مدرسه رستوران نیست

نکته اول: مدرسه، رستوران نیست. کباب‌ها، همه انواع آن و بخصوص آن‌ها که از گوشت خالص تهیه می‌شوند، از قدیم غذاهایی درباری و اشرافی بودند که در میان اشراف ایرانی رواج داشتند و امروز حتی برای خانوارهای طبقه متوسط هم اکثر این غذاها جزو رژیم غذایی روزانه نیست و در تفریحات آخر هفته و یا مهمانی‌ها مورداستفاده است. از این منظر، پخت چنین غذاهایی برای کودکان، مدرسه را به رستوران تبدیل می‌کند که غذاهای مربوط به لحظات استراحت و تفریح بزرگ‌سالان را به رژیم غذایی روزمره افراد تبدیل می‌کند.

نکته مهم اینجاست که هر غذایی متناسب رژیم غذایی کودک نیست و قرار دادن این غذاها در منوی غذایی مدرسه به معنی بهتر بودن مدرسه نیست. بنابراین وقتی مدرسه با رستوران یکی گرفته می‌شود، بجای آنکه دغدغه رژیم غذایی مناسب نوجوانان وجود داشته باشد، توزیع غذای به‌اصطلاح لاکچری اهمیت می‌یابد. مهم‌تر اینکه قرار دادن این‌چنین مدارسی در لیست "باکیفیت‌ها" به سخره گرفتن کارکرد و تعریف مدرسه است.

نکته دوم: تغذیه در محیط مدرسه، امری مجزا از کلیت مدرسه و کارکردهایش نیست. نمی‌توان در مدرسه به دنبال آموزش دانش و تخصص و همکاری و همیاری میان دانش‌آموزان بود اما دانش‌آموزان را هرروز در هنگام ناهار به اختیار خود گذاشت که تمکن مالی خانواده و تنوع ذائقه‌ها و ولع و پرخوری دانش‌آموزان در آن محیط جلوه‌گر و حاکم باشد. مدرسه کانونی برای معرفی و پرورش افراد برای اتخاذ نقش‌های اجتماعی است، در این کارکرد، همه عناصر مدرسه و ازجمله تغذیه مدرسه باید در خدمت این کارکرد اجتماعی باشند؛ حال‌آنکه ترکیب رستورانیِ تغذیه مدرسه، به‌جز تاثیر مخرب بر رشد ظرفیت‌های ذهنی و بدنی دانش‌آموز، نقش‌پذیری و حس مشترک اجتماعی را در او تضعیف می‌کند و بجای آنکه مدرسه، نهادی برای جامعه سازی باشد، نهادی برای تخریب آن ظاهر می‌شود.

نکته سوم: مدرسه کانونی برای پرورش برابری با استفاده از ظرفیت‌های نابرابر است، نه برعکس!

و درنهایت  تصویر یادشده، نابرابری‌های عمیق مدارس و طبقاتی شدن کارکرد‌های آن را نشان می‌دهد. اما نکته مهم‌تر آن است که نشان می‌دهد که مهم‌ترین و موجه‌ترین نابرابری موجود در جامعه، یعنی نابرابری استعدادها در خدمت کارکردهای جامعه قرار ندارد. به عبارت دقیق‌تر، در برنامه‌ریزی آموزشی، تدوین کتاب‌ها و تدوین برنامه‌های درسی و تنظیم ساختار مدارس به متخصصین واگذار می‌شود که با توجه به نابرابری استعداد و تخصص خود، از این نابرابری در خدمت تدوین بهترین و موثرترین روش‌های کمک به دانش‌آموزان استفاده شود.

اگر مدارس خصوصی استقرار می‌یابد، صرف‌نظر از اینکه برخی از خانواده‌ها مجبور شوند برای تحصیل فرزندشان، هزینه کنند، این نکته وجود دارد که دولت، برابری فرصت را با کاهش دامنه توزیع یارانه‌های آموزشی به سمت نیازمندترین افراد روانه کند. دولت ترتیبی اتخاذ می‌کند تا بهترین استعدادها صرف‌نظر از سطح تمکن مالی‌ در مدارس پرورش یابند و مفیدترین دانش‌ها به آن‌ها منتقل شود. اما ماجرای منوی لاکچری و واکنش وزیر نشان می‌دهد که آنچه فراموش‌شده نقش تخصص در هدایت آموزش است. وقتی ساختار دوگانه مدارس، مدارس خاص و خصوصی در مقابل مدارس عادی و دولتی، توزیع فرصت‌ها را کاملاً تابع سرمایه‌گذاری‌های مالی خانواده و پیشینه خانوادگی فرد ساخته است، ساختار آموزشی مدارس هم با نوعی انحطاط همراه است و در آن منوی لاکچری جایگزین تغذیه متناسب با آموزش می‌شود و همگی این‌ موارد در حالی رخ می‌دهد که در سطح وزارتخانه، کسی متوجه نقش‌های متعدد آموزش در ساختار یک جامعه نیست.

مدرسه، اولین کانونی است که دولت، ارزش‌های جمعی را به کودکان و نوجوانان آموزش می‌دهد و برای این مهم باید از خبرگان کمک گیرد تا افقی که برای دانش‌آموزان و خانواده‌ها می‌گشاید، فراتر از افق ذهنی آن‌ها باشد. تجربه افشای «منو لاکچری» مدرسه نشان می‌دهد که تنظیم برنامه‌های درسی، حتی در مدارس خصوصی، با افق ذهنی خانواده‌ها تنظیم می‌شود، نه با افق فکری خبرگانی که مدرسه را در چارچوب اهداف جمعی و بلندمدت یک جامعه تحلیل کنند.