برنامه‎ریزی محدود با افق زمانی کوتاه

امیر حسین خالقی

دکترای سیاست‌گذاری دانشگاه تهران

از تنگ شیائو پینگ، معمار اصلاحات چین، نقل می‌کنند که سیاه و سفید بودن گربه اهمیتی ندارد، مهم این است که موش بگیرد. به همین سیاق در مورد برنامه‎های توسعه هم می‌توان گفت چهارساله یا پنج ساله بودن آن اهمیت ندارد، مهم این است که نتایج مطلوب به بار آورد. اما تا چه‌اندازه می‎توان به تدوین و اجرای چنین برنامه‎های موثری امید داشت؟

برخی از منتقدان گفته‎اند در ایران افق پنج‌ساله برنامه‎های توسعه با دوره‎های چهارساله ریاست جمهوری انطباق ندارد و نمی‎توان اجرای برنامه و حساب‎کشی از مجریان را به درستی پیش برد. به بیان دیگر، یک دولت (قوه مجریه) برنامه را تدوین می‎کند، ولی به ثمر رساندن آن بر دوش دولت بعدی می‌افتد و در عمل اجرایی نمی‎شود. چنین انتقادی روا است، ولی افق برنامه آنقدر مهم نیست که خود برنامه. اگر بتوان به واقع برنامه‎ای موثر برای توسعه تدوین کرد، حتی ایرادی ندارد متناسب با آن در طول دوره ریاست جمهوری بازنگری شود! دلیل آن هم روشن است، وقتی می‌توان ابزاری چنین قدرتمند برای بازخواست دولت‌ها در اختیار داشت، جای نگرانی برای چند سال بیشتر شدن عمر یک دولت وجود ندارد. اما فارغ از چگونگی اجرا و پاسخگویی، در امکان تدوین چنین برنامه‎های جامعی هم باید تردید کرد. بسیاری از دولت‌ها جهت‎گیری‎های خود در برخی حوزه‎های کلان را با عنوان‎هایی مانند برنامه، سیاست و استراتژی اعلام می‎کنند، ولی برنامه‎های توسعه به معنای طراحی سرفصل‎های جزئی و دقیق برای هدایت اقتصاد این روزها خریداری ندارد.

کسانی آنها را میراث اندیشه‎های سوسیالیستی و سانترالیسم دولتی می‎دانند؛ اندیشه‎هایی که در نگاه فون هایک بزرگ «راهی به سوی بردگی» است! بسیاری به این جمع‎بندی رسیده‎اند که بازار در تخصیص منابع بسیار بهتر از دولت عمل می‎کند، دست نامرئی بازار چنان کارآمدی خود را نشان داده که جایی برای دست مرئی دولت و برنامه‎ریزی کلان مرکزی نمانده است. از این روست که به اصطلاح برنامه‎های توسعه ملی امروزی بیشتر چارچوب‎هایی هستند که چشم‌انداز کلان و مسیر کلی عمل دولت را در قلمروهایی محدود نشان می‎دهند و با برنامه‎های سوسیالیستی اتحاد شوروی بسیار متفاوتند. با این حال، در روند توسعه بسیاری ازکشورها نقش دولت همچنان برجسته است. چین از سال ۱۹۵۳، ۱۲ برنامه توسعه پنج ساله را اجرا کرده است و تا سال ۲۰۲۰ هم بنا است سیزدهمین برنامه را به فرجام برساند. از تراژدی برنامه‎های نخستین چینی‎ها که بگذریم، در سال‎های اخیر با بازنگری در رویکرد رادیکال خود، ناموفق هم نبوده‎اند.

همچنین نباید از یاد برد که دوران برنامه‎های بلندمدت در دنیا به پایان رسیده است. پیچیدگی و پویایی محیطی چنان افزایش یافته است که دیگر نمی‎توان افق‎های بلندمدت را برای تعیین مسیر آینده به کار گرفت. در گذشته و اکنون کسانی در کشورهای شرق آسیا از برنامه‎های ۱۰۰ ساله، ۳۰۰ ساله، ۵۰۰ ساله یا حتی ۷۰۰ ساله صحبت کرده‎اند، ولی نباید چنین ادعاهایی را جدی گرفت. هرچند آفریقای جنوبی هم یک برنامه توسعه ملی را برای سال ۲۰۳۰ به اجرا گذاشته است، به نظر نمی‌رسد بتوان آن را برنامه به معنای متعارف آن دانست. امروزه در دوره‎های کوتاه‎مدت هم پیش‎فرض‎های برنامه‎ها چنان دچار‎ دگرگونی می‎شود که بعید است بتوان در افق‎های بیش از دو سال برنامه‎ریزی موثری کرد. کافی است پیشینه برنامه‎های توسعه ایران را پیش و پس از انقلاب بررسی کنیم، می‎توان دید که حتی در گذشته هم برنامه‎ریزی ۷ ساله و ۵ ساله کار دشواری بوده است. تا اینجا می‎توان گفت برنامه‎های توسعه باید در حوزه‎های محدودتر و افق زمانی کوتاه‎تر تدوین شوند، ولی اگر به یک بدفهمی رایج اشاره نشود، نتیجه‎گیری ناقص خواهد بود.

اهل فن استفاده از واژه «برنامه» (Plan) را برای موضوعی کلان مانند توسعه دقیق نمی‎دانند و «سیاست» (Poilcy) را بهتر می‌پسندند. بنای لغت‎بازی و تفنن زبانی نداریم، ولی اجازه دهید این دو واژه را بیشتر بررسی کنیم، چراکه با توجه به موضوع این یادداشت روشنگر است. وقتی از «برنامه» صحبت می‎شود، یعنی بوروکرات‎هایی با نگرش فنی و ملاحظات علمی تخصیص منابع را برای رسیدن به هدف طرح‌ریزی می‎کنند، اما در «سیاست» چنان‌که از نام آن هم برمی‌آید، فراتر از ابعاد فنی و علمی بر مناسبات قدرت و جنبه‎های سیاسی کار تاکید می‎شود. اما این تفکیک «سیاست» و «برنامه» چه اهمیتی دارد؟ سخن از «برنامه» برای توسعه، یعنی موضوعی کلان، چندوجهی، بلندمدت و سیاسی، به کلی بی‎معنا است. شوخی است انتظار داشته باشیم «برنامه» دقیق و مشخص و گام‎به‎گام برای دستیابی به توسعه تدوین کرد، فرقی هم نمی‎کند افق آن دو، پنج یا ۱۰ سال باشد. توسعه را باید امری سیاسی و گسترده‎تر از ملاحظات فنی بوروکرات‎ها دید. «سیاست» توسعه نسخه‎نویسی دانشمندان و بوروکرات‎ها نیست، بلکه اجماع همه دست‎اندرکاران نظام تدبیر کشور بر سر آینده‎ای مشترک است.

به جای تاکید بر «برنامه» توسعه، نخست باید دستگاه فکری منسجم و بستری برای «سیاست» توسعه فراهم آورد. مادامی‌که ذی‌نفعان توسعه به ویژه اهالی سیاست قاعده بازی مشخصی را نپذیرند و بر اصولی توافق نکنند، دنبال توسعه رفتن بی‎حاصل است. دشواری اینجا است که رسیدن به چنین اجماع و توافقی بدون برخی مقدمات ممکن نیست، پیش از آن باید از عدم قطعیت‎ها کاست و نظمی حداقلی در مناسبات میان ذی‌نفعان توسعه حاکم کرد. به این منظور باید تعامل‎ و ارتباط میان آنها از مجراهای مشخص و با شیوه‎های معینی پیش برود تا مجالی برای گفت‌وگو و مفاهمه پیدا شود. این تنظیم و تسهیل ارتباط کار نهادها و ساختارهای قانونی جامعه است که آنها را زیرساخت‎ نهادی و قانونی هم می‎نامند. با نهادهای کارآمد و قانون‎های مناسب می‎توان به حرکت در مسیر توسعه امیدوار بود. بد نیست در همین مورد از گزارش اخیر رقابت‎پذیری جهانی هم یادی کنیم، رتبه ما در حوزه نهادها (رکن اول رقابت‎پذیری) از میان ۱۴۰ کشور ۹۴ است و نشان می‎دهد از وضع مطلوب فاصله داریم. ماکیاولی در جایی بر ضرورت قانون‎های خوب و نهادها برای بقای حکومت‎ها انگشت گذاشته است، به پیروی از او باید گفت، برای توسعه پیش و بیش از «برنامه‎»، خوب نیازمند نهادها و قانون‎های خوب هستیم.