در حال حاضر، تکنوسفر (مجموع محصولات ساخت بشر، از فرودگاه‌‌‌ها تا لنز دوربین یا عینک) سنگین‌‌‌تر از بیوسفر است. از دهه ۲۰۲۰ به بعد، وزن بدن ساخته‌شده به دست بشر همچون پوسته‌‌‌های بتنی که ما را در پناه نگه می‌‌‌دارند یا بال‌‌‌های فلزی که ما را به اطراف می‌‌‌چرخانند، از وزن تمام حیات روی زمین بیشتر شده است. تولید این حجم از مواد، عامل اصلی گرمایش جهانی و اسیدی‌‌‌شدن اقیانوس‌‌‌ها و انقراض سریع گیاهان و جانوران است. همان‌طور که گزارش سازمان ملل بیان می‌کند، فعالیت‌‌‌های استخراجی که برای ساخت بتن، فلز و سایر موادی که مصرف می‌‌‌کنیم انجام می‌شود، تعادل اکوسیستم‌های سیاره را بر هم می‌‌‌زند.

صنعت معدن مستلزم الحاق بخش‌‌‌های وسیعی از زمین برای استخراج و حمل‌‌‌و‌‌‌نقل است و مصرف انرژی آن از دهه ۱۹۷۰ بیش از سه‌برابر شده است. قرار است این منحنی رو به بالا ادامه یابد. تقاضا برای مواد در حال افزایش و کیفیت سنگ‌‌‌های معدنی مانند مس رو به کاهش است و معادن عمیق‌‌‌تر و دورتر نیاز به انرژی اضافی برای استخراج دارند. معادن بیشتری حفر می‌شود و کوه‌‌‌های بیشتری جابه‌‌‌جا می‌‌‌شوند تا ثروت‌‌‌های درخشانی را برای برخی به ارمغان بیاورند، در حالی که بسیاری از مناطق، به‌ویژه در کشورهای در حال توسعه، به مناطق قربانی تبدیل می‌‌‌شوند.

مواد خام حیاتی

توجه به طور فزاینده‌‌‌ای بر یک کلاس خاص از مواد متمرکز می‌شود. مواد خام «بحرانی» و «استراتژیک» مواد خامی هستند که به دلیل کمبود یا تمرکز جغرافیایی خود با خطر عرضه مواجه هستند و قدرت‌‌‌های بزرگ برای بخش‌‌‌های نظامی خود و مزیت رقابتی در صنایع فناوری به آنها نیاز دارند. در حال حاضر که رقابت بر سر مواد حیاتی ژئوپلیتیک است، هریک از قدرت‌‌‌های بزرگ می‌‌‌خواهند منابع را در کشورهای متحد تضمین کند. مواد خام حیاتی نیز برای انتقال سبز ضروری هستند. به‌عنوان مثال، اتحادیه اروپا با توجه به نقش نیکل در باتری‌‌‌ها آن را یک‌ماده استراتژیک می‌‌‌داند.

براساس گزارش سازمان ملل که قرار است به‌زودی منتشر شود، نیاز یک توربین بادی می‌‌‌تواند ۹برابر ورودی‌‌‌های معدنی یک نیروگاه گازی معمولی باشد، در حالی که یک وسیله نقلیه الکتریکی متوسط بین ۶ تا ۱۰برابر مشابه معمول خود مصرف دارد. هیچ‌‌‌کدام از اینها به این معنی نیست که اقتصاد سبز نسبت به اقتصاد مبتنی بر سوخت فسیلی فعلی مقادیر بیشتری مواد استفاده می‌کند. مصرف انرژی به دلیل تقاضای مواد معدنی برای فناوری‌‌‌های انتقال انرژی نسبت به آنچه از تقاضای مواد معدنی برای بقیه اقتصاد ناشی می‌شود، کمتر است. با این حال، تقاضای مواد معدنی در انتقال انرژی باعث رونق معدن در بخش‌‌‌هایی مانند مس و لیتیوم می‌شود.

معدن شهری

معدن‌کاری باید تغییر کند تا اثرات زیست‌محیطی آن کاهش یابد. در سمت عرضه، بازیافت مواد معدنی از کالاهای ضایعاتی را می‌‌‌توان افزایش داد. به عنوان مثال، با وادار‌‌‌کردن خرده‌فروشان به ارائه مجموعه‌‌‌هایی از زباله‌‌‌های الکترونیکی خانگی که می‌‌‌توانند برای بازیافت پیشرفته ارسال شوند. زمینه برای استخراج معادن شهری وجود دارد: به عنوان مثال، مکان‌‌‌یابی مس از کابل‌‌‌های غیرفعال برق زیرزمینی یا بازیابی عناصر از زباله‌‌‌های ساختمانی، فاضلاب، خاکستر زباله‌‌‌سوز و سایر مناطق زباله.

با این‌‌‌حال، در عمل، استفاده از مواد ثانویه نسبت به مواد تازه استخراج‌شده رو به کاهش است. نرخ بازیابی مواد معدنی از بازیافت کم است. مطالعه دیگری که سازمان ملل در مورد ۶۰ فلز انجام داد، نشان داد که نرخ بازیافت بیشتر آنها زیر یک‌درصد است. سیستم اقتصادی فعلی، استخراج معادن استخراجی را ارزان‌‌‌تر و آسان‌‌‌تر از معادن شهری می‌کند. استخراج معادن شامل خرید زمین ارزان، اغلب در کشورهای در حال توسعه است. آن زمین در یک جریان ساده که قابل انجام عملیات سرمایه‌‌‌بر است، حفر، ساییده و پردازش می‌شود. در مقابل، استخراج از معادن شهری اغلب نیازمند نیروی کار است و به مقررات پیچیده و اجباری دولت برای جریان‌‌‌های زباله نیاز دارد.

همان‌طور که والتر استاهل، مبتکر مفهوم اقتصاد چرخشی در سال ۲۰۰۶ توصیه کرد، معادن شهری از خودداری دولت‌‌‌ها از تغییر مالیات از نیروی کار به «استفاده از منابع تجدیدناپذیر» رنج می‌‌‌برد. تا زمانی که مقررات و مالیات قوی معرفی نشود، همه اشکال اقتصاد چرخشی خطر ایجاد اثرات بازگشتی را دارند. بنابراین، ورود مواد بیشتر به بازار قیمت‌ها را کاهش می‌دهد که به تسریع رشد اقتصادی، افزایش مصرف انرژی و افزایش آسیب‌‌‌های زیست‌محیطی منجر می‌شود. به طور خلاصه، هیچ‌‌‌چیز ذاتا «سبز» در مورد استخراج معادن شهری یا اقتصاد چرخشی وجود ندارد. پتانسیل پیشرو همه این برنامه‌‌‌های مهندسی توسط چارچوب سیاسی-اقتصادی اداره می‌شود.

آیا رشد مجدد راه‌‌‌حل است؟

ناکافی بودن برنامه‌‌‌های مهندسی و رشد سبز باعث افزایش علاقه به استراتژی‌‌‌های «رشد مجدد» شده است. این اصطلاح به این معنا نیست که همه بخش‌‌‌های اقتصادی باید کوچک شوند، بلکه برای اینکه روابط جامعه و طبیعت تا حدی تعادل را به دست آورد، استفاده جهانی ناپایدار از مواد و انرژی باید به‌‌‌طور اساسی و به شیوه‌‌‌ای برابری‌‌‌خواهانه کاهش یابد.

از آنجا که مقیاس بحران زیست‌محیطی وحشتناک‌‌‌تر می‌شود، حتی میانه‌‌‌روها (نه توسعه‌‌‌دهندگان) متوجه شده‌‌‌اند که بخش‌‌‌های خاصی مانند کشتیرانی و هوانوردی باید طی ۲۰ یا ۳۰سال آینده تقریبا به صفر برسند. این برای مواد معدنی حیاتی چه معنایی دارد؟ به گفته جیسون هیکل حامی رشد‌‌‌زدایی، ابزارهای سیاسی باید برای برنامه‌‌‌ریزی بخش‌‌‌های اولویت‌‌‌دار ایجاد شود. کاهش بخش‌‌‌های لوکس و زیان‌‌‌آور مانند خودروهای شاسی‌‌‌بلند، هوانوردی و مد سریع، مواد حیاتی را برای ‌گذار سبز آزاد می‌کند. هیکل پیشنهاد می‌کند: «کارخانه‌‌‌هایی که خودروهای شاسی‌‌‌بلند تولید می‌کنند، می‌‌‌توانند در عوض پنل‌‌‌های خورشیدی تولید کنند. مهندسانی که در حال حاضر جت‌‌‌های خصوصی را توسعه می‌دهند، می‌‌‌توانند به جای آن روی قطارهای کارآمدتر و توربین‌‌‌های بادی نوآوری انجام دهند.» چنین مثال‌‌‌های عملی این احتمال را برجسته می‌کنند که پیش‌بینی‌‌‌های امروزی در مورد توان عملیاتی مواد کاملا ناپایدار تا سال ۲۰۶۰ حداقل می‌‌‌تواند به سمت پایین بازنگری شود.