تیغ دو لبه ادغام
در هم آمیخته شدن خودروسازها در قالب‌های گوناگون از خرید یکدیگر تا همکاری مشترک از دهه دوم خودروسازی در جهان آغاز شد و از این رو سابقه‌ای طولانی دارد. اما این به نوعی همکاری مشترک الزاما نتیجه مثبتی به دنبال نخواهد داشت. به بیان بهتر این در هم تنیدگی یک تیغ دو لبه است که هم می‌تواند در بازار برش داشته باشد و هم بدنه تولید را بخراشد.

با همه پیشرفت‌هایی که در زمینه تحلیل بازارها و صنایع ایجاد شده و خودروسازان از مشاوران زبردستی در این زمینه بهره می‌گیرند، باز هم نتایج قابل پیش بینی نیست. نتیجه این کار اساسا باز می‌گردد به تصوری که شرکت بالاتر از این خرید یا ادغام دارد. یکی از معروف‌ترین نمونه‌های شکست تجاری در این زمینه، خرید سهام شرکت هولدن استرالیا از سوی جنرال موتورز است. خودروسازی هولدن در سال ۱۹۵۶ میلادی در استرالیا تاسیس شد. این شرکت درست زمانی راه‌اندازی شد که تصور جهان از خودرو در حال تغییر بود و دوران اوج طراحی در صنعت خودرو فرارسیده بود. از طرف دیگر آثار جنگ جهانی دوم برطرف شده و خودروسازان اروپایی نیز قدرت و سطح تولید خود را پیدا کرده بودند. در این شرایط بود که هولدن تاسیس شد اما راه و روش‌های قدیمی را در پیش گرفت. طبیعی بود که چنین شرکتی نمی‌توانست موفق باشد. همین‌گونه هم شد. جنرال موتورز در دهه ۶۰ به‌عنوان یک شرکت مشاور وارد کسب و کار هولدن شد. در نهایت ۳۰ سال بعد در سال ۱۹۹۸ جنرال موتورز با هدف تبدیل کردن هولدن به یک خودروساز فرامنطقه‌ای کل سهام این شرکت را خریداری کرد. اما پس از گذشت نزدیک به دو دهه هنوز این رویا محقق نشده است. نه تنها هولدن به یک خودروساز فرامنطقه‌ای تبدیل نشد بلکه سهم خود در بازار اقیانوسیه را نیز از دست داد. مهم‌ترین‌ دلیل آن این است که جنرال موتورز هیچ‌وقت به هولدن به‌عنوان یک خط تولید مستقل نگاه نکرد. در ظاهر این‌گونه است اما واقعیت این است که هولدن محصولات از رده خارج جنرال موتورز را با رنگ و لعاب جدید و برند خودش تولید می‌کند. این موضوعی نیست که پنهان باشد و مصرف‌کننده از آن مطلع است. این‌گونه است که در طول یک دهه گذشته سه بار نیروهای هولدن تعدیل شده و اکنون شمار کارکنان آن به حدود ۲ هزار و ۹۰۰ نفر رسیده است. در حالی که با این شرایط نیز همچنان سودآور نیست. در نقطه مقابل این ادغام خرید داچیا از سوی رنو قرار دارد.در نمونه رنو - داچیا این اتفاق رخ نداده بلکه یک همکاری واقعی رخ داده است. داچیا بعد از الحاق به گروه رنو صرفا به یک سایت تولید خودروهای رنو تبدیل نشد بلکه کار خود را به موازات بخش طراحی و توسعه رنو ادامه داد. اگر چه داچیا هنوز خودروسازی با یک پلت‌فرم است که مدل‌های مختلفی را روی آن تولید می‌کند اما وضعیت آن را با خودروسازانی نظیر هولدن و واکسهال مقایسه کنید که امروزه پلت‌فرم اختصاصی ندارند.

نداشتن پلت‌فرم برای یک خودروساز به این معنی است که آن شرکت هیچ وقت نمی‌تواند خودرو خودش را تولید کند. مدل داچیا از یک نظر دیگر نیز جالب توجه است. این شرکت از نظر حقوقی تقریبا صد در صد در گروه رنو حل شده است، اما از نظر فنی رنو این امکان را برای آن فراهم کرده تا به‌طور مستقل به تحقیق و توسعه ادامه دهد. به بیان دیگر لوگو و برند داچیا در رنو حل نشده است. اکنون کسی که به‌طور اصولی و فنی به ماجرا نگاه می‌کند نمی‌تواند بگوید که داچیا صرفا خودروهای رنو را با لوگوی خود تولید یا مونتاژ می‌کند. از آن سو رنو نیز همین حالت را دارد و لوگان‌هایی که با لوگو رنو بیرون می‌آیند داچیا به حساب نمی‌آیند. این وضعیت که بهترین حالت همکاری دو خودروساز را نشان می‌دهد حاصل درک بالای دو شرکت از شیوه همکاری است. این‌گونه است که دو شرکت توانسته‌اند به بهبود شرایط یکدیگر در بازار کسب و کار کمک کنند. داچیا نمی‌توانست بدون رنو به موفقیت امروزی خود برسد و رنو نیز درصد قابل ملاحظه‌ای از فروش فعلی خود را مدیون داچیا است.

روشی که رنو در مواجهه با داچیا پیش گرفت شاید برای این شرکت بیش از داچیا سودمند باشد چرا که برخلاف اکثر همکاری‌های این‌گونه داچیا به یک سربار در گروه رنو تبدیل نشد بلکه اکنون یک منبع درآمد قابل اطمینان برای رنو است. اما چرا عمده ادغام‌ها در صنعت خودرو در چند دهه اخیر موفق نبوده‌اند. درست برخلاف دهه‌های اول تولید خودرو که عمده ادغام‌ها مانند همین تشکیل جنرال موتورز موفق از آب در می‌آمدند. دلیل اصلی آن پافشاری طرف کوچک‌تر بر حفظ برند در روزگار کنونی است. در حالی که در بسیاری موارد برند کوچک‌تر به دلیل سال‌ها تولید شدن با کیفیت پایین قدرت نفوذ خود را از دست داده و دیگر نمی‌توان با آن برند به جلو حرکت کرد.