مشاوری که یک خانواده را نجات داد
مترجم: مریم رضایی
زندگی خانوادگی زن و شوهری که به تازگی ۵۰ سالگی را رد کرده بودند، به دلیل بیکار شدن مرد تحت‌الشعاع قرار گرفته بود.
آنها پسری داشتند که سال‌های آخر دبیرستان را می‌گذراند و در شرایطی قرار گرفته بودند که باید بین پوشش‌ دادن هزینه‌های روزمره، پرداخت بیمه بازنشستگی یا کنار گذاشتن هزینه دانشگاه فرزندشان یکی را انتخاب می‌کردند. مادر خانواده اصرار داشت که هزینه دانشگاه باید اولویت باشد؛ چون از قبل برای آن برنامه‌ریزی کرده بودند. او از اینکه مجبور شده بین این موارد یکی را انتخاب کند بسیار خشمگین بود و پدر خانواده از اینکه شغل خود را از دست داده بود، شرمسار.

لارن کلین (Lauren Klein) که پنج سال مشاوره مالی این زوج را بر عهده داشت، شاهد بدتر شدن روابط آنها بود. کلین که موسسه‌ مشاوره‌ای به همین نام در کالیفرنیا دارد و به 67 خانواده خدمات مشاوره مالی می‌دهد، می‌گوید: «موقعیت غیرقابل کنترلی پیش آمده بود و خانواده نیاز به توجه و فرآیندی داشت که با این درگیری‌ها برخورد کند.»
کلین برای میانجی‌گری در این شرایط از روشی استفاده می‌کند که تا حدی آن را از دوره آموزشی تحلیلگری مسائل مالی بعد از طلاق، فراگرفته است. به گفته او، داشتن یک فرآیند به هر گروهی کمک می‌کند نگاه سیستماتیک به یک درگیری داشته باشد و الگوهای فکری قدیمی را بر هم زده و با در نظر گرفتن همه جوانب، راه حل مناسب را پیدا کند.

ابتدا، او این زوج را به همراه پسرشان فراخواند و از آنها خواست قوانین اولیه جلسه را رعایت کنند؛ قوانینی مانند اطمینان از اینکه هر سه نفر به خوبی به همه حرف‌ها گوش دهند، صحبت‌ها را قطع نکنند و اطلاعات تبادل شده در طول جلسه را محرمانه تلقی کنند و آنها را با کسی در میان نگذارند. سپس، او از هر یک از اعضای خانواده خواست موقعیت به وجود آمده را از دیدگاه خودش تعریف کند، از جمله اینکه چرا فکر می‌کنند دانشگاه مهم است و اینکه آیا خود پسر خانواده تمایلی دارد که به دانشگاه برود یا نه. به این ترتیب، اعضای خانواده می‌توانستند به این نتیجه برسند که تا چه حد نظرات و اطلاعات مشترکی دارند. درنهایت والدین به این توافق رسیدند که می‌خواهند به پسرشان برای رفتن به دانشگاه کمک کنند و او هم اظهار کرد که به هر نحوی می‌خواهد به دانشگاه برود.

بعد از مرور نقاط مورد توافق، آنها موارد اختلاف را مد نظر قرار داده و گزینه‌ها را مورد بحث و گفت‌وگو قرار دادند. به‌عنوان مثال، آنها به این فکر کردند که پسرشان دو سال به کالج‌های منطقه‌ای دولتی برود و سپس در صورت بهتر شدن اوضاع اقتصادی خانواده به دوره چهار ساله دانشگاه برود یا کار پیدا کند و بعد از یک سال کار کردن و جمع کردن پول به دانشگاه برود. آنها حتی به استفاده ترکیبی از تسهیلات طرح ۵۲۹ (یک بیمه آموزشی در آمریکا است که توسط ایالت یا موسسات آموزشی اعمال می‌شود و به خانواده‌ها کمک می‌کند برای هزینه‌های دانشگاه فرزندانشان در آینده پول ذخیره کنند) و وام‌هایی که پسرشان شخصا می‌توانست برای گرفتن آنها اقدام کند، فکر کردند. این گزینه‌ها باعث می‌شد والدین بتوانند اندک درآمد خود را صرف هزینه‌های جاری کنند و اگر مبلغی باقی ماند، پرداخت بیمه بازنشستگی را از سربگیرند.

با واسطه‌گری مشاور، پسر خانواده می‌توانست درک کند که والدینش در چه شرایط سختی هستند و به آنها اطمینان می‌داد که در مورد هزینه تحصیلاتش با آنها همکاری خواهد کرد. تنها گزینه‌ای که همه اعضای خانواده قطعا با آن مخالف بودند این بود که پسرشان دانشگاه را به تاخیر بیندازد و کار کند. با علم به اینکه آنها چند گزینه پیش روی خود داشتند، به این نتیجه رسیدند که تصمیم‌های جدی اتخاذ کنند. اولین کاری که کردند این بود که پرداخت هزینه برای طرح ۵۲۹ را متوقف کردند و اکنون می‌توانستند پول آن را برای هزینه‌های جاری خود صرف کنند. همچنین برنامه‌ریزی کرده‌اند به محض اینکه پدر خانواده شغل جدیدی پیدا کرد موقعیت‌شان را مجددا مورد ارزیابی قرار دهند و بار دیگر پس‌انداز و بیمه بازنشستگی را شروع کنند.

به گفته کلین، فرآیند میانجی‌گری مشاور کمک کرد خطوط ارتباط تازه‌ای در خانواده باز شود. او می‌گوید «ما به عنوان مشاور همیشه می‌گوییم که با احساسات سروکار داریم، اما خیلی از مردم از اینکه به احساسات‌شان بپردازند هراس دارند؛ چون از یک فرآیند بی‌بهره‌اند. داشتن برنامه‌ای در این باره کمک می‌کند مکالمه‌ای را کنترل کنید که تضمین می‌کند روش های خودتان را دارید و برای آن راه حلی پیدا می‌کنید.»

منبع: وال استریت ژورنال