجربی یا محافظه‌کار باشند و هیچ‌کدام از این نگرش‌ها لزوما بهتر و برتر از بقیه نیستند. با این حال، همه این نگرش‌ها، بخشی از الگوهای کاری و فکری و احساسی و رفتاری افراد را تشکیل می‌دهند. با این همه، برخی از مدیران سعی می‌کنند تا با روش‌های مختلف، نگرش‌های افرادشان را تغییر دهند که اگر درست و هدفمند عمل کنند، می‌توانند نه اینکه آنها را تغییر دهند، بلکه قادرند آنها را در مسیر دلخواه و مطلوب خود و سازمان تحت رهبری‌شان هدایت کنند.

محرک‌ها: بسیاری از مدیران بین استعداد و قوه محرکه افراد تفکیک قائل می‌شوند. واقعیت این است که محرک‌های پیش‌برنده یک فرد قابل تغییر نیستند چرا که این محرک‌ها از درون فیلترهای ذهنی افراد تراوش می‌کنند و از استعدادهای استدلالی فرد سرچشمه می‌گیرند.  به عنوان مثال رقابت‌پذیری افراد را در نظر بگیرید که جزو استعدادهای استدلالی افراد محسوب می‌شود. بعضی از افراد دارای یک بزرگراه چهاربانده برای رقابت با دیگران هستند. کافی است به آنها آمار و ارقام مربوط به عملکرد دیگران (رقبا) را نشان دهید خواهید دید، نهایت تلاششان را برای ارائه بهترین عملکرد ممکن صرف می‌کنند تا از رقبا پیشی گرفته و نمرات بهتری را کسب کنند. آنها عاشق آمار و ارقام هستند چرا که قابل اندازه‌گیری بوده و با نگاه کردن به آن می‌توان عملکرد را در مقایسه با دیگران مقایسه کرد. در این حالت، آمار و ارقام و نمرات جزو محرک‌های اصلی این دسته از کارکنان محسوب می‌شود. این در حالی است که برای کسانی که از رقابت‌پذیری کمتری برخوردار هستند، چنین احساس و محرکی معنای خاصی ندارد. برای افراد بی‌تفاوت نسبت به رقابت، یک سناریوی برد-برد جذابیت بیشتری دارد و فیلترهای ذهنی آنها با فیلترهای ذهنی رقابت‌گرایان کاملا متفاوت است.  گروهی دیگر از کارکنان هستند که محرک اصلی آنها، کسب دستاوردهای ملموس و قابل سنجش است.

این دستاورد طلبان، تمایلی به بردن و غلبه‌کردن بر رقبا ندارند اما دوست دارند به نتایج ملموسی دست یابندکه نشان‌دهنده عملکرد آنهاست. آنها دوست دارند در پایان هر روز یا هفته کاری، عملکردشان را بسنجند و دستاوردهای آن روز یا هفته را به رخ دیگران بکشند و با این کار احساس خوشایندی به آنها دست می‌دهد. چنین محرک‌هایی را می‌توان در مشاغلی مانند نمایندگی‌های بیمه و ویزیتورهای شرکت‌های دارویی مشاهده کرد که فروش بیمه‌نامه‌های بیشتر و دریافت سفارش‌های بیشتر می‌تواند جزو قوی‌ترین محرک‌ها برای آنها تلقی شود.  آنچه در این میان باید مورد توجه و تاکید قرار گیرد، این است که تمامی این محرک‌ها جزو استعدادها طبقه‌بندی می‌شوند و به مانند سایر استعدادهای افراد، قابل‌تغییر و آموختن نیستند. آنها بخشی از فیلترهای ذهنی افراد محسوب شده که منحصربه‌فرد و تغییر ناپذیرند. در این میان، مدیران می‌توانند به جای اصرار بر تغییر دادن این محرک‌ها، آنها را با دقت فراوان شناسایی کرده و در مرحله بعد از آنها بهره‌برداری حداکثری کنند. 

به‌طور کلی، وقتی رفتار انسان‌ها را مورد بررسی و توصیف قرار می‌دهیم به این موضوع توجه کنیم که در ورای هر رفتاری یک سری مهارت‌ها، دانش و استعداد نهفته است که خود سرمنشا یکسری نگرش‌ها، عادات فردی و تیمی هستند و با شناخت کافی از این نگرش‌ها و عادات است که می‌توان به ریشه رفتار و عملکرد افراد پی برد و در همین‌جاست که می‌توان به بیهوده و بی‌ثمر بودن تلاش برخی مدیران برای تغییر دادن نگرش‌ها و عادات کارمندان رسید.  با این همه، این به آن معنا نیست که یک فرد نمی‌تواند تغییر کند. آری هرکس می‌تواند از طریق آموختن چیزهای جدید، بهتر و بهتر شود و مهارت‌ها و دانش جدیدی بیاموزد و استعدادهای جدیدی را درون خود کشف کند. با در اختیار داشتن چنین آگاهی‌هایی است که یک مدیر دست به تصمیم‌های بزرگ می‌زند.